گفتوگوی دکتر احمد حلت با یک نوجوان در مورد اضطراب امتحانات
غلبه بر اضطراب فلجکنندهی امتحان
• نوید: دکتر هر وقت امتحانات نزدیک میشود چیزی ته دلم بیقرار شده و آنقدر آشفته ام میکند که مجبور میشوم درس و مشق را رها کنم و راهی برای آرام سازی این موجود بیقرار درونم پیدا کنم. این ترس و اضطراب چه دلیلی میتواند داشته باشد و چگونه میتوانم از وقوع آن جلوگیری کنم؟ مطمئنم اگر دلیلش را بشناسم میتوانم در نطفه خفهاش کنم.
• دکتر حلت: اجازه بده این ترس و اضطراب و دلایل پشت سرش را مدتی به حال خود رها کرده و به فراسوی آن سفر کنیم. فرض کن تو بدون ترس و اضطراب توانستی امتحاناتت را با موفقیت به پایان برسانی و در پایان این جلسه بیرون در خبرنگار یک شبکه تلویزیونی معروف میخواهد با تو در مورد روش آرام بودن و برخورد مقتدرانهات با ترس و اضطراب شب امتحان مصاحبه کند. خبرنگار میپرسد که تو چگونه فکر میکردی و چه احساسی داشتی و چه کارهایی میکردی که این ترس و اضطراب در وجودت جرات ظاهر شدن نداشت؟
• نوید: جناب دکتر! مثل اینکه قضیه اشتباهی فهمیده شد! من اگر بلد بودم که بر ترس و اضطراب خودم غلبه کنم دیگر اینجا نمیآمدم؟ من جوابی برای این مصاحبه گر شما ندارم!
• دکتر حلت: آسمان که زمین نمیآید. این یک بازی وانمود سازی است که در ایام کودکی همه انجام میدادیم. من نگفتم ترس و اضطراب را انکار کن یا نادیده بگیر. بگذار همانجایی که هست، باشد. به دلایل بهوجودآمدنش هم کاری نداشته باش. فکر کن یک مار خزنده است که گوشهی اتاق درحال خزیدن است و تا به آن توجهی نکنی به تو کاری ندارد.
گفتم تجسم کن و فرض کن که تو موفق شدهای آرامش و اطمینان خودت را بهدست آوری و با اقتدار و اعتمادبهنفس، سختترین و دشوارترین امتحانات را با آرامترین روحیه بگذرانی. جناب خبرنگار بیرون در میخواهد از تو بپرسد که چه تغییری در افکار و احساس و رفتار تو ایجاد شد که این روحیهی قوی و بی نظیر را در تو ایجاد کرد؟
• نوید: خوب اگر خیال پردازی و تجسم سازی است اجازه دهید یک کم فکر کنم.
• دکتر حلت: تمام زمان دنیا در اختیار شماست. من ساکت مینشینم تا شما جواب مناسب برای خبرنگار را آماده کنید.
(بعد از مدتی مکث)
• نوید: خب به خبرنگار میگویم که دلیل اینکه ترس و اضطراب شب امتحان نتوانست مرا از کار بیندازد این بود که از نیروی آن علیه خودش استفاده کردم. خب بهطور طبیعی آدم موقع هر امتحانی از نتیجه خرابش میترسد و این استرسزاست. اما ازسوی دیگر، امتحان شبیه کورهی آهنگری است که آهن را آبدیده و فولاد میکند. برای همین بهجای اینکه از امتحان تا حد فلج شدن بترسم، درحالیکه مضطربم به استقبال آن میروم.
• دکتر حلت: جالب است؛ دیگر چه؟
• نوید :اجازه دهید کمی فکر کنم.
(کمی مکث)
• نوید: آهان! نباید بیکار شوم. تجربههای قبلی به من آموخته که هر وقت بیکار شدهام فکر و خیال به ذهنم هجوم آوردهاند و ترس و اضطراب و بیقراریام شدت گرفته است. برای همین مواقع امتحان وقتی را برای هدر دادن کنار نمیگذارم؛ یا استراحت میکنم یا مطالعه!
• دکتر حلت: دیگر چه؟
• نوید: چیزی به فکرم نمیرسد!
• دکتر حلت: نوع غذایی که میخوری؟ شکل استراحتت؟ چقدر به شبکههای اینترنتی و موبایلی سر میزنی؟ چقدر فیلم نگاه میکنی؟ چقدر با رفقا و دوستان در مورد موضوعات مختلف صحبت میکنی؟ اینها سوالاتی است که حتما خبرنگار از تو میپرسد. حتی ممکن است به مسائل شخصی تو هم بپردازد.
• نوید: عجب خبرنگار سمجی! خب در مورد غذایی که میخورم حتی الامکان سعی میکنم سبک و زودهضم و گیاهی باشد تا بعد از خوردن خوابم نبرد و سنگین نشوم. استراحتهایم را هم جدی میگیرم به هر حال ذهن باید فرصت کافی برای پردازش اطلاعاتی که به آن میدهم را پیدا کند. شبکههای اجتماعی اینترنتی و فیلم و خوشگذرانی و تفریح با رفقا را هم کلا تعطیل میکنم. این کارها را بعدا هم میتوان انجام داد. اگر قرار است نبردی انجام دهم و موفق و سربلند از آن بیرون بیایم باید هر چیزی را که به موفقیت من کمک میکند بیشتر کنم و چیزهایی را که مانع سرراهم میشود و کارآییام را کم میکند از سرراه بردارم.
• دکتر حلت: دیگر چه؟ ممکن است خبرنگار بپرسد که نظر دوستان و همکلاسیهایت در مورد آرامش و تسلط قبل امتحان تو چه بود؟ چه میگویی؟
• نوید: خب این یعنی از بیرون و از چشم دوستان و اطرافیان بهخودم نگاه کنم! آنها نویدی را میبینند که دیگر از ترس امتحان مثل قبل فلج نمیشود. نویدی را میبینند که کاراهایش برنامهریزی دارد و دیگر وقتش را بیخود روی چیزهای الکی هدر نمیدهد و هدف مشخص دارد. نویدی را میبینند که دیگر تلویزیون نگاه نمیکند، از اینترنت فقط موقع نیاز استفاده میکند و در بحثهای خالهزنکی خانواده شرکت نمیکند. نویدی که هر وقت باید مطالعه کند آرامترین شرایط را برای خودش فراهم میکند.
• دکتر حلت: دیگر چه؟ از دید آدمهای توی خیابان نوید جدید با قبل چه فرقی کرده؟
• نوید: آدمهای توی خیابان میبینند که دیگر نوید مثل قبل به ریخت و لباسش زیاداز حد نمیرسد؛ البته نه اینکه شلخته باشد! اما خیلی عادی و مثل بقیه است. نانوا و بقال و خلاصه همهی مغازهدارها میفهمند که نوید کار دارد و نباید وقتش را زیاد بگیرند. دیگر نوید در کوچه بیکار نمیگردد و زیر تیر چراغ برق کوچه تا آخر شب با دوستانش جمع نمیشود.
• دکتر حلت: چقدر نوید عالی شده است. دیگر چه؟
• نوید: هیچ! احساس خوبی پیدا کردم. فکر کنم راه غلبه بر اضطراب فلجکنندهی امتحان را یک جورایی فهمیدم. درواقع انگار از قبل میدانستم و فقط این خبرنگار سمج خیالی لازم بود تا آن را از عمق وجودم بیرون بکشد. به گمانم دیگر نیازی به مشاورهی اضافی ندارم!
• دکتر حلت: عالی شد!