قصه قلبهای از هم دورمانده
تحلیل روانشناختی نداشتن مهارت گفتوگوی موثر
نداشتن مهارت گفتوگوی موثر مانند واردشدن فرد در یک مسابقه ورزشی، بدون مهارت در آن ورزش است که نتیجهای جز شکست ندارد. آگاهیداشتن و آموزشدیدن این مهارت آرامش و رضایت را در زندگی بهدنبال دارد.
سکوت ذهن پرآشوب
مینا. ب / 49 ساله/ لیسانس ادبیات
ما یک خانواده چهارنفره هستیم، اما بهجز صدای تلویزیون، صدایی از خانه ما شنیده نمیشود. من و همسرم با همصحبت میکنیم، اما نه زیاد. اصولا خانواده ما فقط بهاندازه رفع نیازشان با همصحبت میکنند. انگار مشکل فرزندانم گفتوگو با من و پدرشان است. دخترم همیشه خودش را با دوستانش و کتاب و درس سرگرم میکند. پسرم دیر به خانه میآید و در خانه هم همیشه در اتاقش است. البته مشکل بزرگ گوشی همراه و فضای مجازی است. مشکل از اینجا شروع شد که متوجه شدم پسرم خودش بهتنهایی برای دبیرستان تعیین رشته کرده و اصلا با من و پدرش مشورت نکرده است. ما هم چون سختگیر هستیم، با او برخورد کردیم. ما درگیر این مسئله بودیم که متوجه شدیم دخترم هم کارهایی مشابه برادرش را انجام میدهد! من آنها را کنترل میکنم، اما نمیدانم چطور دور از چشم من، کارهایی را بدون مشورت با ما انجام میدهند. من بهشدت قانونمند هستم و هیچوقت نگذاشتهام آنها خودمختار باشند. آنها خیلی خوب تربیت شدهاند، ولی ایکاش میشد صحبت و گفتگو هم در خانه ما وجود داشت.
تحلیل روانشناسی
صدای سکوت خانه مینا نشان از دوری عاطفی اعضای این خانواده دارد. علت آنهم نه فضای مجازی است و نه مشکل از ناهنجاریهایی است که این مادر نگران آنها است. عمدهترین و مهمترین مشکل خود والدین و شیوه سختگیرانه و کنترلگر این مادر است که باعث شده نوجوانها فضای تنهایی خود را دوست بدارند و دوری کنند. الزاما نزدیکی فیزیکی پدر و مادر برای ایجاد رابطه عاطفی کافی نیست. این پیوند عاطفی نیازمند فضای صمیمی و راحت و برقراری یک ارتباط واقعی است. مثلا میز غذا بهترین مکان برای ایجاد ارتباط و پیوند عاطفی با نوجوان است. کمی صحبت با والدین بهای اندکی برای یک غذای خوب است. سعی کنید در زمان غذاخوردن تلویزیون و گوشی یا هر چیز مزاحم دیگر را که مانع گفتوگوی شما میشود، حذف کنید تا فرصتی داشته باشید برای ترمیم رابطه و گفتوگوکردن با خانواده. گفتوگو و تصمیمگیریهای ساده با دادن مسئولیت و هیجان به کودک و نوجوانتان در این فضا است که شکل میگیرد. مشکلی که در بسیاری از پدر و مادرهای افسرده یا گاهی درونگرا دیده میشود، نشانندادن هیجان و عدم انتقال این هیجان به فرزندشان است؛ پس درباره چیزی که شما را به هیجان میآورد، صحبت کنید تا شور و نشاط شما به فرزندتان هم سرایت کند. وقتیکه فرزندتان از مدرسه برمیگردد، با او شوخی کنید، او را به گفتوگو بگیرید و این مهارت را به او یاد بدهید تا از شما یاد بگیرد که شیوه گفتوگوی صحیح چگونه است. مثلا نظرش را در مورد صحبتهای معلمها و اوضاع مدرسه و دوستانش بپرسید تا او هم با شما سخن بگوید. استفاده از یک الگوی تربیتی مناسبتر بدون سرزنش و سختگیری و با انعطاف گفتوگوکردن باعث صمیمیت در خانواده شما خواهد شد.
چرا تنهایش میگذارم؟
فرزاد.ج / 27 ساله / کارشناس عمران
نگاه مهربان پدرم، وقتیکه او را ترک میکنم، تا مدتی به من احساس گناه میدهد که چرا تنهایش گذاشتم؛ نگاه با محبت و توام با نیاز او که میگوید «نرو و بمان» و من با بیرحمی از او میگذرم و به سراغ زندگی و کارم میروم. من و پدر پیرم سالها با هم تنها بودیم. بعد فوت مادرم، پدرم افسرده شد و وقتیکه من هم ازدواج کردم، او تنهاتر شد. من این را میدانم که وظیفه دارم به او سر بزنم، ولی از تکرار و سرزنشهایش و از اینکه گفتوگوی مفیدی با هم نداریم، دلسرد میشوم. دلم میخواهد به او بگویم «پدر من دوست ندارم وقتیکه دلتنگت هستم، با این همه حرفهای یکطرفه روبهرو شوم!» اما او مدام گله میکند که چرا نمیآیی و من هر چقدر از خودم دفاع میکنم، فایدهای ندارد. انگار او فقط میخواهد یکی باشد که با او حرف بزند و من هم با مشغولشدن به تلویزیون و گوشی همراهم میخواهم به او بفهمانم که نمیتوانم به صحبتهایش گوش بدهم. جالب اینجاست که فکر میکند اگر من سکوت کردهام، بهخاطر این است که صحبتهایش جذاب است! در هر هفته و ماه بهاجبار چندباری به دیدن او میروم؛ اما از طرفی بار عذاب وجدان را نمیتوانم تحمل کنم و از طرفی هم اشتیاقی به گفتوگو با پدرم ندارم.
تحلیل روانشناسی
قلب انسان در آرزوی تماس و بالاتر از این، آرزومند یک گفتوگوی اصیل و واقعی است. هر یک از ما مشتاقانه و پنهانی در حسرت دیدهشدن هستیم تا ضعفهای ما شناخته شود. شما باید حس مفیدواقعشدن و حس امنیت خواستن را درگفتوگوها کشف کنید. این حس و نیاز در سالمندان پررنگتر است. پدر پیری که تمام عشق و زندگی و دلخوشیاش پسرش است. او با این حمایتنشدن مضطربتر میشود و بیشتر صحبت میکند تا تایید شود بهدنبال راهی است که امنیت پیدا کند و تنها نماند. اگر سالمندان گله میکنند که «چرا به دیدنم نمیآیی؟»، بهجای سعی در توجیهکردن که در این نمونه اشاره شد، کافی است که یکبار که به دیدن پدر یا مادر پیر خود میروید، بگویید که «درست میگویی؛ حق با شماست، من دیر آمدم. مرا ببخش!» قلب آنها هم آنقدر بزرگ است که دیگر گله نمیکنند. این تکنیک خلع سلاح ، تکنیکی سازشی است و در گفتوگو با افراد گلهمند استفاده میشود. فرزاد باید بهجای رفتار غیرکلامی مثل توجهنکردن و سکوت که باعث میشود پدرش متوجه احساس او نشود، احساسش را شفاف و توام با ادب برای پدرش بیان کند. وقتیکه پدر از او نظر میخواهد، با او همراه شود. این گفتوگو خودش را سر ذوق میآورد و باعث آرامشدن اضطراب پدرش هم میشود. همدلی و خوب گوشکردن و حفظ احترام در این گفتوگوها ضروری است. گاهی باید خود را بهجای طرف مقابل بگذاریم تا احساسش را درک کنیم.
بازگشت عشق
مائده.س / 24 ساله / دیپلم
روزی که ما با هم آشنا شدیم، پر از عشق و شور بودیم. ما عاشق هم بودیم و حتی در گفتوگوهایمان بههم فرصت نمیدادیم و مشتاقانه با همصحبت میکردیم. ما تصمیم گرفتیم به توصیه دوستان، به مشاور ازدواج مراجعه کنیم و بعد از صحبتکردن و انجام چند آزمون روانشناسی، مشاور خبر خوبی به ما داد و گفت «شما مشکل یا اختلالی ندارید و شخصیتتان هم با هم جور است. فقط یادگرفتن چند مهارت لازم است» اما ما دیگر از شوق گوشهایمان توصیههای مشاور را نشنید و انگار روی ابرها بودیم. چند ماه بعد ازدواج کردیم. شش ماه اول مثل تمام زندگیها عالی بود، اما کمکم همسرم کمصحبت شد و هر چقدر با او صحبت میکردم، انگار از او دورتر میشدم؛ البته مشکل از خودم هم بود. من آنقدر عاشقش بودم که نمیگذاشتم تلویزیون نگاه کند و مدام صحبت میکردم. وقتی هم که ناراحت میشدم، شروع به غرولند میکردم. او از خانوادهام ایراد میگرفت و ما هرروز دورتر میشدیم. ما با هم خیلی خوب بودیم، اما وقتی مشکلی پیش میآمد، نمیتوانستیم با همصحبت کنیم. من کمتحمل بودم و مدام مشکل را تکرار میکردم و او هم بهانه میآورد که «فعلا کار دارم؛ باشه بعدا» یا سکوت میکرد؛ تاجاییکه دیگر بهجای حرفزدن با هم پرخاشگری میکردیم. ما با هم به مهمانی و تفریح میرفتیم، فیلم میدیدیم و زندگی بدی نداشتیم، ولی اگر مشکلی پیش میآمد، بهجای حلشدن به دعوا میرسید. ما بهخاطر ترس از اختلافنظر و تعارض با هم گفتوگو نداشتیم. تا اینکه من پیشنهاد دادم به مشاورمان مراجعه کنیم. مشاور به ما توصیه کرد که مهارتهای ارتباطی را یاد بگیریم. تازه در کلاسها بود که متوجه شدیم چقدر مشکل داشتیم و ناآگاه بودیم. بعد از دو ماه بهخاطر عشق بینمان، مشکل ارتباط و گفتوگوهایمان را حل کردیم و صمیمیت روزهای اول به خانه ما آمد.
تحلیل روانشناسی
ﺗﺮس از ﺗﻌﺎرض، ﻧﺎﻛﺎﻣﻲ و ﻃردشدن در این رابطه وجود دارد. پرخاشگری علامت ناکامی و درکنشدن است. ناگفتهها تبدیل به خشم میشوند و نشانهای از خطر ازهمپاشیدن زندگی است. همین آگاهی نداشتن از شیوه ارتباط یا گفتوگوی موثر گامی است برای یادگیری مهارت ارتباط و اینجاست که زندگی در مرز جدایی، نجات پیدا میکند و جان تازه میگیرد. مائده بیان کرد که «من نمیگذاشتم تلویزیون نگاه کند یا مدام صحبت میکردم!» متاسفانه وقتیکه گفتوگو بجا و مناسب نباشد، طرد و دوری اتفاق میافتد. صحبت و گفتوگوهای نابجا وحريمشكني شما را از درك خواستهها بازميدارد و نمیتوانيد احساس همدلي و همدردي را با اين كار در همسرتان ايجاد كنيد. در این مورد آگاهی از مهارتهای ارتباطی بسیار مهم است.