مواجهه با دردها و رنجهای زندگی با نگاهی به روش اکت و اشعار مولانا
دردها چگونه موجب پویایی و طراوت زندگی میشوند؟
انسان همواره در عرصهی زندگي با ناملايمات و بحرانهاي روحي روبهرو بوده و شوق ادامهی حيات، او را بر آن داشته است تا در مسير زندگي و در رويارويي با موانع از راهنماييهاي انديشمندان جامعهی بشري براي دستيابي به آرامش و رهايي از درد و رنج بهره بگيرد.
درد و رنج از جمله موضوعاتي است كه همـواره از سـوي مكاتـب مختلـف ديني و فكري كه دغدغة انسانشناسانه داشتهانـد، بـه آن توجـه و علـل پيدايش و پيامدهاي آن بر روان جامعهی انساني بررسي شـده اسـت. در كنـار ايـن مكاتب، ادبيات ـ كه انسان و چالشهاي دروني او با خويش، طبيعت و جامعـه از اهم موضوعات و مضامين آن اسـت ـ نيـز بـه ايـن موضـوع توجـه کرده و بيگمان در طول تاريخ، آثـار مـشهور ادبـي، شـكوفايي، عمـق، اوج و بالندگي خود را در پيوند وثيق با انسان و دغدغهها و رنـجهـاي او تجربـه كـرده است.
در علم روانشناسی در مکاتب مختلفی، به مفهوم درد و رنج پرداخته شده است. یکی از این مکاتب، درمان پذیرش و تعهد (که بهاختصار اکت نامیده میشود و بهمعنای اقدام و عمل است) از درمانهای موج سوم روانشناسی است. هدف درمان پذیرش و تعهد (اکت) ایجاد یک زندگی غنی و پرمعناست درحالی که فرد، رنج اجتنابناپذیر و ناگزیر موجود در آن را میپذیرد. بهگفتهی «استیون هیز» همهی ما به انعطافپذیری روانشناختی بیشتری نیاز داریم.
یکی از مفاهیم کلیدی این پژوهش، «اجتنابِ تجربهای» است. اجتناب تجربهای یکی از ویژگیهای مهم انعطافناپذیری روانشناختی است که بهطور روزافزون، عامل خطرسازی برای عملکرد انسان در حالت کلی آن، تلقی میشود. اجتناب تجربهای بهمعنای تلاش برای پرهیز از افکار، احساسات، خاطرات و سایر تجارب ناآشکار اما ناخوشایند است که ممکن است برای مدت کوتاهی تسکین دهنده باشند اما مشکلات و پریشانیها را در درازمدت وخیمتر میکنند. اگر رنج و پریشانی بخشی از زندگیِ بههنجار انسان است که دوری از آن غالبا ممکن نیست و اگر اجتناب تجربهای باعث کاهش کیفیت زندگی میشود، روش اکت، که شامل پذیرش رنج و اجتناب نکردن از تجربههای زندگی است، میتواند راهحل مناسبی باشد.
اصول شش گانهی اکت شامل پذیرش، ناهمآمیزی شناختی، بافتار انگاشتن خویشتن، ارتباط با لحظهی اکنون، روشنسازی ارزشها و اقدام متعهدانه است.
پذیرش، مفهومی است که معمولا از آن سوءبرداشت میشود. پذیرش به این معنا نیست که شخص، تجربیات و شرایط کنونیاش را دوست داشته باشد یا بخواهد. برعکس، پذیرش یعنی تمایل به اینکه آنچه شخص تجربه میکند، بهگفتهی «هیز» تجربهای کامل و بدون دفاع باشد.
واژهی پذیرش، معانی ضمنی بسیاری را ممکن است به ذهن متبادر کند: تسلیم، ایستادگر توانفرسا، سوختن و ساختن، بهخود متکیبودن و غیره. برای پرهیز از این مفاهیم اغلب از اصطلاح «تمایل» استفاده میشود. پذیرش در اکت بهمعنی خواستن هیجانات و تجارب آزارنده، تحمل صرفِ آنها و از خود استقامت نشاندادن نیست؛ بلکه تمایل به تجربه کردن رویدادهای ناخوشایند است.
گاه برای حرکت در یک مسیر مهم، رویارویی با درد و پریشانی روانشناختی اجتنابناپذیر است. بدون تمایل به تجربهی این درد، دستیابی به چیزهای ارزشمند در این مسیر میسر نخواهد بود.
پژوهشها ثابت کرده که وقتی احساسی در شما وجود دارد و افکار مربوط به آن احساس را سرکوب میکنید، همان احساس موجب تحریک و فراخوانی آن افکار میشود. همچنین راهکارهای سرکوبکننده نیزگاهی اوقات آن فکر و آن احساس را تحریک و فراخوانی میکنند.
اکت بر این موضوع اذعان دارد که «هر واژه حجم عظیمی از محتوا را با خود حمل میکند؛ ولی نهایت استفاده را از جنبههای کنشورانهی زبان میکند. تمثیلها جایگاه خاصی در اکت دارند.» استفاده از تمثیل برای ملموس و عینیکردن مباحث و اقناع مخاطب، یکی از روشهای مولاناست که در ادبیات و بهویژه عرفان، کاربرد و قدرت متقاعدسازی بسیاری دارد. «غالبا نمیتوانیم رفتارهای پنهان (مانند تفکر، تخیل و تصورات) را مشاهده کنیم؛ اما در قصه میتوانیم رفتارهای پنهان را بازسازی کنیم و از این جهت، قصه نفوذی عمیق دارد و درمان مبتنی بر آن نیز عمیقتر خواهد بود؛ باید طی همراهی با قصهها به قصهی خویش نزدیک شد یا به آن پیبرد. با توجه به جنبههای درمانی، شناختی و شناختشناسی که در مثنوی وجود دارد، گاهی باید مثنوی را با رویکرد روانشناسی بهویژه رویکردشناختی مورد توجه قرار داد.
درمانگران قصد دارند رنج بشر را کاهش دهند و برای دستیابی به این هدف بسیار میکوشند. مددکاران بالینی و مشاوران مذهبی نیز تلاش میکنند تا به افراد یاری برسانند. در واقع افکار و احساسات دشوار، مشکلاتی نیستند که باید از آنها خلاص شد؛ بلکه جنبههای اجتنابناپذیر زندگی هستند. زندگی رویدادهای دردناک هم دارد. پیشفرض ما این نیست که انسان بهخودیخود شادمان است و کسب تجربهای ناموفق و ناگوار میتواند این آرامش و خوشحالی را از او بگیرد؛ بلکه از دیدگاه اکت رنج، مسئلهای کاملا طبیعی است و انسان باید بیاموزد که چگونه با آن کنار بیاید. این سخن دکتر هیز با همان دقت و ظرافت در سخن مولوی چنین آمده است:
چونک کلیات را رنجست و درد
جزو ایشان چون نباشد روی زرد
از نظر مولوی نیز درد و رنج، طبیعی و جزو ذات جهان است. میتوان چنین تفسیر کرد که هم انسان و هم کل ارکان طبیعت و وجود، متحمل رنج هستند؛ پس بیهوده خواهد بود اگر انتظار داشته باشیم انسان ـ جزئی کوچک از این کلیت بیمنتها ـ از رنج بهدور باشد. همة اجزای هستی در مسیر تکامل، متحمل سختی و رنجاند .
مفهوم درد و رنج در انديشهی مولوي
درد، در نگرش مولوي يك نوع امكان است و اساس اين امكان در انسانشناسي و جهانشناسی او، مبتني بر گشودگي است و غايتي بـراي آن جـز جهـتدهـي بـهسوي غايت الغايات نيست و در فعلیت یافتن اين امكان است كه چرخـهی امـور زنـدگي انسان ميچرخد و انجام كارها ميسر ميشود.
درد است كه آدمي را رهبر است، در هر كاري كه هست، تا او را درد آن كار و هوس و عشق آن كار در درون نخيزد، او قصد آن كار نكند و آن كار بيدرد او را ميسر نشود، خواه دنيا، خواه آخرت.
درد همان «طلـب» و انگيـزهی بـالقوهاي اسـت كـه مولانـا از آن تعبيـر بـه گروگان خدا در وجود انسان ميكند. او بر اين باور اسـت: «در پرتـو آگـاهي و معرفت انسان نسبت به هويت متعالي و ملكـوتي اسـت كـه بـه فعليت ميرسد و در درون انسان تبديل به امري پويا، مطلوب و همراه با شور و شوق ميگردد:
پــس بــدان ايــن اصــل را، اي اصــل جــو
هركــه را درد اســت، او بـُـردهســت بــو
هركــــــه او بيــــــدارتر، پردردتــــــر
هركــــه او آگــــاهتــــر، رخ زردتــــر
در نگرشی عميق به اشعار مولانا، بهنظر ميرسد مولوی جان، آگاهی و درد را در يك شبكهی تفسيري در پيوند با هم ميبينـد و بـر آن اسـت: «هركه را افزون خبـر، جـانش فـزون» و «هركـه او آگـاهتـر، بـا دردتـر و رخ زردتـر» اسـت .
درد، در نگرش مولانا موجب ميشود كه انسان به وضعيت موجود تن ندهد و در پرتو امكانات آن حلقـهی موقعيـت را بـشكند و از آن فراتـر رود و در برابـر مسائل و اوضاع حاكم بر جهان موضعگیري کند و تن به الزامها و موقعيتهـا ندهـد. پديدهاي است كه زمينهی ساختشكني و بازسازي شخـصيت و انديـشهی انـسان را فراهم کرده و موجب پويايي و طراوت در زندگي او میشود:
درد، داروي كهــــــن را نــــــو كنــــــد
درد هـــر شـــاخ ملـــولي خـــو كنـــد
كيميــــاي نــــو كننــــده دردهاســــت
كــو ملــولي؟ آن طــرف كــو درد خاســت
هـــين مـــزن تـــو از ملـــولي آهِ ســـرد
درد جــــــو و درد جــــــو و درد، درد
مولوي با اين اشعار بهطور مشخص، مرتبهی درد را فراتر از «رنج» و «ملالـت» قرار ميدهد و ضمن ايجاد تمايز بين آنها، نشان ميدهد كه «درد» نزد مولوي از جايگاه رفيعي برخوردار است و انسان در پرتو آن، وسعت وجودي مييابـد و بر رنج و ناراحتيهاي روحي و رواني خود غالب ميشود. در يك كلنگـري نسبت به آثار مولانا و با درنظر گرفتن كليهی عوامل بـهنظـر ميرسد مولانا در بيشتر موارد، «رنج» را معادل «دردهاي جسماني و فيزيكي» بـه مفهوم امروزي و نوعي روانپريشي و ملالت ميداند. او هرگاه خواسـته از «درد» مفهوم «رنج» را به ذهن مخاطب القا كند، بيشتر كوشيده يـا آن را بـا «رنج» بهكار ببرد يا با كلماتی مانند «نيش»، «جـاندهـي»، «غـم»، «افـسردگي»، «قبض»، «سستي» و... كه بهنوعي در همآيي با واژهی «رنج» هستند استفاده کرده است. مولانا در مجموع، رنجها را به دو گونهی چارهپذیر و غیرچارهپذیر تقسیم کرده است:
رنجهــا دادهســت كــان را چــاره نيــست
آن بهمثـل لنگـي و فطـس و عمـي اسـت
رنــجهــا دادهست كــان را چــاره هــست
آن بـــهمثـــل لقـــوه و درد ســـر اســـت