
قصهها ناقص نمیمانند!
روزی شیوانا از مقابل مدرسهای میگذشت. مدیر مدرسه را دید که کتابهای قصه را مقابل خود گذاشته و بعضی از صفحات آن را با قیچی میبرد!! شیوانا با تعجب از مدیر مدرسه دلیل این کار را پرسید. مدیر گفت: ”این کتاب قصهها را از سرزمین دوری آوردهاند که فرهنگ و عقاید آنها با ما متفاوت است. آن بخشهایی را که با فرهنگ بچههای این دیار همخوانی ندارد، پاره میکنم و از بین میبرم تا بچهها آنها را نبینند و چشم و گوششان باز نشود!!“
شیوانا یکی از کتابها را برداشت و ورق زد و گفت: ”اما تو با این کار باعث میشوی که بخشهایی از قصه ناقص شود و بچهها خودشان در ذهن خود بخشهای از بین رفته را بازسازی کنند. نویسنده این قصهها اگر واقعا قصد تخریب ذهن و فکر کودکان این دیار را داشت، تو در عمل با وادارسازی کودکان به بازسازی صحنههای حذف شده توسط خودشان، به این تخریب و ویرانگری کمک میکنی!!!
بهجای ناقص کردن این قصهها و تحویل نسخههای ناقص و بریده به کودکان و ایجاد نفرت در وجود آنها و وادارسازی آنها به بازسازی بخشهای ناقص در درون ذهن خود، تمام این کتابها را به گوشهای بریز و خودت برای بچهها، مناسب فرهنگ و عقاید سنتی این دیار کتاب قصه بنویس!! وقتی کسی در ذهنش قصه ناقصی را بازسازی و کامل میکند، خود را در قصه سهیم میداند و به آن علاقهمند میشود. چرا با دست خودت علاقه به فرهنگ مخرب سرزمین دور را در کودکان این دیار ایجاد میکنی!!


کتابِ خوب بخوانیم

غار موزهی استاد وزیری؛ تنها موزهی خصوصی ایران در لواسان

یک روز در ساحل

حمید ازوجی
1403/4/5
جالب بود ؛ خیلی.....👌🙏 آن شخص مدیر مدرسه با حذف عقاید نویسنده ؛ خواسته یا نا خواسته ؛ خود مهر تاییدی و تبلیغی میشد برا عقاید آن نویسنده...😊😊