خودت را دریاب!
وقتی میخواهید همه را راضی نگه دارید چه بر سر شما میآید؟
وقتی از بعضیها میپرسیم بهترین ویژگی اخلاقی خوب شما چیست، غالبا میگویند: «من خیلی مهربانم»؛ اما آیا مهربانی یا مردمدار بودن و راضی نگه داشتن دیگران به هر قیمتی، آنطور که بعضی از ما هستیم، ارزشمند و درست است؟ کجا از معنی و ارزشمندی آن کاسته میشود؟ آیا منظور از مهربانی و مردمداری همان ویژگیِ بهدنبال حفظ آرامش و برآوردهکردن نیازها وخواستههای دیگران بودن است؟
حتما دیدهاید کسانی را که نسبت به نظرات دیگران احساس مسئولیت بیشتری میکنند و وقتی از آنها چیزی بخواهید، «نه» نمیگویند. گاهی حتی یک تشکر و تأییدشدن هم برایشان کافیست تا بیشتر از خود شما برای کار و مشکلتان وقت و انرژی بگذارند. افرادی که مشکلات جسمی و افسردگی و اضطراب بیشتری را هم نسبت به بقیه تجربه میکنند. در این مقاله قرار است مسائلی را بدانید تا وقتی خواستید صفت مهربانی را به خودتان نسبت دهید، کمی بیشتر فکر کنید.
وقتی فردی اصرار و دغدغهی راضیکردن دیگران از خودش را دارد، قطعا نمیتوان گفت پشت این تمایل و اصرار یک الگوی رفتاری سالم وجود دارد.
میخواهم در یک مثال ساده، الگوی رفتاری این افراد را برایتان توضیح دهم.
فرض کنید من متوجه میشوم که دوستم سرما خورده است. با وجود اینکه خودم دیسک کمر و احتیاج به کمک دارم، بدون اینکه او از من خواسته باشد، بهسرعت به خانهی او میروم و با وجود اینکه میگوید همسرش تا دو ساعت دیگر میرسد، با اصرار او را به دکتر میبرم و حتی هزینههای درمانش را هم پرداخت میکنم. وقتی هم که به خانه برگشتیم، شروع به تمیزکاری و آشپزی میکنم و بعد از آمدن همسرش، برمیگردم و تلفن را برمیدارم و به دوست مشترکمان زنگ میزنم تا شرح وقایع را بدهم که «چقدر خانهی فلانی کثیف بود»، «چه کارهایی کردم» و «همسرش چقدر دیر آمد» و ... در آخر هم از دلخوری خودم میگویم که «دستم نمک ندارد و آنها با اخم و ناراحتی، فقط یک تشکر خشک و خالی کردند!»
به نظر شما آیا این رفتار، سالم و یا مهربانیام درست بوده است؟ بیایید با هم این داستان را از زاویهی دیگر بررسی کنیم. کسی که برای خودش ارزشی قائل نیست و با وجود اینکه نیاز به استراحت و کمک دارد، برای پرستاری دیگری میشتابد، ممکن است کاری را که کرده فقط برای تاییدشدن یا رضایت دیگری انجام داده باشد؛ پس این کار با رضایت خودش نبوده و جالب اینجاست که بدون درخواست کمک، حد و مرز دیگری را هم در نظر نگرفته و وارد خانه و مشکل دوستش شده است.
کار بدتر، گزارش این فداکاری به دیگری است؛ مثل تمیزکاری خانهی کثیف و نامرتب دوستش که بیمار بوده و دیرآمدن همسرش تا با بیارزشکردن او، خود را باارزش جلوه دهد. این کار منفعلانه، یعنی گزارش به دیگری و گلهکردن از خشم پنهان، بهخاطر مورد تقدیر قرار نگرفتن و تحمل درد برای رضایت دیگری ریشه گرفته است. پس برای راضی و خشنودکردن دیگران این رفتارهای ناسالم را با مهربانیکردن اشتباه نگیریم.
اگر فرد راضینگهدارندهای باشیم، چه ویژگیهایی داریم؟
بسیاری از ما هرگز یاد نگرفتهایم که چگونه اولویت، خواستهها یا مخالفت و نظرات خود را به طور مؤثر بیان کنیم. اگر هم بخواهیم به مرزهایمان پایبند باشیم یا روی حرفمان بمانیم، احساس گناه میکنیم. درعوض، احساسات خود را پشت رفتاری منفعلانه- پرخاشگرانه پنهان کرده و واقعیت و هیجانات خود را بیارزش پنداشته و انکار میکنیم. ما قدرت نه گفتن نداریم و بهخاطر ترس از درگیری و ناراحتی طرف مقابل، از بحث کردن اجتناب میکنیم یا زود تسلیم میشویم. ما جرأت نداریم از خودمان بپرسیم: «من برای خودم چه میخواهم؟» یا احساس و مخالفتمان را بدون ترس از اینکه مورد تنفر و خشم دیگری قرار بگیریم، بیان کنیم. استانداردهای سختگیرانهای را برای خودمان و منعطفی را برای دیگران تعیین میکنیم.
جملات ما اکثرا با «ببخشید» و «معذرت میخواهم» شروع می شود. ما معمولا بهخاطر سازشهای بیشازحد و اینکه دائما ملاحظهی احساسات دیگران را کردهایم، از خودمان ناراحتیم. در ضمن، گذشت و صبوری افراطی ما، روابطمان را به هم میریزد و چون فکر میکنیم در رابطه مورد سوءاستفاده قرار گرفتهایم و قدر ما را ندانستهاند، یک خشم پنهان داریم. ما جانفشانیهای بیهوده و خودتخریبگری را تا وقتی ادامه میدهیم که افسرده شویم. در این باره «ایلهام برک»، شاعر معروف ترکیهای، میگوید:«همیشه برآنم که دل کسی را نشکنم، اما وقتی به خودم نگاه میکنم تکهتکهام!»
اصرار برای راضینگهداشتن دیگران از کجا ریشه میگیرد؟
- عزتنفس پایین: این افراد برای اثبات ارزش خود، وقت و انرژی زیادی را صرف راضینگهداشتن بقیه میکنند.
- احساس ناامنی: برای کسانی که وقت و انرژی آنها برایشان ارزشی ندارد، بیشازحد انرژی میگذارند، به این امید که «آدم خوبی» باشند و احساس امنیت کنند.
- تأییدطلبی: نیاز بیشازحد به تأییدشدن از سمت دیگران در آنها احساس رضایت از خود کاذبی را بهوجود میآورد.
- کمالگرایی: زمانیکه نارضایتی فرد یا افرادی از آنها برایشان یک نقص غیرقابلتحمل محسوب میشود یا تحمل کوچکترین انتقاد را ندارند، با راضینگهداشتن بقیه در تلاش برای اثبات خوب و بینقصبودن خود هستند.
- مهرطلبی: افراد مهرطلب برای جلب محبت و توجه یا تحسین دیگران، حتی افراد غریبه، تمام تلاش خود را میکنند، با وجود اینکه از انجام آن کار احساس خوبی ندارند و بعد از هر لطف داوطلبانهی خود به دیگری، انتظار جبران و پاداشی دارند.
- ترس از تنهایی: افراد راضینگهدارنده معمولا برای حفظ دیگران در زندگی خود و تنهانماندن، مدام در تلاش هستند تا بقیه را کنار خود حفظ کرده و از خود راضی نگه دارند.
- ترس از مجازات: این افراد میترسند که اگر فردی از آنها ناراضی باشد، امکانات یا امتیازاتی را که در اختیار او قرار داده، پس بگیرد یا این ناراضیبودن برای او عواقبی داشته باشد.
- احساس گناه: اگر آنها به کسی «نه» بگویند، با احساس گناه درگیر میشوند. با وجود اینکه وظیفه و مسئولیتی نسبت به آن فرد ندارند یا حتی کار و مشکل خودشان اولویتی ضروری و مهمتر باشد، باز هم اضطراب ناراضیبودن و رد کردن درخواست دیگری را دارند.
- ترس از طردشدن: طرد شدن از گروه یا کنار گذاشته شدن از جانب اطرافیان برای این افراد فاجعهی بزرگی است؛ پس همیشه در تلاش هستند دیگران را از خود راضی نگه دارند.
- عادت و ذهنیت شکلگرفته از کودکی: این افراد والدینی داشتهاند که در کودکی نیازها و خواستههایشان در اولویت بوده و نیاز و خواستهی کودکشان را نادیده میگرفتهاند یا بسیار پرخاشگر و خشک بودهاند و به فرزندشان اجازهی مخالفت و ابراز وجود ندادهاند. پس کودک برای حفظ بقا و احساس امنیت مجبور بوده از راهکار تسلیم در برابر مواضع قدرت زندگی خود استفاده کند و همیشه خواسته و نیاز دیگران را بر خود ترجیح دهد؛ کودکی که هیجاناتش را سرکوب میکرد، چون احساسات و خواستههایش به رسمیت شناخته نمیشد.
چگونه یک فرد راضینگهدارنده نباشم؟
به این موارد توجه کنید:
- عیبی ندارد اگر دوستان و اطرافیانتان گاهی از شما ناراضی باشند. تا وقتیکه به کسی آسیبی نزدهاید و روی تصمیم و نظر درست خود قاطعانه مانده باشید، رفتار شما منطقی است.
- تا زمانیکه از شما درخواست کمک به صورت مستقیم نشده ،مسئولیت مشکل و احساس دیگری را برعهده نگیرید.
- از افرادی که متوقع هستند یا به شما احساس گناه میدهند برای اینکه فقط ترجیحات و نظرات خود را دارید، دوری کنید. اگر میخواهید برای کسی کاری انجام دهید، نباید از روی اجبار و ترس باشد.
- سعی کنید تعادلی بین مرزبندی و حریم افراد و نیاز به کمکشان در نظر بگیرید، چون ممکن است آنها برخورد مناسبی بهخاطر این کمک داوطلبانه و مرزشکنی شما نداشته باشند و شما از آنها دلخور شوید.
- «نه» گفتن را برای اولویتهای خود و کارهایی که قلبا راضی به انجامشان نیستند، بهعنوان یک فرصت بدانید. همانطورکه «پائولو کوئیلو» میگوید: «وقتی به دیگران «بله» میگویید، مطمئن شوید که به خودتان «نه» نمیگویید.»
- به کمک خودآگاهی، با احساسات درونی و نیازهای خود ارتباط برقرار کنید. اگر نتوانیم با درون خود ارتباط درستی داشته باشیم، نمیتوانیم با دیگران ارتباط واقعی برقرار کنیم و احساسات و نیازهای خود را به رسمیت بشناسیم. احساسات ما راهنماهای مهمی هستند، زیرا به کمک آنها یاد میگیریم نیازهای خود را اولویتبندی کنیم. ما همچنین میتوانیم به وسیله آگاهی از احساساتی که چالشبرانگیز یا ناخوشایند هستند، یاد بگیریم که بهجای پنهانکردن اضطراب یا سرکوب خشم، این احساسات را بهعنوان حسهایی در شکم، فشار در قفسه سینه و سفتی در گلو ببینیم. این احساسات ممکن است نشانههایی باشند تا بتوانیم چیزهایی را که برایمان مناسب نیستند، شناسایی کنیم.
- مرزبندی و محدودیتهایی را برای خود تعیین کنید، زیرا همهی ما از نظر جسمی و روانی محدودیتهایی داریم؛ پس کاری را انجام دهید که خارج از محدودیتهایتان نباشد.
- تمرین کنید که بیش از حد و بدون دلیل «ببخشید» نگویید و خود را مقصر همیشگی ندانید.
- این واقعیت را بپذیرید که ما نمیتوانیم همه را از خودمان راضی نگه داریم و مورد تأیید همه باشیم. هیچ اشکالی ندارد که نظر و سلیقهی شما مورد تأیید عدهای نباشد.
- ترسهای خود را شناسایی کنید؛ مثلا ترس از طرد شدن از یک رابطهی عاشقانه، محیط کاری، گروه دوستانه یا خانواده. سپس از خود بپرسید: «اگر بخشی از این سیستم نباشم، چه کار دیگری میتوانم انجام دهم؟» و خود را از فشارها و تأثیرات روابط سمی رها کنید. با پرسیدن اینکه من واقعا چه میخواهم، با ترس خود روبهرو شوید.
- به خودتان اجازه دهید که به رویاهای شخصیتان فکر کنید و آنها را در اولویت قرار دهید. تهیهی لیستی از رویاهایتان به شما این امکان را میدهد تا فضای بیشتری را برای خواستههای خود در نظر بگیرید. ممکن است یک عمر مشغول خدماترسانی به والدین، دوستان، همکاران و ... (هرکسی جز خودتان) بودهاید. زمانی که ما عمیقا به رویاها و خواستههای خود متصل میشویم، تعیین حد و مرز با افراد دیگران را آغاز کرده و بهتدریج با اعتمادبهنفس و قاطع بودن، حقیقت خود را پیدا میکنیم. اینجاست که دیگر اولویتمان راضی نگه داشتن دیگران نیست، بلکه به خودشفقتی رسیدهایم و میتوانیم به جای یک فرد راضینگهدارندهی دیگران، یک شفقتورز باشید.
نوجوانی و هویتیابی
شما زمانی بهتر یاد میگیرید که کمتر یاد بگیرید
6 فیلم، 6 جهان
مدیریت رابطه با خودشیفتهها
پاکزاد
1402/10/15
واقعا مطلب مفید و جامعی بود خود من الان باهمین مشکل روبه رو هستم
ساسان آریافر
1402/4/4
چه قدر،برای من آشنا بود! خودم و مادرم،چه لطمه هایی×، از به همه بله گفتن،دیدیم!... مرسی از مقاله کاربردی و زیباتون*