حفظکردن فردیت خود در رابطه
لطفا همهی صندلیها را به یک نفر ندهید
وقتي وارد يك رابطهي عاطفي ميشويد فكر نكنيد شاهزادهي سوار بر اسب سفيد و يا سيندرلای رويايي آمده و قرار است تمام نيازهايتان را برآورده سازد و ديگر نه خانواده و نه هيچ دوستي را لازم نداريد. لطفا جوگير نباشيد و تمامی درها را به روي خودتان نبنديد. حواستان باشد هيچ كس نميتواند جاي تمام عزيزانتان را برای شما پر كند و هر رابطهاي جاي خود را دارد. بين عزيزان ما هم هیچگونه اولويت طولي وجود ندارد كه فردي را جايگزين فرد ديگری كنیم. باور کنید که از این طریق به او هم لطفی نمیکنید؛ كسي را تمام دنياي خودتان نكنيد كه مجبورش كنيد تمام دنيايتان را پر كند. خیلی وقتها او هم توانش را ندارد، خسته ميشود، از پا در میآيد و در كمال ناباوري ،ميرود .
این باور غلط از طرفی ممکن است به خانوادهها هم برگردد؛ اینکه کسی منتظر ناجی سوار بر اسب سفید باشد، ریشه در عدم خودباوری و اعتماد به نفس و همینطور عزت نفس دارد. اگر فردی قبل از ازدواج تا حدودی استقلال و باور به زندگی مشارکتی و احترام به حریم شخصی داشته و توانسته باشد خلاءهاي عاطفي خود را ترميم كند در رابطهی عاطفی دچار چسبندگی نمىشود. از طرفی هم با پذیرش نقشها و تفكيك نقشهاي خانوادگی چون مادر و پدر و خواهر و برادر و ... نقش خود را در قبال آنها دارد و ميداند هيچ همسرى نميتواند نقش همهی آنها را در زندگی ایفا کند، همانطور كه نقش همسرى نيز در جاى خودش قابلدرك و مورداحترام است .
ریشه فرهنگی مسائل رابطه عاطفی
در این صورت وقتی وارد رابطهی عاطفی میشویم فردیت خودمان یا طرف مقابل را نادیده نميگيريم. از طرفى به نظر مىرسد این موضوع ریشه در فرهنگ عاطفی ما دارد و چارهی این مسئله هم پذیرش و سپس تصحيح آن است.
اگر به اشعار عاشقانهی شعرایمان نگاه کنیم هم میبینیم که آنها عشق را تا آسمان بالا بردند و وقتی هم به آن دست پیدا نکردند، همیشه در حسرتش بودند و این حسرت، به اصطلاح مکتب واسوخت را در شعر به وجود آورده است.
در سرتاسر تاریخ، ما مردمانی بودیم که اغلب از دست دادیم تا اینکه به دست بیاوریم؛ برای همین ریسکپذیر نیستیم و تا حدود زیادی محافظهکار شدیم و محافظهکاری یعنی ترس، یعنی در تلاطم وحشتناک و کشندهی زندگی به دنبال یک خانهی امن برای خودمان گشتن و به همان نیز بسندهکردن. برای همین همهی موارد را میخواهیم در آن خانه جا دهیم و این انگار در ژن ما ماندگار شده است.
ما اغلب در پیدا کردن حد وسط ناکام بودیم یا خیلی رویایی برخورد کردیم تا با تباهی محض روبهرو شدیم و تعادل را از دست دادیم؛ به عنوان نمونه به این سه بیت از سعدی با تشریحات خیلی عادی توجه کنید:
گفتم آهن دلی کنم چندی/ ندهم دل به هیچ دلبندی
(انگار که مثلا ضربهی عاطفی داشته و تیشه را به ریشه زده)
وان که را دیده در جمال تو رفت/هرگزش گوش نشنود پندی
(مثلا در اینجا نسبت به بیت فوق، خواسته کمی آسانتر بگیرد)
خاصه ما را که در ازل بودهست/ با تو آمیزشی و پیوندی
(اینجا دیگر رسما میگوید از روز ازل آرزویش این بوده که با طرف پیوندی داشته باشد و فراموش کرده تیشه را همان اول به ریشه زده بوده)
البته بار معنایی کلمات به جای خودشان! در اینجا ما نمیخواهیم شعر را بهصورت تخصصی بررسی کنیم، بلکه منظور نشان دادن صفر و یکی بودنِ اینگونه ماجراهاست. برای همين است كه بعضي افراد بعد از مدتی، از ترس از دست دادن فرد مقابل به سرکوب احساساتشان مثل خشم، ناراحتی و... ميپردازند و به دليل توقع متقابل دچار خشم بيشتر ميشوند و مدتی بعد بهعنوان یک فرد منفعل با قاب روی دیوار برای شریک عاطفی خود هیچ فرقی نمیكنند ؛
زیرا در او این باور را ایجاد كردهاند که در هر صورت و تحت هر شرایطی راضی هستند و فرديت خاصي از خود ندارند كه بتوانند در نبود آنها به زندگي ادامه دهند! كه البته اين روش ظلم به خود و احساساتمان و در کنارش آزار و ستم به شریک عاطفي ماست، چون فرصت عاشقی را از هر دو طرف گرفتهايم و رابطه را با ترس اداره كردهايم.
قربانی کردن فردیت و استقلال در رابطه عاطفی
يكي از دوستاني كه به من مراجعه كرده بود در این مورد میگفت: «این تفسير، مصداق بارز داستان زندگی من است .وقتی برايم بازگو كرديد تکتک كلمات شما را با عمق وجود حس کردم. زمانی که در رابطهی عاطفیام به شدت غرق طرف مقابل شده و همهی زندگیام را منوط به آن شخص کرده بودم، اهداف خود را فراموش کردم و فقط داشتم بر اساس اهداف و برنامههای آن فرد زندگیام را پیش میبردم. مثلا من به شخصه هدفی به نام مهاجرت نداشتم ولی به خاطر ایشان بعد از مطب که به خانه بر میگشتم خسته و کوفته مینشستم برای امتحان آیلتس زبان میخواندم! از طرفی میگفت چرا تا ساعت ۹ شب سر کار هستی؟ زودتر برگرد خانه و زبان بخوان و از طرفی هم روزهایی که کم کار میکردم و مریض کمتری داشتم میگفت چرا اینقدر کم مریض میبینی؟ ما به پول زیادی برای مهاجرت نیاز داریم. نمیبینی من دارم به وکیل مهاجرتی پول میدهم؟ تو چرا هیچ کمکی نمیکنی؟۱۰۰ دلا بهتر از صفر دلار است! در آن زمان با دوستانم ارتباط کمی داشتم. در خانه با مادرم به خاطر آن شخص تنش و بگو مگو داشتم. همه و همه را متاسفانه قربانی یک شخص کردم .در جلسهی مشاورهی پایان سال که با شما داشتم تلنگری به من زده شد و فهميدم اين روش غلط بوده و من فرديت و استقلال خودم را قرباني كردم و از آنجا نقطهی عطفی در زندگیام ایجاد و همهچیز دگرگون شد .شاید آن شخص دیگر در زندگی من نیست، ولی در عوض تمام چیزهایی که قربانی شده بودند را پس گرفتم. هر چند این موضوع برایم سخت و دردناک بود، چرا که دچار خلاء بزرگی شده بودم ،ولی حالا بعد از گذشت تقریبا یک سال خوشحالم که از این ورطه نجات پیدا کردم و کل زندگیام را به این شیوه نگذراندم.»
توانایی نه گفتن و حفظ فاصله مناسب با دوستان و شریک عاطفی
دوست ديگرى كه در خصوص اطرافیان نزديكش جوگير شده بود ميگفت «من مدتی در رابطه با دوستان نزدیکم این روال را در پیش گرفته بودم .تقریبا هر روز باید با هم میبودیم که باعث شده بود تقریبا از همهی فعالیتهای روزانه دور شوم و البته توانایی نه گفتن را نداشتم. تا جایی که بعد از تلنگر شما، خود و ارزشهایم را پيدا كردم و فاصلهام را با آنها حفظ کرده و به تعادل رساندم. همیشه در عمق وجودم میدانستم نباید افراط کنم ولی تواناییاش را نداشتم و بعد از آن هر چند با اصرار آنها روبهرو بودم اما توانایی نه گفتن را تمرين و ارتباطم را با آنها کم کردم. البته خیلی قضاوت شدم ولی آرامشم را در گاهی تنها بودن خودم و گاهي در كنار خانواده بودن پیدا کردم.»
اولویت اول در زندگی مشترک
دوست ديگرمان هم از تجربهی خود چنین ميگفت: «من اوايل ازدواج، از همسرم انتظار داشتم كه اولويت اول و آخرش باشم؛ هرچند که او براي من هنوز اولويت اول نشده بود. اين توقع به گونهاي بود كه حتي زمانهایی كه شبكار بود و خانه نميآمد، حال من بد بود و دائم منتظر فردا بودم و از لحظههاي تنهاييام به درستي استفاده نميكردم .بعضي وقتها حس ميكردم همسرم كلافه ميشود ولي از آنجا كه خيلي صبور بود معمولا به زبان نميآورد».
پس این نکته را نیز به یاد داشته باشید که فقط شخص نيست كه ميتواند همهي دنياي آدم باشد. انسانها گاهي چيزهاي ديگری مثل كار يا يك شيء یا ... تمام دنيایشان شده و باعث میشود اولويتهایشان در زندگي جابهجا شود و تمام وقتشان را صرف آن کنند.
عوض شدن مسیر زندگی
دوست دیگری در این رابطه میگفت: «من حالا فکر میکنم مشکل این است که آمدن شخصی در زندگیمان ما را عوض میکند .از مسیری که داریم منحرف میشویم و این بسیار اشتباه است. یعنی من باید مسیر خودم را بروم. اگر دوستی دارم، اگر تفریحی دارم، اگر وقتی برای کسی میگذارم نباید تمام تمرکز و پیکان فکری من معطوف به آن شخص گردد.»
جایگاه افراد در رابطه
مسئلهی مهم در اینجا جایگاه شخص مقابل است. ما جایگاه همه را به یک نفر میدهیم که حتی در بیشتر مواقع خودش جایگاهش را تعیین نکرده است. مثلا به شریک عاطفی که هنوز رسمیت قانونی پیدا نکرده جایگاهی همچون همسر میدهیم و به همان نسبت از او توقع داریم. وقتی از کسی که میگوید دوست معمولی است، توقع رفیق نزدیک و صمیمی داریم و یا از دوست دیگری توقع مادر بودن داریم؛ به طور کلی وقتی جایگاهها به طرزی اشتباه تغییر کند نوع رابطه هم توقعبرانگیز میشود. ما باید سعی کنیم ابتدا جایگاه را درست تشخیص بدهیم و صندلی همه را به یک نفر ندهیم. ما به همهی صندلیها نیاز داریم.
پس متوجه شديم كه افراط و تفريط در روابط و مسائل مختلف و به قولي جوگير شدن باعث مىشود كه ما از نقش اطرافيان و اهميتشان در زندگی غافل شویم و متاسفانه شكرگزار نعمتهاى پیرامونمان نباشيم .
فاطمه نیک فرجام
1402/4/23
چقدر نوشته های شما عالی و به روز هستش...من سپاسگذارم بابت مطالب ارزشمندتون🙏