تحمل، همان سوختن و ساختن است و پذیرش، همان آرامش
خشم خاموش تحمل، آرامش پذیرش
برای همهی ما پیش آمده که بهخاطر تفاوت ارزشها و اختلاف سلیقهای که با بعضی اطرافیانمان داریم، با آنها به مشکل برخوردهایم و کدورتهایی بینمان ایجاد شده یا موضوع تلخی برای ما اتفاق افتاده که در آن هیچ نقشی نداشتهایم. در این موارد، دو نوع بازخورد میتوانیم از خود نشان دهیم که در ادامه در مورد آن به صحبت میپردازیم.
تحمل
تحمل همان سوختن و ساختن همراه با بغض و خشم است و گیر کردن و دستوپا زدن بیهوده در یک باتلاق.
تحمل بهمعنای حمل کردن مشکل است؛ یعنی مسئله در وجود ما حل نشده بلکه فقط سرکوب شده و موجب خشم میشود، در نتیجه دائما ما را دچار تلاطم کرده و مثل یک زخم سر باز، عفونت میکند.
مشکل اینجاست که وقتی رفتار یا مسئلهای را تحمل میکنیم، همچنان نسبت به آن مسئله بههمریختگی، عصبانیت و خشم داریم که با کوچکترین تلنگری بالا میآید و بهشکل اغراقآمیز و نابهجا بروز میکند.
چرخه معیوب تحمل
با تحمل کردن، دائما مشکل بهصورت افکار عرضی در ذهن ما میچرخد، در روند عادی زندگی و حال درونی ما تاثیر میگذارد و آخر هم ما را به نتیجه نمیرساند و باعث میشود تا رضایت درونی نداشته باشیم. در ادامه، بهدلیل درگیری ذهنی که ایجاد میکند باعث میشود از موضوعاتی مهمتر یا دارای اهمیت در همان سطح نیز غافل شویم و در یک چرخهی معیوب بیفتیم.
چرا تحمل میکنیم؟
تحمل، گاهی ریشه در سنت، رسوم غلط و ناآگاهی دارد و گاهی دلیلش اعتقاد به پاداشی است که به افراد وعده داده شده تا دردها را تحمل کنند. حتی ممکن است بعضی تحملها بهخاطر سود پنهانی باشد که پشت آن وجود دارد.
اکثر افرادی که همیشه و در هر موقعیتی تحمل میکنند، روی صندلی قربانی نشسته، همیشه از زندگی شکایت دارند، حال درونیشان خوب نیست و با کوچکترین اتفاقی بههم میریزند.
گاهی اوقات تلههایی مثل ترس از تنهایی، ترس از تنبیه شدن یا تاییدطلبی و... باعث میشود که به «تحمل کردن» عادت کنیم. با آگاه شدن نسبت به این تلهها و نگهداشتن آنها در حد تعادل، میتوانیم از مرحلهی «تحمل» به مرحلهی «پذیرش» برسیم.
در تحمل با دو موضوع طرف هستیم:
اول: آن فرد یا موضوعی که داریم تحملش میکنیم.
دوم: خودمان.
مورد اول را میتوان هضم کرد، ولی دومی را نه؛ طرف شدن با خودمان بهصورت ناآگاهانه، باعث ایجاد تعارض پنهان و فرسودگی تدریجی میشود.
در رویکرد تحمل، با اینکه من تصمیم گرفتم در یک موقعیت خاص، بازخورد اجتنابی یا تسلیمی داشته باشم، اما باز از درون با خودم و با احساساتم درگیرم و در نهایت، آن خشم خاموشی که در وجودم انباشته میکنم، یکجایی ممکن است فوران کند و آثار مخربی را در زمینههای مختلف بههمراه داشته باشد.
پذیرش
پذیرش یعنی درک و پذیرفتن تمامی نقاط ضعف و قوت طرف مقابل و احترام به ارزشهای او بدون اینکه باعث شود از ارزشهای خودت دور شوی.
قدم اول در پذیرش، این است که با خودتان در درون به صلح برسید؛ یعنی در ابتدا به این باور برسید که آن موضوع خاص یا بهصلاح نبوده یا کاری در مورد آن از دستمان برنمیآید. باید آن را به همین شکلی که هست بپذیریم و در تلهی شادمانی (قرار نیست همهچیز آنطور که ما میخواهیم باشد) قرار نگیریم. در نتیجه در روال عادی زندگی ما تاثیر منفی نمیگذارد.
مهمترین مسئله در پذیرش
مهمترین مسئله در پذیرش، نوع نگرش و تفکر ما نسبت به ماجراست. ما با احساس واقعی خودمان ارتباط برقرار میکنیم و با توجه به نوع مسئله بهدنبال راهحل میرویم. در صورتی که به راهحل نرسیدیم، مجدد به ارزیابی خود و شرایط موجود میپردازیم و با رضایت درونی، حل مشکل را به گذر زمان، بهبود شرایط و هوشمندی کائنات میسپاریم.
در واقع در پذیرش، ما مسئله را در وجود خود حل کردیم. اگرچه ممکن است باز هم گاهی ما را ناراحت کند اما شدت خیلی کمتری دارد؛ شبیه زخمی که بسته شده و فقط ردی از آن بهجا مانده و مانع عملکرد ما نمیشود.
در واقع ممکن است اتفاق موردنظر هیچگاه برای ما قابلقبول و خوشایند نشود یا به هر دلیلی شرایط تغییر اوضاع را نیز نداشته باشیم. بههمین دلیل آگاهانه سعی میکنیم برجنبههای دیگر شخصیت فرد مقابل یا آن اتفاق تمرکز کنیم.
تفاوت پذیرش و تحمل
موضوع اساسی در تفاوت بین تحمل و پذیرش «رنج» است؛ یعنی در پذیرش به این باور درونی میرسیم و میتوانیم قبول کنیم که الان این موضوع به صلاحم نیست یا در کنترل من نیست و بهتر است آن را بپذیرم تا زندگی بهتری داشته باشم.
اما در تحمل، دچار «رنج» میشویم؛ خود و دیگران را بابت این تحمل سرزنش میکنیم، تمام جسم و روحمان درگیر ماجرا میشود و از زندگی کردن جا میمانیم.
درتحمل، من خود را قربانی شرايط میدانم و خشم و تنفر در من بهوجود ميآيد؛ اما در پذيرش، من بي هيچ اجباري، باتوجه به معدلگيري از شرايط و جدول سود و زيان، به پذيرش در آن مورد خاص رسيدهام.
مثال از ازدواج
بهعنوان مثال، همسر یک خانم را در نظر بگیرید که متعهد، مسئولیتپذیر و با محبت است. او به همسرش بسیار احترام میگذارد ولی در کارهای خانه کمکی نمیکند.
اگر این خانم بخواهد مشکل را حمل کند، هر روز باید سر این موضوع بحث و دعوا کند و خشم بگیرد و نمیتواند خوبیهای طرف مقابل را ببیند و با آن کنار بیاید.
اما در رویکرد «پذیرش» میپذیرد این آدم در کنار ویژگیهای مثبتی که دارد، تنبل است. وقتی به این موضوع پذیرش میدهد، دیگر از فکرهای آزاردهنده مانند «چرا به من کمک نمیکنه؟»، «چرا اینطوریه؟» و... رها میشود.
مثال از مرگ
یا مثلا در هنگام مرگ عزیزان، میپذیریم که مرگ جبر است، این اتفاق برای همه میافتد و زندگی در جای دیگری ادامه دارد. این باعث میشود که به پذیرش برسیم. وقتی شخصی به مرحلهی پذیرش میرسد، از درون آرام است؛ چون تکلیفش با خودش مشخص است و مسیرش را میداند.
مثال از کنکور
الان که در روزهای پس از کنکور سراسری هستیم، خوب است در این مورد نیز مثالی بزنیم؛ فرض کنید فردی یکسال زحمت کشیده تا بتواند رتبهی مناسبی در کنکور بهدست بیاورد. وقتی نتایج مشخص میشود، میبیند رشتهی دلخواهش را قبول نشده است. قطعا در روزهای اول دچار دلسردی و ناراحتی میشود؛ ولی در ادامه میتواند با پذیرش این موضوع، بهتدریج شرایطش را دوباره مورد ارزیابی قرار دهد و نقصهایی را که در سال قبل داشته برطرف کند تا بتواند در ادامه موفقتر باشد. او باید بداند که هیچ اتفاقی بدِ مطلق نیست و نباید خودش را سرزنش کند و در این حال بد بماند. سرنوشت نهایی یک انسان تنها به کنکور وابسته نیست.
جمعبندی
هر انسانی خصوصیات منحصربهفردی دارد که ممکن است ما دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم؛ ولی وقتی فردی را میپذیریم، درواقع تمام موارد خوب و بد او را میپذیریم.
اگر رفتاری از طرف مقابل دیدیم که آن را دوست نداشتیم، باید به خودمان بگوییم: «این رفتار، تنها یک رفتار از کل خصوصیات اوست.»
وقتی به پذیرش برسیم، طرف مقابلمان را با تمام رفتارهای متفاوتش دوست داریم؛ مگر اینکه رفتارش بسیار آسیب زننده باشد که این موضوع بحث جداگانهایست.