رهايي از الگوي فكري منفي
قصد داریم با عنوانکردن پشتوانه علمی و تحقیقات آکادمیک، اصول موفقیت و مثبتاندیشی را از نگاهی دیگر مورد بررسی قرار دهیم. در سالهای اخیر تحقیقات زیادی برروی تاثیرات چشمگیر ذهنیت مثبت و احساس شادی برروی جنبههای مختلف جسمی و روانی انسان صورت گرفته است.
یکی از تحقیقات، «تحقیق راهبه» بود. محققان با مطالعه اتوبیوگرافی و خاطرات روزانه راهبههای جوان میزان مثبت یا منفیبودن فرد را سنجیده و اثرات آن را در چند دهه بعد از تاریخ نگارش بیوگرافی مورد بررسی قرار دادند این اثرات در جنبههای مختلفی چون طول عمر، وضعیت سلامتی و ابتلا به برخی بیماریها مورد بررسی قرار گرفت. میزان مثبتبودن راهبه براساس کلماتی که استفاده شده بود و نحوه توصیف وقایع و پیشامدها مشخص میشد. این امر درمورد همه ما انسانها صادق است حتی اگر عادت به نوشتن وقایع روزمرهمان نداشته باشیم میزان مثبت یا منفیبودنمان ازطریق واژههایی که بیشتر بهکار میبریم کاملا مشخص است.
فرض کنید دو نفر در یک روز آفتابی با آسمانی آبی و بدون ابر از منزل خارج میشوند نفر اول ممکن است به خود بگوید وای چه آفتاب تندی چه هوای گرمی و نفر دوم با خود فکر کند امروز آسمان چقدر زیباست. هردو نفر درمورد شرایط مشابه صحبت میکنند ولی یکی ابتدا به معایب آن توجه میکند و دیگری به جنبه مثبت شرایط نگاه میکند.
حتما شما هم به افرادی برخوردهاید که تا وارد محیطی میشوند شروع به ایراد گرفتن از زمین و زمان میکنند و اوقات بقیه را هم تلخ میکنند اینگونه افراد با توجه به احساسات منفی که در دیگران ایجاد میکنند معمولا محبوبیت زیادی در بین دوستان و آشنایان ندارند ولی درصد بالایی از اینطور اشخاص بدون اینکه خود متوجه باشند و بهصورت کاملا غیرارادی برروی جنبههای منفی هر شرایطی متمرکز میشوند. درواقع برنامهریزی مغز آنها بهصورتی است که فقط اشکالات را میبیند. ولی چطور چنین چیزی ممکن است؟ چطور اتفاق میافتد که مغز بعضیها برنامهریزی میشود که فقط بخشهای منفی هر چیزی را ببیند؟
کارهای روزمره و عادتهای ما میتوانند برروی مغز ما اثر بگذارند و بهمرور عملکرد آن را تغییر بدهند. تحقیقی که در دانشگاه زوریخ صورت گرفته نشان داده است که استفاده از تلفنهای همراه هوشمند باعث میشود که مغز ما اطلاعاتی را که از سر انگشتان دست (بهخصوص انگشت شست) دریافت میکند را نسبتبه افرادی که از تلفنهای معمولی استفاده میکنند، بهشکل متفاوتی پردازش کند. درواقع استفاده مداوم از انگشت شست دست که در زندگی روزمره پیش از رواج گوشیهای تلفن همراه هوشمند استفاده محدودتری داشتند باعث شده است سنسورهای مغز انسان دچار تغییر شده و واکنش بیشتری به اطلاعات دریافتی از سر انگشت شخص نشان دهند.
اگر اهل بازیهای کامپیوتری باشید ممکن است به این مورد برخورد باشید که بعد از اینکه مدتی نسبتا طولانی با یک بازی مشغول بودهاید، حتی در عالم واقعیت و در کوچه و خیابان هم هرچیزی را که میبینید در قالب همان بازی تصور میکنید یا حتی تصاویر مربوط به محیط گرافیکی بازی مدام در پیش چشمان شما ظاهر میشوند. اگر با بازی تتریس (خانهسازی) آشنا باشید احتمالا این حالتی که اشاره کردیم را بهشکل شدیدتری تجربه کردهاید. در بازی تتریس اشکالی هندسی از بالای صفحه نمایش وارد میشوند و شما باید قبل از آنکه به سطح پایینی برسند آنها را در محلی که با شکل هندسی آنها بیشترین مطابقت را دارد بچینید.
در دانشگاه هاروارد از تعدادی از دانشجویان درخواست شد مدتی به این بازی بپردازند و سپس در محل خواب آزمایشگاه بخوابند بیش از نیمی از این دانشجویان حتی در خواب هم تتریس بازی کردند! بعد از بازی روزانه بهمدت چند هفته آنها گزارش کردند که تا چشمانشان را میبندند، اشکال هندسی از بالا به پایین میافتند و حتی هنگامیکه در فروشگاه مشغول خرید هستند.به این فکر میکنند که بستههای مواد غذایی را چگونه میتوانند بهبهترین شکلی درکنار هم بچینند. این حالت اثر تتریس یا سندروم تتریس نام دارد. درعینحال دیده شد که در ابتدا برای مبتدیان فعالیت مغز بهشدت افزایش مییابد و بهمرور پس از کسب مهارت در بازی انرژی مصرفی مغز به حد طبیعی بازمیگردد.
حتما دقت کردهاید وقتی شروع بهیادگیری مهارتی جدید میکنید، درابتدا باید تمام حواستان به انجام آن کار باشد ولی پس از مدتی تمرینکردن بهصورت کاملا خودکار آن کار را انجام میدهید، درواقع مغز شما یاد گرفته است که کدام بخشها برای انجام آن کار لازم است و کدام بخشها مورد استفاده نیستند، ارتباطات لازم بین بخشهای درگیر مغز شکل گرفتهاند و مغز میداند که چگونه آن کار را بهبهترین شکلی انجام دهد.
پس اگر مغز ما به هر دلیلی مدتی برروی مطلبی تمرکز کند ساختار و ارتباطاتی در آن بهوجود میآید که عملکرد آتی آن را تحتتاثیر قرار خواهد داد. درمورد افراد منفیگرا هم دقیقا وضعیت بههمین شکل است این افراد درگیر یک الگوی فکری منفیگرا هستند.که بهدلایل مختلف در آنها شکل گرفته است و آنها مدام درحال اسکن مردم و دنیا برای یافتن جنبههای ناکارآمد و دارای اشکال هستند. نکتهای که لازم است به آن دقت کنید، این است که اکثر ما خیلی راحت منفیگرایی را در اطرافیانمان تشخیص میدهیم ولی وقتی نوبت به محکزدن خودمان میرسد، کاملا از آنچه در درون خودمان است ناآگاهیم.
پیشنهاد میکنم بهمدت یک هفته به گفتوگوهای خود با دیگران کاملا توجه کنید. لحنی که بیشتر استفاده میکنید، چیست؟ آیا معمولا شاکی و بیحوصله هستید یا اینکه از چیزهایی که خوشحالتان کرده است، صحبت میکنید؟ آیا بیشتر حوادث و اتفاقات ناگوار را برای دیگران تعریف میکنید؟ شب قبل از خواب سعی کنید روزتان را مرور کنید کدام اتفاق قبل از همه به ذهنتان میرسد؟ مخصوصا به گفتوگوهای درونی ذهنیتان توجه کنید. ممکن است بدون اینکه تاکنون متوجه شده باشید منفیترین فرد در زندگی شما خودتان باشید!
خوشبختانه برنامهریزی مغز به هردو جهت امکانپذیر است یعنی همانطور که مغز ما برای منفیگرایی تنظیم میشود با قدری آگاهی و پشتکار میتوان این نوع برنامهریزی نامناسب را تغییر داد و عملکرد مغز را برای استفاده بهینه بهبود ببخشید. دوستانی که مطالب قبلی نگارنده را مطالعه کردهاند، احتمالا بهیاد دارند که برای افزایش و تقویت مثبتاندیشی تمرینی را معرفی کردم که در آن باید بهمدت 21 روز هرروز 3 مورد جدید مثبت را که بابت آن خوشحال و شکرگزار هستید، یادداشت کنید.
دلیل علمی آن را در بالا دیدیم اگر خود را عادت بدهید که هرروز دنبال 3 مورد مثبت و غیرتکراری با روز قبل باشید که بنویسید کمکم مغز شما برای اینکه چیزی برای یادداشتکردن داشته باشد یاد میگیرد از ابتدای صبح مشغول اسکنکردن اطرافتان برای یافتن جنبههای مثبت باشد. با انجام این تمرین برای حداقل 21 روز (پیشنهاد من این است که این کار را بدون محدودیت و بهصورت همیشگی انجام دهید و اثر معجزهآسای آن را ببینید) بهمرور مغز شما ارتباطات عصبی لازم برای تمرکز برروی موارد مثبت زندگی و واکنش مناسب به آنها را بهدست خواهد آورد.