menu button
سبد خرید شما
خودمختاری و خود ابرازگریِ سالم را بیاموزیم
writer head مونا گوشه  |  1402/03/07  | 
خودخواهی مثبت

خودمختاری و خود ابرازگریِ سالم را بیاموزیم


با چهره‌ای گرفته و اخم‌های درهم وارد اتاق شد؛ نشست روی صندلی و نگاهش بیشتر خیره به زمین بود. جلسه آخری که با هم داشتیم گفته بود که سر یک سوءتفاهم، رابطه عاطفی‌اش به‌هم خورده و از این بابت بسیار ناراحت بود و جلسه‌ای بسیار سنگین به لحاظ هیجانی گذرانده بودیم.

با حال و احوالی صحبت را آغاز کردیم.

گفت با اینکه حرف خودم را زدم و توانستیم سوءتفاهمی که برایمان ایجاد شده بود را برطرف کنیم و رابطه را دوباره از نو آغاز کنیم، بااین حال احساس می‌کنم آدم بدی هستم و از این بابت از دست خودم عصبانی‌ام.

از او خواستم برایم کمی بازتر کند تا بفهمم منظورش از آدم بدی بودن چیست و دقیقا از چه فکر یا رفتاری عصبانی است.

اشاره کرد که من در اینجا «خودخواهی» کردم و آدم خودخواه، آدم بدی است.

گفتم منظورت از خودخواهی کردم چیست؟ یعنی چه‌کار کردی که از نظرت خودخواهی بوده است؟

 گفت که بعد از عذرخواهی بابت رفتار تندی که با او داشتم متقاعدش کردم که به رابطه با هم برگردیم چون من نیاز داشتم و بدون او برای من بی‌نهایت سخت می‌گذشت. با اینکه همچنان خواسته من که مشخص شدن تاریخ رسمی کردن رابطه‌مان بود از جانب او پذیرفته نشد. او هم با اینکه می‌گفت فعلا قصد ازدواج ندارد و با ماندن در رابطه‌ای که بخواهد با نیت ازدواج باشد، مخالف بود اما در نهایت پذیرفت که بخشی از این مسئله به ترس‌های او برمی‌گردد و بهتر است به‌جای پاک کردن صورت مسئله، به سراغ برطرف کردن آن‌ها برود.

گفتم: حالا درباره اینکه رابطه چگونه پیش خواهد رفت، صحبت خواهیم کرد؛ اما متوجه نشدم تو خودخواهی را در چه دیده‌ای؟

گفت: همین که خواستم برگردد و او هم قبول کرد یعنی من خودخواهم و خواسته خودم را ترجیح دادم به خواسته او.

گفتم: یعنی هر جایی تو خواسته‌ای مطرح کنی، ولو طرف با میل خودش قبول کند، معنایش این است که تو خودخواهی؟

سوال دیگر: مگر نه اینکه هر دو سهمی برای خود در این سوءتفاهم دیدید و هر یک سهم خود را برداشتید؟

فکری کرد و گفت: بله؛ خودخواهی یعنی من فقط و فقط از دید خودم موضوعی را ببینم و برای محقق شدنش پافشاری کنم بدون در نظر گرفتن شرایط طرف مقابل.

 ***

بعضی افراد در طول زندگی یاد نگرفته‌اند حرفشان را به زبان بیاورند؛ تا گفتند چه می‌خواهیم یا چه چیزی را طلب نمی‌کنیم، به آن‌ها برچسب‌هایی مثل پررو، خودخواه، پرتوقع، بی‌حیا و... زده شده و مجموعه این برچسب‌ها آن‌ها را به سمتی برده که فکر می‌کنند برای آدم خوبی بودن، نباید خواسته و نیازی داشته باشند و اگر داشته باشند «خودخواه» هستند.

اصلی‌ترین نیازی که به این ترتیب آسیب می‌بیند نیاز به «خودابرازگری سالم» و «خودمختاری سالم» است. برای مثال کودک سه‌ساله‌ای را تصور کنید؛ احتمالا بیشترین کلمه‌ای که از او می‌شنوید، دو کلمه «نه» یا «خودم» است چون می‌خواهد این دو نیاز را زندگی کند. از انتخاب لباس‌هایش بگیرید تا پوشیدن کفش‌ها و خوردن غذایش. یک والد آگاه به این دو نیاز مهم، تلاش می‌کند که شرایط را به‌گونه‌ای فراهم کند تا کودک بتواند تا جای ممکن حرفش را بزند و حق انتخاب داشته باشد. یک والد حامی به او زمان کافی می‌دهد برای اینکه کفشش را خودش به پا کند، حتی اگر بیشتر از حد معمول و معقول مورد نظر والدین زمان ببرد. در این شرایط است که پایه‌های این دو نیاز مهم گذاشته می‌شود.

به‌تدریج که کودک بزرگ‌تر می‌شود، نیاز دارد که او نیز نظراتش را در برخی موارد که در خانه مطرح می‌شود، بیان کند. بهترین همراهی از جانب والدین این است که او را با گوش جان بشنوند؛ حتی اگر با نظر او موافق نیستند، حق صحبت و ابراز عقیده را از او دریغ نکنند.

در این صورت است که خودابرازگری، به‌معنای توانایی بیان احساس، نیاز و خواسته خود، و خودمختاری، به‌معنای انجام کاری در سطح توانایی و توانمندی خود، به خوبی تامین می‌شود.

در این صورت است که فرد ضرورتی نمی‌بیند که از خواسته‌ها و نیازهای خود چشم بپوشد تا انسان خوبی باشد. اینجاست که تفاوت میان خودخواهی منفی و خودخواهی مثبت، خود را نشان می‌دهد.

در واقع وقتی ما از خودخواهی منفی یاد می‌کنیم که شخص کاملا خودشیفته‌وار، صرفا خودش را در اولویت قرار دهد و نیازهای خودش برایش ارجحیت داشته باشد؛ بدون توجه به اینکه دیگری چه نیازی دارد و ممکن است بابت خواسته او چه فشاری را متحمل شود.

برای مثال، فرزندی که بدون در نظر گرفتن شرایط مالی خانواده درخواست تهیه ماشین خاصی را دارد که در اندازه بودجه خانواده نیست و دیگران را در فشار قرار می‌دهد، با زیرپا گذاشتن نیاز به پذیرش محدودیت واقعی، دارای خودخواهی منفی است و در واقع دارد این نوع خودخواهی را زندگی می‌کند.

در نقطه مقابل اگر فردی جرات بیان خود را نداشته باشد یا براساس تجربیاتش از زندگی این‌طور فهمیده باشد که برای انسان خوب و دوست داشتنی بودن، باید خودش را فراموش کند و بیشتر طبق الگوی ایثار و اطاعت زندگی کند، هر نوع خودابرازی را ممکن است با خودخواهی منفی اشتباه بگیرد.

مثل پدری که وظیفه خود می‌داند که نیازهای مالی خانواده را تامین کند و حقی برای خود قائل نمی‌شود که حتی خریدی برای خود داشته باشد و همیشه خانواده را در اولویت قرار می‌دهد. اگر او در موقعیتی قرار بگیرد و چیزی برای خود انتخاب یا تهیه کند، ممکن است به اشتباه خود را «خودخواه» تلقی کند.

در حالی که وقتی فردی می‌خواهد از الگوی ایثار و اطاعت بیرون بیاید، یعنی در وهله اول یاد می‌گیرد که او هم مثل دیگران حق دارد نیاز و خواسته‌ای داشته باشد، حق دارد آن را بیان کند و در جهت تامین آن با درنظر گرفتن نیاز دیگران قدم بردارد. در واقع خودخواهی سالم و مثبتی را تجربه می‌کند.

او این‌گونه می‌آموزد که خواهانِ خود بودن، اگر با در نظر گرفتن دیگران نیز همراه باشد، نه‌تنها بد نیست بلکه می‌تواند حتی بهتر و کارآمدتر هم باشد؛ چیزی که ما به آن می‌گوییم: «خودخواهی مثبت».

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه
blank image

پگاه ایزدپناه

1402/5/25

مطلب ارزشمندی بود. سپاس از شما. 🌹

دیدگاهتان را بنویسید

footer background