پول شما در کدام حالت است؟
عادت ولخرجی
هرکدام از ما پولهایمان را یکجور خرج میکنیم یا اصلا آنها را خرج نمیکنیم. درواقع ولخرجی یکی از آن عادتهایی است که میتواند در بلندمدت به ما ضربه بزند و اگر فکری برایش نکنیم، روزبهروز شدیدتر میشود، تاجاییکه دیگر متوجه نمیشویم که روش صرفکردن درآمدهایمان منطقی و عاقلانه نیست.
پول در دست بعضیها جامد است و در دست بعضیهای دیگر مایع و همینطور در دست بعضیها هم گاز! الآن عرض میکنم خدمتتان. بهدوروبرتان نگاه کنید! حتما شما هم کسانی را پیدا میکنید که اسکناسهایشان خیلی قرص و محکم توی کیف پولشان نشستهاند. هروقت که در کیفشان را باز میکنند، چند برگ اسکناس ترگلورگل با هم میگویند: «سلام صاحب!» نه که فکر کنید خدایناکرده خسیس هستند و آب از دستشان نمیچکد و هربار که میخواهند دست به جیب بشوند، اسکناسها عین چسب به انگشتهایشان میچسبدها؟! نه! اینها آدمهای با برنامه و اهل حسابوکتابی هستند که میدانند پول را کی و کجا خرج کنند و بههمین خاطر اسکناسهایشان جامد است.
اما اوضاع برای همه اینطور نیست؛ چون عده دیگری هستند که پول توی دستشان نمیماند. صبح حقوق میگیرند و شب میبینند که کف کیفشان، تَر است و از پول خبری نیست! درعوض توی کیفشان پر از چیزهای بهدردنخور خوشگل و شیکی است که توی همین چند ساعت خریدهاند و حالا نمیدانند که باید با آنها چهکار کنند. پول برای این دسته افراد، مایع است. هی از لای انگشتهایشان میچکد و میرود. اما وضع دسته سوم با آن دوتای دیگر فرق میکند؛
دسته سوم کلی قسط و بدهی دارند و پول قبل از اینکه حتی بهدستشان برسد، از دستشان میرود. پول برای این دوستان گازی شکل است. یک چیزی است مانند اکسیژن که نه بو دارد، نه مزه و نه حتی دیده میشود. با این وجود حیاتی است و بدون آن نمیشود سَر کرد. شما توی کدام دستهاید؟ من امروز قصد دارم با دسته دوم حرف بزنم؛ برای همین اگر توی دسته اول و سوم هستید بلند شوید بروید سر کار و زندگیتان! میگویند وقت طلاست
فروشگاهگردی
بیایید با دورِ کُند دوباره فیلم کارهای امروزتان را تماشا کنیم و ببینیم از صبح که حسابتان پر شد، تا الان چهکار کردهاید که پولهایتان تمام شده است؟ خرید؟ البته که خریدکردن برای روحیه آدم خیلی خوب است؛ مثلا همین خود من، وقتهایی که حالم گرفته است، میروم خرید. اعتیاد خاصی هم به پلاستیکفروشی دارم. از دیدن آنهمه ظرف و ظروف رنگووارنگ دلم باز میشود. هربار هم یک آبکشی، سبدی، چیزی میخرم که معلوم نیست قرار است کی استفاده شوند! شما هم لابد همینطورید.
خوب که نگاه کنید، میبینید که اصلا تقصیر ما نیست. یک عده را میفرستند تا چند سال درس بخوانند و بازاریابی و فروش یاد بگیرند. آنها هم فروشگاهها را طوری میچینند که آدم دلش میخواهد مدام بخرد! کجای این بازی عادلانه است؟ همانطور که آنها را میفرستند تا درس بخوانند و بتوانند بفروشند، باید برای ما هم دورههایی بگذارند که نخریم؛ یعنی به زبان ساده ما ولخرج نیستیم آنها فروشندههای خوبی هستند، وگرنه من چرا باید توی این ماه سه تا بلوز سفید بخرم که تازه یکی از آنها اندازهام نیست؟ خیلی بیانصافی است اگر فکر کنید که این قضیه هیچ ربطی به ویترین خوشآبورنگ فروشگاهها و سر و زبان فروشندههایش ندارد!
باور کنید من خیلی خوب ملتفت مضرّاتِ عادت بدِ ولخرجی هستم اما اگر ولخرجها میتوانستند راحت جلوی خودشان را بگیرند که دیگر ولخرج صدایشان نمیکردند، درعوض به آنها مقتصد یا آدم اقتصادی و اهل حسابوکتاب میگفتند. تنها ایراد فروشگاهگردی این است که وقتی پولمان را صرف خرید چیزهایی میکنیم که بهدردمان نمیخورند، برای خرید چیزهایی که لازم داریم بیپول میمانیم و نکته اسرارآمیز ماجرا این است که وقتی داریم آن چیزهای بهدردنخور را میخریم اصلا، حتی یک لحظه هم به این فکر نمیکنیم که قرار بود این پولها را صرف پرکردن کدام چاله زندگیمان بکنیم.
وبگردی
این روزها کارهای دنیا ساده شده است. همینطور که راحت پای لپتاپ لم دادهایم یا روی گوش خم شدهایم و هی با انگشت شستمان صفحه را بالا و پایین میکنیم، میتوانیم برای خودمان بازارگردی کنیم. بیشتر فروشگاهها برای خودشان توی اینترنت صفحه دارند و امکان خرید مجازی را برای خریدارانشان فراهم کردهاند. بعضیها هم کارهای دستساز و دستدوزشان را روی اینترنت به اشتراک میگذارند. بعضیها تخفیفهای عجیبوغریب میدهند و بعضی دیگر هم هزینه پستی را رایگان کردهاند.
خلاصه هرکسی هر هنری داشته، رو کرده تا همینجور که شما ساعت چهار و نیم صبح مشغول تماشای هنرهایشان هستید کارت بانکیتان را بیرون بکشید و دستبهجیب شوید. بازارگردی توی قرن 21 شبانهروزی شده و دیگر ترافیک و شلوغی و هوای بارانی هم رویش تاثیری ندارد. درواقع متخصصان عزیز زحمت کشیدهاند و همه موانع خرید رو از جلوی دستوبال ما جمع کردهاند تا دیگر از این بابت نگرانی نداشته باشیم! دستشان درد نکنه اما آیا موقع انجام این کار ما ولخرجها را هم درنظر گرفته بودند؟
== شما تابهحال دیدهاید که روی در و دیوار یک سایت بنویسد لطفا از خرید بیرویه خودداری نکنید؟ دیدهاید که جایی بنویسند هموطن دست نگه دار؟! یا مثلا تابلو زده باشند که خطر خالیشدن جیب؟! مسلما نه! همهجا زدهاند که هموطن بدو جا نمونی! خب ما هم میدویم یک چیزهایی را میخریم. اگر خودمون استفاده کردیم که هیچ اگر نه آنها را به کس دیگری هدیه میدهیم. حیف نیست حالا که 40درصد تخفیف دادهاند، ما نخریم؟ فردا همین هم گرون میشود.و تازه دیگه گیر نمیآید!
ارزش پول
چند صد سال پیش یک پدر مهربان تصمیم گرفت پسر لوسش را بفرستد سر کار آنهم چهکاری؟ آهنگری پای کوره! مادر پسر که میدید بچهاش طاقت آهنگری ندارد، هرروز یواشکی یک سکه «یک پنجاهم بهار آزادی» به پسرش میداد و میگفت: «شب که برگشتی، این رو بده به بابات و بگو دستمزدمه!» پدر هم که فهمیده بود، هر شب سکه را میگرفت و در منقل کباب میانداخت و دوباره روز از نو و روزی از نو.
تا اینکه یک روز بالاخره پسرک خسته شد و با خودش گفت: «بذار اصلا برم ببینم این آهنگری چهجور جایی هست؟ قرارداد چندساله میبندن؟ بیمه هم میکنن؟ رفت سر کار و شب با یک سکه «یک هشتادم بهار آزادی» برگشت. پدرش طبق معمول سکه را پرت کرد در آتش کباب، اما اینبار پسرک شیرجه و با دست خالی سکه را بیرون کشید و گفت: «بابا این زحمت یه روز کارمه، چرا میاندازیش تو آتیش؟» و پدر لبخند مهربانانهای زد و گفت: «آفرین پسرم! تو دیگه قدر پول رو میدونی، از فردا بیا بنگاه معاملات ملکی خودمون وایسا کار یاد بگیر!»
واقعیت این است که شاید و فقط شاید یکی از دلایل ولخرجی ما این باشد که ارزش پول را نمیدانیم؛ یعنی نمیدانیم برای بهدستآوردن این چند برگ اسکناسی که توی دستمان هست، معادل چند ساعت کار انجامشده است. چند نفر آدم غیرقابلتحمل، تحمل شدهاند و چندبار تاکسی و اتوبوس و مترو عوض شده است.کمتر کسی پیدا میشو که بتواند پولی را که واقعا برایش زحمت کشیده و آن را برای اهداف بزرگ کنار گذاشته است، صرف خریدهای بیهدف و بیبرنامه بکند و درواقع توی آتش بیندازد. ولخرجی هم مثل خیلی عادتهای دیگر قابلدرمان است و برای این کار میشود.از متخصصان کمک گرفت، اما شاید یکی از راههای درمان خانگی آن، انجام کارهای کوچک و جمعکردن درآمد آنها باشد.