مورد کاوی اختلافنظر در تربیت کودک
پدر و مادرها طبیعتا در تربیت فرزندان خود دچار اختلاف سلیقه میشوند. این اختلاف سلیقه گاهی به آنجا میرسد که کودک باید تاوان اختلاف سلیقه و عقاید پدر و مادر را بهبهای گزافی بپردازد. در اینجا سه مورد شیوه برخورد با اختلاف سلیقه یا تفاهم داشتن والدین و نتیجه آن بر رفتار کودکشان را تحلیل کردهایم که باهم میخوانیم.
دختر وظیفهشناسم
افشین. الف / 39 ساله / مهندس عمران
وقتی صاحب فرزند میشویم، روال زندگی تغییری بزرگ و همیشگی میکند. سالهای اول متوجه حساسیت تربیت دخترم نبودم و از سه سالگی به بعد دیدم که چطور ما آینه فرزندمان هستیم و تکیهکلامها، عادات رفتاری، علاقهمندیها و حتی ساعت خواب و بیداری و ... خیلی مسائل ریزتر را موجودی باهوش و کوچک از جنس خودمان تقلید میکند و بهنحوی ما سازنده یک انسان با خصوصیات و عادات مشترک خودمان میشویم که هم جالب و هم ترسناک است. ترسناک را که گفتم، منظورم این است که خیلی حواسجمعی و مراعاتکردن لازم است.
من وقتی به خانه میآیم، سعی میکنم آدم دیگری شوم؛ اما باز هم دخترم یک جایی مچم را میگیرد و نکتهای را که نباید، تکرار میکند. برعکس من، همسرم بسیار سهلگیر است؛ اما دخترم مثل من کمالگرا و سختگیر و وسواسی شده است. من هم با او قاطع هستم تا همیشه قانونمند و وظیفهشناس باشد. من او را در چند کلاس مختلف ثبتنام کردهام و دخترم بسیار پیگیر کلاسهایش است؛
ولی مادرش همیشه شکایت میکند که چرا تفریحات دخترمان کم است. استانداردها و توقعات من از دخترم بالاترین است تا در آینده به اهدافی که تعیین کردهام، برسد؛ اما مشکل من همسرم است که نقطه مقابل من است و دخترم را تشویق به راحتگرفتن و بیخیالی میکند. همسرم متوجه نیست که این نوع تربیت باعث استرس دخترمان میشود.
تحلیل روانشناسی
آقای افشین یک نمونه بارز از پدری است که الگوی رفتاری اشتباه خود را برای فرزندش انتخاب کرده است. او فردی کمالگرا است و همانطورکه در متن هم اشاره کرده است، کمالگرایی و وسواس افراطی را یک ویژگی خوب میداند و سعی دارد این مشکل رفتاری را در فرزندش هم پرورش دهد. متاسفانه فرزندش هم شخصیت کمالگرایی دارد یا از پدر این الگوی رفتاری را فراگرفته است. برعکس اظهار پدر، مادر رفتاری اصولی و درست با دختر دارد.
اصولا کودکی که دارای شخصیت کمالگرا است، حساس و وسواسی است و کارها را بهبهترین نحو انجام میدهد و بهخود سخت میگیرد. مسئولیتپذیری بالای این کودکان باعث میشود اغلب کمی مضطرب باشند. پدر او اشاره میکند که او بهخاطر رفتار مادر استرس دارد. این نوع استرس از تعارض تربیتی و آشفتگی کودک است که مسببش هم سختگیری پدر است، نه رفتار مادر؛ پدری که بدون شناخت از شخصیت کودک، وضعیت روحی کودک را با انتظارات بالا و تشویق برای بهترشدن بدتر میکند.
توصیه میشود کودکان را به سهلگرفتن و تفریحکردن عادت بدهید و شخصیت وسواسی و سختگیرانه آنها را تقویت نکنید؛ زیرا در بزرگسالی ممکن است فردی اهمالکار یا دچار اختلال شخصیت وسواسی و مضطرب شوند. پس گاهی درصدی احتمال را برای اینکه حق با همسرتان است، اختصاص دهید و به تحقیق بیشتری بپردازید.
زبان عشق
سیمین / 41 ساله / خانه دار
دخترم هشت ساله است و بسیار سرکش. او به حرف من و پدرش اصلا گوش نمیدهد و کاری که خودش میخواهد، انجام میدهد. پرخاشگری و غرغرکردن و لجبازیاش هم واقعا ما را اذیت میکند. گاهی آنقدر ما را عصبی میکند که از کوره درمیرویم و او را تنیبه بدنی میکنیم. دخترم اکثر اوقات در اتاقش تنهاست و گاهی گریه میکند؛ وقتی هم من دلیلش را میپرسم، پرخاشگری و بددهنی میکند. من و همسرم هربار یک شیوه تربیتی برای او انتخاب میکنیم و بهخاطر دخترمان بگوومگوی زیادی داریم.
متاسفانه گاهی هم دعوا میکنیم، چون همسرم با من تفاهم ندارد و بهجای اینکه با دخترم دعوا کند، با من بحث میکند. دخترمان هم شاهد است که چقدر برایمان مهم است و چقدر ما به فکر او هستیم. گاهی هم در اختلافاتمان نظر او را میپرسیم تا او را در بحث شرکت دهیم و نظرش را بدانیم، ولی دخترمان حتی به گفتههای خودش هم عمل نمیکند. همسرم مدام برایش جایزه میخرد، ولی نه جایزه و نه تشویق تاثیری در او ندارد. تنها زمانیکه او را در آغوش میگیریم و با او صحبت میکنیم، کمی دست از بدقلقی برمیدارد.
او گاهی در جبهه من است و گاهی طرفدار پدرش میشود، درسهایش را با بیدقتی انجام میدهد و اصلا تمرکز ندارد. همسرم هربار که با من مشاجره و دعوا میکند، بدون اینکه دخترم کاری کرده باشد، وقتی بهسمت پدرش میرود، او را کتک میزند و بعد میگوید که «دخترم ببخشید؛ عصبانی شدم»؛ ولی هربار دخترم بیشتر از قبل ناراحت میشود. به توصیه دوستانم میخواهم از مشاور کمک بگیرم.
تحلیل روانشناسی
این نمونه تلخ شرححال دختر هشت سالهای است که پدر و مادر با سطح دانش و آگاهی کم باعث مشکلات رفتاری او شدهاند. مشکلاتی مثل شیوه غلط تربیتی، تنبیه بدنی، عدم شناخت روحیات فرزندشان، مشاجره در حضور فرزند، باورهای غلط و ... باعث شده که کودک بهنوعی افسردگی و تنهایی را انتخاب کند که این افسردگی در کودک با رفتارهایی مثل لجبازی، غرغرکردن، گریه و پرخاشگری که نوعی اعتراض به رفتار نامناسب والدین و بهخاطر ناکامیها و ناامیدیهایش است، خودش را نشان میدهد. تمرکزنداشتن هم یکی از مشکلات کودکان افسرده است. در قسمتی از متن اشاره شد که دخترشان با تشویق و جایزه هم هیچ تغییر رفتاری ندارد.
در اینباره ابتدا باید به مبحث زبان عشق کودک اشارهای داشته باشیم تا مشکل عدم شناخت روحیه کودک، درک شود. هر کودکی یک زبان عشق دارد و از آن طریق محبت والدین خود را درک میکند. شناخت و تشخیص زبان عشق کودک به والدین کمک میکند دریابند که فرزندشان بیشتر با کدام زبان عشق، محبت آنها را درک میکند تا بتوانند به کمک آن به تربیت صحیح دست پیدا کنند. پنج زبان اصلی عشق عبارتند از:«نوازش جسمی»،«تایید کلامی»،«وقتگذراندن با کودک»،«هدیهدادن» و «خدمتکردن».
در این مورد پدر و مادر تشخیص داده بودند که دخترشان با در آغوشگرفتن کمی آرام میشود که همان مورد نوازش جسمی است. نیاز این دختر هشت ساله به نوازش بهدرستی برطرف نشده است؛ چون این نکته مهمی است که برای تشویق و محبتکردن به کودک زبان عشق او را بدانیم؛ یعنی بهنحوی نیازی از نیازهای روانی کودکمان را بهخوبی برطرف کنیم.
یک باور غلط هم که والدین دارند، این است که فکر میکنند اگر در حضور کودک برای تربیت او مشاجره کنند، به او اهمیت دادهاند؛ درصورتیکه این عمل بسیار اشتباه است. مشکل بزرگ این زوج همین است که با مشاجره احساس ناامنی و بیاعتمادی کودک را تقویت کردهاند و این کودک خود را تنها میبیند؛ چون والدینش را پدر و مادر امنی نیافته و آنها هم با تنبیه بدنی بدترین آسیب را به دخترشان زدهاند. نکته اشتباه دیگر این والدین تفکر دوجبههبودن و در مقابل هم بودن است که نشان میدهد پیروزی در بحث خودشان مهمتر از تربیت و روان کودکشان است.
تفاهم در تربیت شایان
زهرا .ش / 28 ساله / لیسانس ادبیات
من و همسرم قبل از بهدنیاآمدن پسرمان چند کتاب فرزندپروری را با هم خواندیم و بعد از بهدنیاآمدنش هم به عشق پسرمان و از آنجاکه خودمان را کمتجربه میدیدیم، بهکارگاه فرزندپروری رفتیم و موفقیت و شادی شایان را مدیون نکات روانشناسیای هستیم که یاد گرفتیم. ما تصمیم گرفتیم حتی اگر با هم مخالف هم بودیم یا کودکمان عمل اشتباهی را انجام داد، بهصورت اشاره و هماهنگیهایی که از قبل داشتهایم، موقتا با هم تفاهم داشته باشیم.
شایان گاهی مثل همسنهای دیگرش شیطنتهایی دارد. وقتیکه اصرار بر کاری دارد، این را یاد گرفته که زمانیکه ما با قاطعیت میگوییم نه، هردو نه میگوییم و حتی پدر بزرگ و مادر بزرگ هم نمیتوانند نظر ما را برگردانند. ما برای تفریح هردو با هم او را همراهی میکنیم و روزی که من یا پدرش کنارش نیستیم، پسرمان حس شادی ندارد. ما باهم برای کلاسهایی که او لازم است برود، تصمیم میگیریم. هربار هم که دچار مشکلی میشویم، سعی میکنیم با مشورت مشاور یا خواندن مطالب روانشناسی بهترین اقدام را داشته باشیم. من هیچوقت نمیگذارم شایان احساس سرخوردگی و ناراحتی کند و به اکثر کارهایش هم من و پدرش رسیدگی میکنیم تا در این سنین مسئولیتی نداشته باشد.
تحلیل روانشناسی
این شیوه تربیتی با تفاهم و آمادگی از قبل بهترین شیوه تفاهم والدین است. این زوج حتی بهخوبی و هوشمندانه تدبیری درست برای دو تربیتینشدن پسرشان داشتهاند که با قاطعیت و در حین مهربانبودن، به فرزندشان قوانین را نشان میدهند و به شخص سومی اجازه دخالت نمیدهند. آنها حتی از اساسیترین نکتهای که احساس امنیت در کودکشان است، آگاهی دارند.
این مورد الگوی خوبی برای نشاندادن چگونگی تفاهم در تربیت کودک بود. کمکگرفتن از نفر سوم برای مشورت، درجاییکه والدین دچار اختلاف میشوند، از نکات مهمی است که بسیار هم کمککننده است. تنها نکته اشتباه آنها این مسئله است که مسئولیتهای کودک را بین خودشان تقسیم میکنند تا کودک دچار چالشی نشود. این کار اشتباه است، زیرا باید فرزند را با مهارت حل مشکل و روبهروشدن با واقعیت تربیت کرد تا فرزندی با سلامت روان و با هویت موفق پرورش دهیم.