کودکی فراموششده
آسیبهای پنهان برای زندگی و آینده کودکان کار
کودک موجودی آسیبپذیر است و دوران کودکی یعنی اوج آسیبپذیری انسان در ارتباط با آنچه نمیداند و نمیتواند؛ از وقتی یادمان میآید چهرهی مظلومانهی کودکان کار را دیدهایم؛ وقتی از بین جمعیت صدایشان را بلند میکنند و درخواست میکنند: «تو رو خدا یه آدامس بخر! تو که پول داری یه دونه از این جورابای ضخیم واسه بابات بگیر! دو تا برداری بهت تخفیفم میدم»، اینها جملات آشنایی هستند که بارها با آن مواجه شدهایم؛ اینکه چه آسیبهایی در معرض این کودکان قرار دارد و آیا میتوانند به دیگران آسیب برسانند فعلا موضوع صحبت ما نیست؛ تقریبا بر همهی ما آشکار است که بزرگترین مسئله این بچهها «فقر اقتصادی خانواده» است؛
اما فقر اقتصادی تنها آسیبی نیست که کودکان کار دچار آن میشوند، بلکه آسیبهای روانی و عاطفی و حتی جنسی و جسمی میتوانند تبعات خطرناکتری را داشته باشد.
آسیب اول: نداشتن حق بازی
کودکان کار از اولین و مهمترین حقشان یعنی بازیکردن محروم هستند؛ شاید کمتر شنیده باشیم که فرایند بازیکردن کودک یعنی اولین ارتباط عمیق و سالم او با دنیای پیرامونش، باعث رشد شناختی، تقویت تمرکز و حافظه و تفریح و لذتبردن از محیط و یادگیری مهارتهای اجتماعی میشود. کودکی که بازی نمیکند یک زندگی نزیسته و حقی پایمالشده دارد و اگر حق لذت و آزادی از او با بازی نکردن و ... گرفته شود تبدیل به چیزی شبیه یک برده برای رسیدن به اهداف بزرگسالان خواهد شد. چنین کودکانی وقتی در جبر زودهنگام محیط کار قرار میگیرند حتما به واسطهی دیدن کودکان عادی تمام وجودشان را خشم فرامیگیرد که چرا لذتی که او میبرد را مراقبینش از او دریغ میکنند.
آسیب دوم: پرخاشگری کلامی و فیزیکی (محرومیت هیجانی)
محرومیت کودک از بازی و بهدنبال آن هُلدادن او به چرخهی اشتغال یعنی »تو آزاد نیستی» و «حق لذتبردن از زندگیات را نداری»! چطور ممکن است چنین کودکی نسبتبه خودش و دیگری حس مهربانی و خیرخواهی داشته باشد؟ اکثر این کودکان چون در سنین کم چنین خشمی را با بیان روشن نمیتوانند ابراز کنند و باید آموزش ببینند، به انواع ناسزاهای دنیای کمی بیرحم بزرگسالان روی میآورند و چون بیشتر ممکن است مورد پرخاشگری فیزیکی قرار بگیرند، همین الگوی رفتاری را در ارتباط با دیگران همراه با ناسزاگویی انجام میدهند. در اغلب موارد بیانشان طوری خشمگینانه و بهدور از درک انسانی است که قدرت داشتن بهجهت محافظ از خودشان و غلبه بر دیگران را حتی مهمتر از مهربانی برای خود قلمداد میکنند، زیرا هرگز یاد نگرفتهاند هیجاناتی مانند خشم و ترس را به رسمیت بشناسند و آنها را بهدرستی و در جهت اعتراض به محیط ابراز کنند.
آسیب سوم: سوءاستفادههای جنسی و جسمی
در مواردی دیده میشود که والدین در جهت رسیدن به اهداف مالی از کودکان سوءاستفاده کنند. بهرهکشی از کودک در باربری و حمل وسایل سنگین، از مصادیق بارز تعرض جسمی به آنها از سمت مراقبینشان است. ضمن اینکه چون بهاندازهی کافی روی این کودکان نظارت نمیشود و در محیطهای اجتماعی شلوغی رفتوآمد میکنند، افراد پدوفیل بهراحتی میتوانند از این کودکان سوءاستفاده کنند و همین مورد یکی از فاکتورهای مهم پرخاشگری جنسی این کودکان آسیبدیده در آینده است. بهدلیل مورد تعرض قرارگرفتن حریم جسمی و جنسی بدن، احتمال زیادی دارد که کودک در بزرگسالی همین حق را از دیگران سلب کند و یا در دامنهی رفتارهای جنسی پرخطر اعم از روسپیگری و قاچاق جنسی قرار بگیرد.
آسیب چهارم: بیمسئولیتی و وقوع جرم
علت گرایش بسیاری از بچهها به دزدی و تکدیگری به این دلیل است که غالبا فکر میکنند دیگران حق آنها را تضییع کردهاند و باید در جهت گرفتن حق حتی بهزور اقداماتی انجام دهند و این موجب میشود که نسبتبه انجام کارهای نابهنجار و غیرقانونی خود، احساس محقبودن کاذب داشته و مسئولیتی برای زندگیشان نپذیرند که در اینصورت امنیت جامعه بهراحتی از سمت این کودکان که بزرگسالان آینده خواهند بود، تهدید خواهد شد.
آسیب پنجم: نداشتن احساس خودکارآمدی
سوءاستفاده و جلب رضایت از کودکان کار در جهت نردبانکردن آنها برای رسیدن به موفقیت توسط افراد سودجو با توجه به اینکه این کودکان احساس ارزشمندی و خودکارآمدیای ندارند و خودشان را لایق انجام هر کاری میدانند ما را به این واقعیت میرساند که به تعداد کودکان کار میتوانیم در جامعه افرادی خودناباور و ناامید و شکستخورده داشته باشیم؛ افرادی که به چرخهی تولید و خلاقیت هیچ سودی نمیرسانند و برعکس، بهدرماندگی آموختهشده و افسردگی رسیدهاند.
آسیب ششم: ابتلا به اختلالات شخصیت
اختلال شخصیت ضداجتماعی با توجه به خشم خاموش اغلب کودکان کار و اختلال شخصیت وابسته و پارانویید و انواع اختلالات جنسی بهدلیل احتمال تجربهی زودهنگام تعرض جنسی در بین این کودکان بسیار شایع است و طبیعی است که ما وقوع جرم را با توجه به خشم این افراد آسیبدیده که نیازهای اولیهی دوران کودکیشان بهدرستی مرتفع نشده بهشکل گسترده داشته باشیم.
آسیب هفتم: نادیدهگرفتهشدن
بیتوجهی، بخشی از تجربهی زندگی یک کودک کار است که خشم از بیتفاوتی را در ناسزاگوییها و درخواستهای نامتعارفش از دیگران با جملهی «بخر دیگه» نشان میدهد؛ اما وقتی توجهی از فرد قدرتمند ببیند بهراحتی میتواند بهشکل یک برده در جایگاه عملکردن به خواستههای او ظاهر شود. همین است که خیلی از این کودکان در گروههای تابعی در خدمت یک فرد قلدرمأب و سوءاستفادهگر قرار میگیرند. از طرفی بهتر است مورد توجه افراطی و ترحم زیاد خیرخواهان قرار نگیرند، زیرا که احساس محقبودن نسبتبه رفتارهای ناسالم و پرخاشگرانه در آنها تقویت خواهد شد.