menu button
سبد خرید شما
داستان های شیوانا
موفقیت  |  1403/05/10  | 

فقط به‌خاطر او!


شیوانا با عده‌ای از شاگردان از راهی عبور می‌كردند. در‌کنار جوی آب و زیر درخت جوانی را دیدند که با شوق و جدیت فراوان مشغول مطالعه بود طوری که اصلا متوجه حضور شیوانا و جمع همراه او نشد. شیوانا لختی توقف کرد و از جوان پرسید: ”برای چه این چنین غرق مطالعه شده‌اي و با این جدیت درس می‌خواني!؟“ جوان لبخندی زد  و گفت‌: ”به سه دلیل ! اول این‌که پدر و مادرم از من قول گرفته‌اند سخت درس بخوانم و در آزمون ورودی ارتش امپراتور قبول شوم و به شغل آبرومندی برسم که آبروی خاندان را حفظ کنم. دلیل دوم این ا‌ست که پدرم مرا ترسانده که اگر در آزمون ورودی قبول نشوم مرا به شلاق خواهد بست و درد  و شکنجه بسیاری نصیبم خواهد شد و دلیل سوم هم این ا‌ست که اگر در این آزمون پذیرفته نشوم مجبورم به‌کارهایی روی آورم که در شان من نیست و با کسانی همکار شوم که خودم را هم رده آن‌ها نمی‌دانم و از این بابت مسلما رنج زیادی خواهم کشید!“

یکی از شاگردان شیوانا سری تکان داد و گفت‌: ”جوان بیچاره هیچ راهی جز درس‌خواندن جدی و قبول شدن حتمی در آزمون ندارد. وقتی این همه ترس وجود دارد او چگونه می‌تواند با این شوق و اشتیاق درس بخواند!؟“

شیوانا سری تکان داد و گفت‌: همه این دلایلي را که این پسر گفت نمی‌توانند این شوق و جدیتی که می‌بینیم، در او زنده کنند!؟ عامل محرك او چیزی بسیار قوی‌تر از ترس و وحشت و محرومیت و از این قبیل قصه‌ها‌ست. تنها یک هدف زیبا و پاک و مقدس می‌تواند تلاشی زیبا و تحسین برانگیز و کامل را شکل دهد.“

سپس شیوانا رو به پسر کرد و گفت‌: ”اگر هر سه عاملی که گفتی از بین بروند! یعنی برای خانواده دیگر راه یافتن تو به‌درگاه امپراتور اهمیتی نداشته باشد و شکنجه و شلاقی هم در بین نباشد و فرصت کافی به تو داده شود تا بدون این‌که وارد بازار کار شوی باز سال دیگر در آزمون شرکت کنی، آیا باز هم با این جدیت و سخت‌گیری درس را دنبال می‌کنی؟!“

پسرک لبخندی زد و گفت‌: ”حق با شما‌ست! یک دلیل دیگر هم هست که معمولا به کسی نمی‌گویم! آن‌هم این ا‌ست که دل به دختری از همکاران پدر سپرده‌ام که شرط ازدواج با او یافتن شغلی آبرومندانه در درگاه امپراتور ا‌ست. من بیشتر به‌دلیل اوست که این زحمت را به‌خودم هموار می‌کنم.“

شیوانا سری به نشانه تشکر تکان داد و برای او آرزوی موفقیت کرد و از او جدا شد و راه خود را در پیش گرفت. چند قدم که از پسرک دور شدند شیوانا به‌سوی شاگردان بازگشت و گفت‌: ”هر وقت در جایی شوق و هیجان بیش از حد را دیدید شک نکنید که در ورای این شوق عشقی بزرگ نهفته ا‌ست. ترس و هراس و ابهام و وحشت هرگز نمی‌توانند شور و اشتیاق ایجاد کنند!“


آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background