menu button
سبد خرید شما
برای یک زندگی معمولی
مونا گوشه  |  1402/03/17  | 
تفاوت بین احساس گناه واقعی و کاذب

برای یک زندگی معمولی


آلارم موبایلم 7 و 26 دقیقه‌ی صبح زنگ می‌زند، همین‌طور که چشم‌هایم را بسته نگه‌داشته‌ام، با دستم دنبالش می‌گردم تا با اولین حرکت به سکوت دعوتش کنم. آن 4دقیقه‌ی طلایی را هم برای چرت مرغوب بعد از زنگ نگه‌داشته‌ام.

بالاخره موعد مقرر می‌رسد و من باید به‌هر سختی شده، این  تنِ سنگین چسبیده به تخت را بلند کرده و روز را شروع کنم.

روزهایی که نمی‌دانیم ساعات پیشِ‌رو بناست با چه خبرهایی پر شود و چقدر امیدوار یا ناامید، غم‌آلود یا خشمگین، خوشحال یا شرمگین شویم.

روزهایی که گاهی خیلی بیشتر از 24ساعت کش می‌آیند. دلم می‌خواهد دوباره پتو را روی سرم بکشم و بخوابم.

 این روزها احساس می‌کنم که کمتر خوشحال می‌شوم و کمتر از چیزهایی که قبلا لذت می‌بردم، کیف می‌کنم. دل و دماغ انجام کارهای روزمره‌ام را کمتر دارم و بیشتر احساس خستگی می‌کنم. حس می‌کنم که این روزها خُلق و مود پایین‌تری را نسبت به گذشته دارم. گاهی می‌ترسم و فکر می‌کنم که ابر تاریک و سنگین افسردگی بر سرم سایه افکنده است.

اما باز به اطرافم، اتفاقات و وقایع نگاه می‌کنم و به‌خود می‌گویم، اگر چیزی غیر از این باشد، باید تعجب کنم؛ این روزها هیچ‌چیز سرجایش نیست...  

به‌هر سختی شده استارت روز را می‌زنم و در وسط‌های روز، دوست عزیزی برای آخر هفته، من را به بهانه‌ی تولد همسرش دعوت می‌کند تا لحظاتی را کنار یکدیگر سپری کنیم.

به فکر فرو می‌روم. از خودم می‌پرسم چه بر سر ما آمده که سر ساده‌ترین تصمیم‌های روزمره هم گاهی به فکر فرومی‌رویم و احساساتی بعضا متناقض را تجربه می‌کنیم. مثل فردی سوگوار که گاهی فکر می‌کند ازتن‌درآوردن رخت‌عزا به‌معنای فراموش‌کردن عزیزِ ازدست‌رفته‌اش است و ممکن است از خندیدن، احساس شرم کند. من از این دعوت خوشحال شده‌ام ولی وقتی به مهمانی فکر می‌کنم، در حالی که بسیاری از هموطنانم سوگوار عزیز ازدست‌رفته‌شان هستند، احساس گناه می‌کنم. لحظه‌ای ایستادم و سعی کردم فقط به درون خودم سرک بکشم و از خودم بپرسم که در من چه می‌گذرد؟ احساس گناه کرده و فکری که از سرم می‌گذشت این بود که من هم باید مانند آن‌ها عزادار باشم.

از طرفی خود را جدا می‌دیدم و می‌فهمیدم که با رفتن یا نرفتن من، آیا دردی از خانواده‌های سوگوار درمان خواهد شد؟

آیا جز اینکه با تحمیل انزوای بیشتر به‌خودم، حال روحی‌ام بیشتر آسیب ببیند، کار موثری انجام می‌دهم؟

بااین‌وجود، مدام صدایی سرزنشگر در سرم تکرار می‌شود که تو هم داری عادی‌سازی می‌کنی! انگار نه انگار که این‌همه کودک و نوجوان و جوان در این چندماه از بین رفته و این‌همه خانواده داغدار شده است. تو چطور به زندگی روزمره ادامه می‌دهی؟

اما صدای دیگری هم از درونم می‌گوید: دقیقا انتظار داری چه‌کنم؟ انتظار داری خودم را در سلول انفرادی خانه‌ حبس کنم. انتظار داری عواطف مختلف درونم را زندانی کنم و فقط احساسات محدودی که تو تعیین می‌کنی، در زمانی که تو مشخص می‌کنی، به‌اندازه‌ای که تو انتظار داری بروز کنند؟ و حضور هر احساس خوشایندی هم ممنوع باشد؟ این اگر زورگویی به‌من نیست، پس چیست؟

صدای سرزنشگر برای لحظاتی ساکت می‌شود.

به این فکر فرو می‌روم که دقیقا انتظار خودم از خودم چیست‌؟

درست است که هیچ‌چیز سرجای خودش نیست اما با این سخت‌گیری‌ها به‌خودم، چه‌چیزی بهتر می‌شود؟ جز اینکه حال روحی من روز‌به‌روز وخیم‌تر شود؟

پاسخ آمد که عذاب وجدان کمتری تجربه می‌کنم. اما عذاب وجدان نسبت به چی؟

چون زنده هستم؟ چون هنوز زندگی معمولی دارم؟

انگار باید جایی بایستم و تکلیف خودم را با وجدانم و عذابی که به آن وارد می‌شود، روشن کنم...

***

«احساس گناه» بر دوگونه است: «احساس گناه واقعی» و «احساس گناه کاذب.»

احساس گناه واقعی وقتی است که دانسته یا نادانسته رفتاری کرده‌ام که دیگری به‌واسطه‌ی آن رفتار، آسیب دیده است. اینجا وجدان من به‌صدا درمی‌آید و اتفاقا می‌تواند کمک کند تا بتوانم خطای رخ‌داده را جبران کنم.

اما احساس گناه کاذب وقتی است که من هیچ نقشی در اتفاق رخ‌داده ندارم و در چنین مواقعی، احساس گناه، چتریست که بر سر انبوهی از احساسات دیگر که لازم است بجا دیده و شنیده شوند و نیاز پشت آن‌ها شناسایی شود تا بتوان به آن‌ها رسیدگی کرد، کشیده می‌شود. در این مواقع، مهم‌ترین سوالی که باید از خودتان بپرسید این است که «هیجان تو، چطورممکن است به کسی آسیب برساند؟» این، عمل است که گاهی می‌تواند به دیگران آسیب برساند، نه داشتن یک احساس. وقتی بتوانید بین عمل و داشتن یک هیجان، تمایز قائل شوید، کمک کرده‌اید تا احساس گناه کاذب کاهش یابد.

مثلا در موقعیتی که بالاتر شرح دادم، می‌توان به احساس شرم اشاره کرد. یا خشم از وضعیتی که هیچ اختیاری در مورد آن نداریم. ما اگرچه این احساسات را تجربه می‌کنیم اما به این معنی نیست که آسیبی به‌کسی رسانده‌ایم و باید بابتش عذاب وجدان داشته باشیم. بعد از اینکه این عواطف را توانستیم از هم تفکیک کنیم، می‌توانیم سراغ هرکدام رفته و با اعتباردادن به آن‌ها، از رفتارهایی مثل نشخوار فکری که ناآگاهانه به‌عنوان راه‌حلی از جانب ما انتخاب می‌شود برای توجیه اینکه وجود یک هیجانی اشتباه است، جلوگیری کنیم.

برای مراقبت از روان، بهتر است که به‌خود اجازه دهیم تا حد امکان زندگی روزمره را حفظ کنیم. ما این حق را داریم که علی‌رغم اینکه غمگین و خشمگین هستیم و به دلایلش نیز کاملا آگاهیم، برای حفظ انرژی و توان خود، از لحظات کوتاهی که در زندگی دست می‌دهد، لذت ببریم و شادی را نیز در کنار دیگر هیجاناتمان تجربه کنیم.

شاید قبل‌تر تمایل داشتیم با دوستان دیگرمان هم این لحظات را به اشتراک بگذاریم اما این روزها تمایلش نباشد؛ اشکالی ندارد. این موضوع منافاتی با اینکه شما مناسبتی را در کنار خانواده تجربه کنید، ندارد. ما کم‌کم یاد می‌گیریم که عواطف مختلف و بعضا متضاد، می‌توانند در لحظاتی با هم درون ما تجربه شوند و توانایی داریم که این احساسات را تاب بیاوریم و بابت تجربه‌ی هیچ کدام نیازی نیست شرمگین بوده یا احساس گناه داشته باشیم.

حفظ روتین زندگی، این‌روزها به‌ما کمک می‌کند که هرلحظه یادمان باشد «زندگی جاری است.» این مهم است که ما برای ساختن زندگی بهتر داریم تلاش می‌کنیم. مثل دونده‌ی ماراتنی که در دو استقامت، لازم است توانایی خود را با تغذیه‌ی مناسب، استراحت به‌موقع و تفریح به‌اندازه، بالاتر ببرد و خودش را تقویت کند تا بتواند بهتر به‌پیش برود. ضروری است ما هم توجه لازم به نیازهای بدنی و روانی خود داشته باشیم. از فعالیت‌های لذت‌بخشی که برای شما لحظات خوب و آرامش‌بخشی به‌همراه می‌آورد، غافل نشوید.

لازم نیست خودِ امروزتان را با دیروزتان مقایسه کنید. حتی اگر کمتر دل و دماغ انجام کارها را دارید، ولو مدت کوتاه‌تر، دست از کار نکشید. فعالیت‌هایی مثل ورزش، پیاده‌روی، کارهای هنری، کتاب‌خواندن، شنیدن موسیقی، دورهمی‌های خانوادگی و دوستانه یا هر کار دیگری که ساعتی لذت‌بخش برای شما فراهم می‌کند، می‌تواند مثل دوپینگی باشد که این‌روزها احتیاج دارید. پس همان‌طور که دونده‌ی ماراتن از دادنِ استراحت به‌خودش برای تجدید قوا شرمگین نمی‌شود، ما هم می‌توانیم با وجود معترض‌بودن، برای خلق لحظاتی لذت‌بخش در زندگی‌ خود احساس گناه نکنیم

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background