موفقیت |
1401/08/27 |
داستان زندگی را بهنفع خود بچرخانید
اگر بهدنبال دنیایی جدید هستید باید با نگاهی جدید به همه چیز بنگرید. «سنت اگزوپری»در افسانهها و داستانها اتفاقات زندگی، اتفاقاتی تعیینشده و تغییرناپذیر هستند؛ اما در دنیای واقعی داستانهای زندگی تغییرپذیرند. شما باید داستانی انعطافپذیر باشید چراکه چنین داستانی میتواند بهترین داستان برای زندگی شما باشد. هنگامیکه شما داستان جدیدی برای زندگی خود مینویسید، هرلحظه این شانس را دارید که اتفاقات آن را بهنفع خود بچرخانید. اخیرا در جایی خواندم هنگامی که افراد یک داستان را چندینبار بازگو میکنند، درهربار تعریفکردن بیش از ۶۰ درصد آن را با اغراق، اضافهوحذفکردن تغییر میدهند، البته ایجاد این تغییرات بستگی دارد بهنوع مخاطب آنها و اینکه مخاطب آنها را بهسوی چه نوع تغییری ترغیب میکند. حال مخاطب شما خودتان هستید و باید داستانهایی را برای خودتان تعریف کنید که درپیشبردن داستان زندگیتان به شما کمک کند. تکتک داستانهایی که برای خودتان تعریف میکنید تاثیر مستقیمی روی هدفتان میگذارد. رافائل نادال میگوید: «نتیجه بازی مهم نیست. هربار که من یک امتیاز میگیرم، میبینم که در حال برندهشدن هستم.» در واقع او داستان را اینگونه بهنفع خودش تغییر میدهد. توماس ادیسون نیز به داستان زندگی اینگونه نگاه میکند و هنگامی که خبرنگار از او میپرسد: «هزار بار شکست چه احساسی داشت؟» میگوید: «من هزاربار شکست نخوردم بلکه در هزار قدم لامپ را اختراع کردم.» هنگامی که تحت عمل جراحی لگن قرار گرفته بودم، دو سال از دنیای تنیس دور شدم،اما به جای آنکه این داستان را برای خود بگویم که «دیگر باید با زمین تنیس خداحافظی کنم» به خودم گفتم: «این زمان چنین شانسی را برای من بهوجود آورد که بتوانم دو سال استراحت کنم و هنگامی که به زمین تنیس برمیگردم، بیشتر از رقبای خود استراحت کردم و در نتیجه پرانرژیتر هستم.» هنگامی که کارل به سرطان مبتلا شده بود بهجای ناامیدی و غصهخوردن مانند یک فرد عادی به زندگی خود ادامه میداد، اما دیگران میگفتند که او دارد بیماری خود را انکار میکند و نمیخواهد آن را بپذیرد، اما آیا این واقعا انکارکردن بود یا چرخاندن داستان زندگی بهنفع خودش؟ اینگونه بود که او توانست بیشتر از افراد دیگری که به این بیماری مبتلا میشوند دوام بیاورد و همچنین روحیهای بالا طی این بیماری داشته باشد. اتفاقا انکارکردن این است که شما نسبت به خودتان و زندگیتان هوشمند نباشید و داستانهایی را به زندگیتان وارد کنید که مانع موفقیتتان شوند. سه سال پیش یکی از قدیمیترین و عزیزترین دوستان من که در فیلادلفیا زندگی میکرد به بیماری پارکینسون مبتلا شد. او ابتدا بسیار درگیر اطلاعات و آمارهای ناامیدکننده شده بود و این باعث تشدیدشدن بیماریاش شد. ناامیدی و ترس از آینده داشت او را به سمت شکست و نابودی میکشاند. اما واقعیت چیست؟ چه کسی این واقعیت را مینویسد؟ بله، این خود ما انسانها هستیم که واقعیتها را مینویسیم. ما میتوانیم واقعیتها را آنگونه که میخواهیم بنویسیم. او نیز این کار را کرد. او تصمیم گرفت تا داستان دیگری برای زندگیاش بنویسد؛ داستانی که بهتر از داستان قبلی باشد. او ورزشکردن را شروع کرد و بیشتر اوقات خود را در دل طبیعت سپری کرد. هر روز در ساحل پیادهروی میکرد و شغلی برای خود انتخاب کرد که شامل فعالیتهای فیزیکی شود. به مطالعه و تفکر روی آورد و تصمیم گرفت در حال زندگی کند نه آینده. سه سال پس از آن، آزمایشات نشان داد که نهتنها بیماریاش پیشرفتی نداشته بلکه کاملا رو بهبهبود است و او اینگونه توانست داستان زندگی را بهنفع خوش بچرخاند. شما نیز میتوانید این کار را انجام دهید. تنها سوال این است که چه نوع نگاهی به زندگی خود و اتفاقی که برایتان میافتد، دارید؟ هر داستانی میتواند تغییر کند. کافی است شما بخواهید. همیشه راههایی برای چرخاندن داستان بهنفع خودتان است. هنگامی که اتفاقی در زندگی شما میافتد که دلخواهتان نیست، شما دو راه پیشرو دارید؛ یکی اینکه تسلیم آن اتفاق شوید و به زندگی ادامه دهید و دیگری آنکه باور داشته باشید که میتوانید جریان را بهنفع خودتان و آنگونه که میخواهید تغییر دهید. پیشنهاد من این است که تسلیم نشوید. مطمئنا همیشه راههایی برای ایجاد تغییر وجود دارد. این سوالات را از خودتان بپرسید. «چگونه میتوانم این داستان را به نفع خود تغییر دهم؟ چه داستانی را میتوانم جایگزین این داستان کنم که به زندگیام کمک کند؟ چگونه میتوانم خودم را نجات دهم؟ چگونه میتوانم برنده میدان شوم؟» خوشبین باشید و از زاویه دیگری به مشکلات زندگی بنگرید. مثلا اگر به تازگی از همسرتان جدا شدهاید به خود بگویید: «این ازدواج باعث شد تا من متوجه شوم که چه شریکی برای زندگیام میخواهم؟» حتی کسی که به اشتباه بیش از دو دهه است که به زندان افتاده، میتواند جریان را بهنفع خودش عوض کند. همانگونه که نلسون ماندلا این کار را کرد. او میگوید: «کسی که باعث به زندانافتادن فرد دیگری میشود درواقع خودش زندانی کینهاش شده است و در پشت میلههای بیفکری و تعصبش محبوس است. او درواقع جریان را بهنفع خودش تغییر داد بهطوریکه گویی زندانبانان زندانی او هستند و او آزاد است، پس باید زیباییهایی که در تغییر وجود دارد را بیابید و آنها را به زندگیتان وارد کنید. راههای بسیاری برای تغییردادن شرایط بهنفع شما وجود دارد. مثبتاندیش و خوشبین باشید و آنها را بیابید. اگر میخواهید به جلو حرکت کنید باید به خودتان یادآوری کنید که همیشه خورشیدی در پس ابرها وجود دارد و این واقعیت قابلانکار نیست. این را بدانید که بههماناندازه که اتفاقات بد وجود دارند، اتفاقات خوب هم میتوانند وجود داشته باشند.