روابط یکطرفه و ناکامکننده
الگوی روابط یکطرفه و ناکامکننده چگونه است؟
آنچه از کودکی همیشه به ما یاد دادهاند معمولا این بوده که «کاری نکن دوستت ازت برنجه، اگر خوراکی میخوری حتما از خوراکیت به دوستت هم بده» یا «اگر دوستت کمک خواست در هر شرایطی که بودی حتما باید بهش کمک کنی، اصلا دوستی مال همین وقتهاست دیگه». تمام این موارد آشنا نشان میدهد که ما از کودکی یاد گرفتهایم که همواره حواسمان بیشتر از هر چیز دیگر به رضایت دیگران باشد.
این یک واقعیت انکارناپذیر است که ما در این دنیا به دیگران احتیاج داریم؛ به طور کلی ما انسانها موجوداتی اجتماعی هستیم که مجبوریم برای بقا به نیازهای هم احترام بگذاریم اما فراموش نکنیم که گاهی در بین ما کسانی هم پیدا میشوند که اصلا توانایی درک دیگران و نیازهایشان را ندارند و ما اغلب به این افراد لقب بیملاحظه، خودخواه و خودرأی را میدهیم. اگر ما آدمی باشیم که رضایتمندی دیگران برایمان از رضایت درونی خودمان اهمیت بیشتری داشته باشد، آنچنان سخت در دام راضی کردن این افراد میافتیم که هیچ پایانی برای تلاش کردن و ناکام شدن نمیتوان متصور بود و این الگوی یک رابطهی یکطرفهی ناکامکننده است.
ریشهی مشکل در رابطهی یکطرفهی ناکامکننده
اگر یک پیوستار برای خودشفقتی و مهربانی با خود در نظر بگیریم درابتدای آن، آدمی را میبینیم که با خودش چندان مهربان نیست، به خودش و انتظاراتش احترامی نمیگذارد و به حد کافی احساس ارزشمندی و کفایت ندارد. این فرد تسلیم طرحوارههای نقص و شرم و غالبا طرد و بیثباتی رابطههایی را انتخاب میکند که فرد مقابل اتفاقا احساس خیلی خوبی نسبت به خودش دارد اما نسبت به درک نیازهایش کاملا بیتوجه است.
این همان ارتباطیست که فرد با والدین خودش در دوران کودکی داشته و چون وابسته به تایید آنها بوده و ناکام میشده بعدها وارد روابطی میشود که وابسته به تایید دیگری باشد. اما در حقیقت درک و تائیدی در آن وجود ندارد و به اصطلاح تخصصیتر، فرد دچار دلبستگی ناایمن به دنبال عدم احساس امنیت با انتخاب افراد ناایمن درمحبت، عدم امنیت بیشتری را تجربه میکند و بیاعتمادتر میشود.
در میانهی این پیوستار فردی را میبینیم که احساس خوبی نسبت به خودش دارد نیازهای خودش را میشناسد و به نیازهای خود و دیگری همسو با هم احترام میگذارد، این فرد با تجربهی دلبستگی ایمن در دوران کودکی معمولا به دنبال روابطی میرود که طرف مقابل مشتاق و تاییدکنندهی اوست.
در انتهای این طیف، فردی را میبینیم که تنها به خود و نیازهایش توجه دارد و خود را آدمی بهشدت ارزشمند و با کفایت میداند؛ این افراد در دوران کودکی معمولا بچههایی لوس بودهاند که والدینشان نیازهای آنها را بیش از حد ممکن دادهاند. آنها با حالت خودشیفتهواری که دارند روابطی را انتخاب میکنند که به دیگران احساس ناکافی بودن بدهند، البته پشت چهرهی یک فرد خودشیفته همیشه یک آدم مسموم از توجه و محبت دیگران نیست، گاهی افرادی که مدام در دوران کودکی تحقیر و طرد میشدند وقتی به قدرت میرسند دچار جبران افراطی میشوند و به همین دلیل است که دوست دارند دیگران را به طور کل نادیده بگیرند یا استثمار کنند؛ مثل شخصیت «بزرگآقا دیوان سالار» در فیلم شهرزاد که نماد بارز طرحوارهی نقص و شرم است، اما با جبران افراطی همین طرحواره احساسات بزرگمنشانه نسبت به خود پیدا کرده است.
تمام این توضیحات را دادم تا بگویم خاک حاصلخیز برای روابط یکطرفه، معمولا نیازهای هیجانی است که در دوران کودکی به اندازهی کافی پاسخ داده نشدهاند و افراد را در تلهی جبران یا تسلیم قرار دادهاند.
راهبردهای مدارا و تغییر موضع رابطه با فرد خودشیفته
این قسمت مخصوص کسانی است که در یک رابطهی یکطرفه، یعنی در مواجهه با یک فرد خودشیفته قرار گرفتهاند. در نظر بگیرید که چرایی جذب شما به این فرد خودش میتواند به شما درک و شناختی بدهد که از خود سوال کنید آیا شما هم درگیر طرحوارهی پذیرشجویی هستید یا نه؟ آیا وقتی فرد مورد علاقهی شما نیازهایتان را نادیده میگیرد باز هم در جهت توجیه کردن خودتان تلاش میکنید اما همچنان از او خشمگین میمانید؟ اگر جواب شما بله است، بهتر است بدانید ما توانایی تغییردیگران را نداریم و فقط میتوانیم با شناخت خودمان آمادگیهایی را در خود ایجاد کنیم که روابطمان را از حالت یکطرفه بودن خارج کنیم و اگر آن رابطه با تغییر موضعی که از سمت ما داشته مورد پذیرش طرف مقابلمان نیست، بتوانیم از آن خارج شویم. این موضوع را هم یادآوری کنم که دراغلب اوقات فرد خودشیفته خودش نمیداند که دارد خودمحورانه رفتار میکند.
لازم است هر کدام از ما از خودمان بپرسیم که آیا آمادهایم به تغییر خودمان فکر کنیم؟ آیا فرد مقابل من ظرفیت برآورده کردن نیازهای یک رابطه را دارد؟ آیا من برای شروع چنین چالشی، حاضرم در ابتدا به برآورده شدن حداقلی نیازهایم فکر کنم و به تغییرات مثبت اندک قانع باشم؟ و در نهایت آیا این رابطه ارزش چنین چالشی را دارد؟ (به پیشینهی رابطه دقت کنید)
مهمترین ابزارهای تغییر رابطه با فرد خودشیفته
اقدام اول: پذیرش
اولین ابزار تغییر، اعلام پذیرش ارزشمندی این رابطه برای شما با وجود برخی مشکلات مربوط به خودمحوری شریک عاطفی شماست و اینکه قرار است با او به این توافق برسید که قرار است چه چیزهایی را در رابطه تغییر دهید. در ابتدا توجه داشته باشید که این میزان تغییرات معمولا ایدهآل نیستند اما با توجه مثبت حداکثری روی این تغییرات میتوانید به پایداری و فراگیری آنها کمک کنید، زیرا که افراد با نگرش خودشیفتهوار، معمولا مدت زمان زیادی را با این عادتهای ذهنی سپری کردند و بیرون آمدن و متفاوت فکر کردن و رفتار کردن براساس ارزشهای رابطه و نیازهای شما میتواند برای آنها سخت و فراموش شدنی باشد پس به منظور انرژیبخشی به این مسیر، به تغییرات اندک اما مثبت توجه نشان دهید.
اقدام دوم: مشخص کردن رفتارهای خودمحورانه و آزاردهنده
با نوشتن لیستی از رفتارهای خودمحورانه که احساس میکنید در رابطهی شما وجود دارد با پارتنر خود صحبت کنید و او را درجریان احساس ناخوشایند خود از این رفتارها قرار دهید. مثالهای رفتاری این خودمحورانه عبارتند از پرخاشهای کلامی، نوسان خلقی، یکطرفه کردن گفتوگو، تلاش برای کنترل کردن شما و قشقرش و سرزنش و داد و بیداد و ...
اقدام سوم: مشخص کردن رفتارهای خوشایند
آنچه در رفتارهای پارتنر شما تاکنون خوشایند بوده را لیست کنید و با او در این زمینه هم صحبت کنید که نسبت به چنین رفتارها و ویژگیهایی تمایل بیشتری دارید. به طور مثال بگویید: «خوشحال میشوم وقتی در زمان استراحت هستم به من زنگ میزنی!»
در واقع شما با این کار به جنبههای مثبت رابطه توجه نشان میدهید که باعث میشود که فرد مقابل شما احساس کند که به طور کلی مورد طرد و عدم پذیرش شما نیست.
اقدام چهارم: پرخاشگری نکردن در زمان بحث
تکنیکهای گوش دادن فعال و توجه کردن به طرز فکر طرف مقابل همراه همدلی با احساسات ناخوشایند او میتواند به شما کمک کند که در زمان بحث پرخاشگری نکنید یعنی با آرامش و بدون تهدید حرف بزنید و او را به چالش نکشید. یادتان باشد که توضیح و استدلال منطقی در چنین شرایطی معمولا اثری روی خشم طرف مقابل ندارد و بهتر است زمانی را مشخص کنید تا با هم به یک توافق برد- برد برسید.
اقدام پنجم: داشتن لیست کارها و اوقات شخصی
مواردی که جزو تفاوتهای شما و شریک عاطفیتان محسوب میشود را مشخص کرده و تعیین کنید که این کارها را قرار است به تنهایی انجام دهید. کارهایی را هم که تجربهی مشترک شما در رابطه هستند را مشخص کنید و برای تک تکشان وقت مشخص بگذارید.
اقدام ششم: جملات توافقی
درخواست طرف مقابلتان را به رسمیت بشناسید و از او بخواهید برای داشتن یک برنامهی دو نفره زمانهایی را اختصاص دهد. مثلا از او بپرسید «نظرت چیه بعد از اینکه کارت تموم شد باهم به کافه بریم؟»
اقدام هفتم: کمکگرفتن از یک متخصص
کارتان راحتتر میشود اگر برای عملی کردن تمام این توافقات از یک متخصص کمک بگیرید که نگاهی بدون جهتگیری به عملکرد هر دوی شما خواهد داشت و شما را تا رسیدن به تغییرات مورد نظر، یاری خواهد کرد.
تمام اینها مواردی است که تا حد ممکن برای تغییر موضع رابطهی یکطرفه میتوان انجام داد؛ البته اگر طرف مقابلتان دارای اختلال شخصیت خودشیفته نباشد که در آن صورت احتمالا نسبت به هیچکدام از این توافقات تمایلی نشان نخواهد داد و بهتر است شما هم به ترک این رابطه بیشتر از مدارا با آن فکر کنید. البته بهتر است پیش ازگرفتن تصمیم قطعی در این زمینه هم با یک متخصص مشورت کنید.