menu button
سبد خرید شما
برده‌ی احساساتتان هستید یا رئیس آن؟
writer head موفقیت  |  1402/03/03  | 
ذهن هیجانی و تبعات تصمیم‌گیری با آن را بهتر بشناسیم

برده‌ی احساساتتان هستید یا رئیس آن؟


فکر کنم حدود یک ‌ماه پیش بود؛ خانم جوونی وقت مشاوره گرفته بود. با ماسک و عینک دودی وارد اتاق شد. با صدایی لرزون و آروم سلام داد و نشست و تا ۱۰دقیقه‌ی اول ماسک و عینکش رو از روی صورتش برنداشت.

تا جای ممکن سوالات رو با تکون‌دادن سرش جواب می‌داد که ناگهان بغضش ترکید و گفت: «نمی‌دونم باید چی کار کنم، خسته شدم! خیلی خسته شدم!»

با شرمندگی عینک و ماسکش رو برداشت؛ صورتش کبود شده بود!

با گریه شروع به صحبت کرد. متوجه شدم همسرش نمی‌تونه خشمش رو کنترل کنه و با کتک‌زدن، فحاشی، داد و فریاد، شکستن وسایل و... هر طور که شده سعی می‌کنه خشمش رو تخلیه کنه.

گفت: «تصمیم به جدایی گرفتم، اما با وجود فرزندمون که هنوز سنش خیلی کمه، اگر بدونم تغییر می‌کنه حاضرم به این زندگی ادامه بدم.»

اون جلسه گذشت و قرار شد جلسه‌ی بعدی با همسرش بیاد.

جلسه‌ی بعدی رسید و طبق قرار با همسرش اومد.

هر دو وارد اتاق شدند؛ خانم تا جای ممکن از صحبت‌کردن با همسرش امتناع می‌کرد که همسرش گفت: «من همسرم رو بیشتر از هر چیزی توی این دنیا دوست دارم! بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم اصلا من چطور قبل از آشنا شدن با اون زندگی می‌کردم!»

خانم پوزخندی زد و گفت: «بله اون‌قدر دوستم داره که روزی نیست با کتکاش نوازشم نکنه!»

همسرش گفت: «ای بابا! من که ازت معذرت‌خواهی کردم، توروخدا من رو یه‌ کم درک کن؛ مگه نمی‌دونی من وقتی عصبی میشم کنترلم دیگه دست خودم نیست؟»

خانم با عصبانیت گفت: «پس کنترلت دست کیه؟ نکنه تو یه رباتی که یه نفر دیگه داره تمام رفتارات رو کنترل می‌کنه؟!»

همسرش آهی کشید و گفت: «تو درکم نمی‌کنی!»

بعد رو به من کرد و گفت:

«به خدا یک دقیقه بعد از اینکه دستم رو روش بلند می‌کنم، پشیمون می‌شم؛ خودم چشمام پر اشک میشه؛ از خودم متنفر می‌شم وقتی می‌بینم خودم باعث دردش شدم.»

 از صحبت‌هاش متوجه شدم که این مشکل رو فقط با همسرش نداره، بلکه تمام کسانی که باهاش در ارتباط هستن با این رفتارش مشکل دارند. حتی چند بار شغلش رو از دست داده و مجبور شده سراغ شغل دیگه‌ای بره. روابط دوستانه‌اش خیلی بادوام نیستند. برای تمام مشکلات زندگی‌ش دیگران رو مقصر می‌دونست و به‌هیچ‌وجه انتقادپذیر نبود. توی خوشحالی‌ش تصمیماتی می‌گیره که بعدها براش دردسرساز میشن. توانایی همدردی با بقیه رو نداره و دائما خودش رو گرفتار بحث‌های بی‌ارزش و متعدد با بقیه می‌کنه.

همه‌ی این‌ها نشونه‌ی یک چیز بود: «داشتن یک ذهن هیجانی!» چیزی که زندگی افراد زیادی رو تا‌به‌حال مختل کرده.

ذهن هیجانی به ذهنی گفته می‌شه که در اون احساسات بر ذهن حاکم هستند، تکانشی و بدون فکر عمل می‌کنه، به‌دلیل احساسات شدید، همیشه احساس فوریت عمل می‌کنه و بدون در نظر گرفتن عواقب اون در آینده، فقط به فکر رسیدن به خواسته‌ی اون لحظه‌ی‌ خودشه.

ذهن هیجانی مانند صحنه‌ی تئاتریه که تمام نمایش را احساسات بازی می‌کنه و منطق، کمترین نقش ممکن را در این صحنه داره.

ما دائما در حال تصمیم‌گیری هستیم؛ ممکنه تصمیمی به اهمیت تصمیم ازدواج باشه یا تصمیم خوردن یک فنجان چای یا قهوه.

تصمیمات ما نتیجه‌ی فرایند فکریه که در مغزمون رخ میده؛ پس باید حواسمون باشه که دقیقا چه چیزی بر این فرایند حاکمه، چون:‌

ما توسط افکارمون شکل می‌گیریم و ما همون می‌شیم که فکر می‌کنیم.

«بودا»

آسیب‌های ذهن هیجانی

ذهن هیجانی چه آسیب‌هایی می‌تونه به ما بزنه؟ تا به حال به برخی از تصمیمات وحشتناکی که در گذشته گرفتید نگاه کردید؟

از خود پرسیدید که من به چه چیزی فکر می‌کردم که چنین تصمیمی گرفتم؟

واقعا این احتمال وجود داره که شما اصلا فکر نکرده باشید و فقط بر اساس احساسات عمل کرده باشید!

هر چه احساسات شما شدیدتر باشه، قدرت تحلیل و قضاوت درست شما، کمرنگ‌تر می‌شه.

احساسات و منطق، نقطه متقابل همدیگه هستن. معمولا هر چه احساسات شما بالا میره، منطق شما پایین میاد و منجر به گرفتن تصمیمات غیر‌منطقی می‌شه.

هیجان بیش از حد بالا باعث می‌شه روی شانس، بیشتر از تلاش خود تکیه کنید و گاهی ریسک‌های خیلی بالایی انجام بدید. یکی از دلایل اینکه در مراکز شرط‌بندی از نور و موسیقی خیلی زیاد استفاده می‌کنن اینه که هیجان افراد را بالا می‌بره و دقیقا در لحظه‌ای دور از منطق، باعث می‌شه افراد ریسک‌های بیشتری انجام بدهند. تصمیماتی که صرفا با توجه به هیجان‌های مختلف گرفته بشه، باعث نتایج مختلفی می‌شه که البته نتیجه‌ی هیچ کدوم خوب نیست!

به‌طور مثال، عصبانیت باعث می‌شه بدون تحلیل درست موقعیت، دست به حمله بزنید و منافع خودتون رو از دست بدید.

یا احساس غم و اندوه باعث می‌شه توقعتون رو بسیار پایین بیارید که می‌تونه مانع  دستیابی شما به بالاترین پتانسیل خودتون بشه.

بهترین تصمیم‌ها زمانی گرفته می‌شه که تعادل دقیقی بین احساسات و منطق وجود داشته باشه.

ایجاد تعادل بین احساسات و منطق، باعث بالا رفتن قدرت تصمیم‌گیری درست، موفقیت در روابط، مراقبت از خود و افزایش عزت نفس می‌شه.

 

چطور رئیس احساسات خودمون بشیم؟

احساسات می‌تونه نقش مفیدی در زندگی روزمره‌ی شما داشته باشه، اما زمانی که از کنترل خارج بشه، می‌تونه بر سلامت عاطفی و روابط بین فردی شما تاثیر بگذاره.

شاید این واقعیت، تلخ باشه اما افراد زیادی برده‌ی احساسات خود هستن و از خود قدرتی ندارن! اما نگران نباشین؛ با کمی تمرین می‌تونین سلطنت را پس بگیرین...

چند نکته برای شروع تمرین

۱- به تاثیر احساساتتون نگاهی بندازین

احساسات شدید همیشه بد نیستن. احساسات زندگی رو هیجان‌انگیز، منحصربه‌فرد و سرزنده می‌کنن. احساسات قوی می‌تونه نشون بده که شما زندگی رو به‌طور کامل در آغوش می‌گیرین و واکنش‌های طبیعی خودتون رو سرکوب نمی‌کنین.

اما چطور متوجه بشین که مشکلی وجود داره؟

احساساتی که مرتبا از کنترل خارج می‌شن ممکنه منجر به این نتایج بشن:

- تعارض در روابط نزدیک

- مشکل در ارتباط با دیگران

- طغیان‌های فیزیکی یا عاطفی

- ازدست‌دادن موقعیت‌های خوب

زمانی رو در نظر بگیرین و روی این موضوع که چگونه احساسات کنترل‌نشده‌ی شما بر زندگی روزمره‌تون تاثیر می‌گذاره، فکر کنین. این کار شناسایی مناطق مشکل‌دار (و پیگیری موفقیت شما) رو آسون‌تر می‌کنه.

۲- احساسات رو تنظیم کنین نه سرکوب

وقتی احساسات رو سرکوب کرده و از تجربه و ابراز احساسات خود جلوگیری می‌کنین، مشکلاتی در سلامت روانی و جسمی از جمله اضطراب، افسردگی، مشکلات خواب، مشکل مدیریت استرس، سوءمصرف مواد مخدر، وابستگی به دارو، مشکلات روابط و.... شما بروز می‌کنه. زمانی که سعی بر کنترل احساسات دارین، مطمئن بشین که احساساتتون رو پنهان یا سرکوب نمی‌کنین بلکه به‌صورت سالم اون‌ها رو بیان و تخلیه می‌کنین.

بروز درست احساسات نشانه‌ی ضعف نیست، بلکه نشانه‌ی قدرت شماست که چگونه بدون ترس از قضاوت دیگران، این حق رو به خودتون میدین که عصبی، ناراحت یا ترسیده باشین.

3- در لحظه احساستون رو شناسایی کنین

یک لحظه وقت گذاشتن برای بررسی وضعیت روحی، می‌تونه به شما کمک کنه تا دوباره کنترل خودتون رو به دست بیارین.

وقتی اتفاقی منجر به بالا‌رفتن هیجان شما میشه، قبل از اینکه عملی همسو با احساستون داشته باشین، از خودتون بپرسین: 

«در حال حاضر چه احساسی دارم؟»

«با این احساس دقیقا می‌خوام چه کنم؟»

«آیا جایگزین بهتری می‌تونم داشته باشم؟»

ممکنه ابتدا این سوال‌ها کمی زمان‌بر باشند اما به‌مرور زمان و تمرین، مهارتتون در این پرسش و پاسخ بهتر میشه.

۴- احساساتتون رو بپذیرین؛ همه‌ی اون‌ها رو!

برای تمرین پذیرش احساسات، سعی کنین اون‌ها رو به‌عنوان پیام‌رسان در نظر بگیرین. اون‌ها «خوب» یا «بد» نیستن؛ بلکه  خنثی هستن. شاید گاهی اوقات اون‌ها احساسات ناخوشایندی رو ایجاد می‌کنن، اما هنوز هم اطلاعات مهمی رو به شما میدن که می‌تونین ازشون استفاده کنین.

به عنوان مثال، زمانی که از گم‌شدن کلیدهاتون بسیار عصبانی و ناراحت هستین، چون باعث میشه دیرتر به قرار کاری‌تون برسین، با خودتون بگین:

«من ناراحتم چون مدام کلیدهام رو گم می‌کنم و همین باعث میشه دیر کنم. من باید ظرفی رو روی قفسه‌ی کنار در داشته باشم تا یادم باشه اون‌ها رو همیشه اونجا بذارم.»

5- نفس عمیق بکشید

در مورد قدرت نفس عمیق، حرف‌های زیادی برای گفتن وجود داره؛ چه به‌طرز مضحکی خوشحال باشید یا اون‌قدر عصبانی که نتونین صحبت کنین.

توجه به تنفس باعث از بین رفتن احساسات نمیشه (یادتون باشه که اصلا هدف این نیست) بلکه تمرینات نفس عمیق می‌تونه به شما کمک کنه تا از اولین جرقه‌ی شدید احساسات و هر واکنش شدیدی که می‌خواین انجام بدین، اجتناب کنین و یک‌قدم به عقب بردارین.

دفعه‌ی بعد که حس کردین احساسات می‌خوان شروع به کنترل شما کنن:

- به آرومی نفس بکشین؛ نفس‌های عمیقی که از دیافراگم میان نه از قفسه‌ی سینه!

- نفس خودتونو نگه دارید، تا سه بشمرید و بعد به آرامی اون رو بیرون بدین.

این کار رو چند بار تکرار کنین.

 6- بنویسین.

این روش برای گرفتن تصمیماتی که زمان بیشتری برای فکر کردن دارین، می‌تونه بسیار کمک‌کننده باشه.  

با فهرست‌کردن جوانب مثبت و منفی یک تصمیم سخت، منطق خودتون رو بالا ببرین و واکنش عاطفی رو کاهش بدین. دیدن حقایق روی کاغذ می‌تونه به شما کمک کنه در مورد گزینه‌هاتون منطقی‌تر فکر کنین.

وجود هیجانات در زندگی ما الزامیه و به‌هیچ‌وجه بد نیست! فکر کنین زمانی که با منطقی‌ترین حالت ذهنمون هم تصمیم می‌گیریم، نیاز داریم تا در نهایت با احساساتمون از نتیجه‌ی خوب اون تصمیم لذت ببریم.

یا زمانی که خطری ما رو تهدید می‌کنه، هیجاناتمون می‌تونن ما رو از خطر نجات بدن.

به‌طور کلی اگر این شما باشین که اونا رو کنترل می‌کنین و در جهت اهداف و زندگی بهتر از اونا استفاده می‌کنین، مطمئن باشید هر روز شاهد رشد بیشتر در حوزه‌های مختلف کاری، روابط و مراقبت از خودتون خواهید بود.

مشکل دقیقا زمانی شروع می‌شه که احساسات کنترل رو در دست بگیرن. حال انتخاب با شماست؛ آیا می‌خواین سلطنت رو در دست بگیرین؟

 

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background