والدین هلیکوپتری یا والدین بیش از حد محافظ چه کسانی هستند؟
میگوید: «وقتی در کنکور قبول شدم، پدرم برایم یک پراید هاچبک 111 خرید. اصلا دوستش نداشتم؛ چون من پژوی 206 میخواستم!». به او میگویم: «چرا انتظار داشتی که پدرت بهخاطر قبولی در کنکور برایت یک پژوی 206 بخرد؟» و او با خونسردی پاسخ میدهد: «چون من میدانم که او میتوانست بخرد و پولش را داشت.»
در اواخر شهریور هر سال، نتایج نهایی کنکور منتشر میشود. فرزندان عدهای قبول میشوند و فرزندان عدهای دیگر قبول نمیشوند. روشن است که این اتفاق طبیعی است. کانون توجه این نوشته نحوه مواجهه برخی والدین با قبولی فرزندشان در کنکور است. نحوه مواجهه گروه دیگر با مسئله « قبولنشدن فرزندشان در کنکور» هم بسیار مهم است و بررسی مستقل دیگری را میطلبد.
ابراز خوشحالی و شعف خانوادگی، مهمانیگرفتن و خرید هدیهای برای فرزند ازجمله اقداماتی است که معمولا والدین برای قبولی فرزندشان در کنکور انجام میدهند. البته هستند والدین اندکی که هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهند، چون اساسا نمیدانند که برای موفقیتهای حتی کوچک فرزندشان باید خوشحالیشان را در مقابل او ابراز کنند تا او خوشحال شود. دهه شصتیها از این نوع واکنشها خاطرات بسیاری دارند؛
ولی رویه غلطی که طی سالهای اخیر از طرف برخی از والدین خوشحال درحال گسترش است، خرید جایزههای آنچنانی برای فرزندشان است که برای نمونه میتوان به خرید ماشین صفر، آپارتمان و در مواردی هم خرید تجهیزات تفریحی و سرگرمی به مبلغ پنجاه تا صد میلیون تومان اشاره کرد. نکته قابلتامل آنکه چنین انتظاری بهتدریج در برخی از نوجوانان هم ایجاد شده است که در صورت قبولی در کنکور، والدین باید با خرید جایزههای گرانقیمتی مانند ماشین، آنان را « سورپرایز» کنند.
اما پرسش این است که آیا فرزندان ما نباید توجیه و قانع شوند که قبولی در کنکور یا هر موفقیت شخصی دیگری، چیدمان پازلی به نام آینده (خودشان) است که آنان با دست خودشان درحال تکمیل آن هستند؟ آیا آنان نباید اقناع شوند که قبولی در کنکور، نه خدمت به والدین، بلکه خدمت به خودشان و نگارش دفتر آینده با دست خودشان است؟ آیا تعیین جایزه برای هر نوع فعالیتی، آنهم بهشکلی که بیان شد، لزوما بهنفع فرزندان خواهد بود؟
آنچه بیان شد، نشانهای از تغییر اجتماعی وسیعتری است که مدتهاست در ایران شروع شده است و متاسفانه با نوع جدیدی از «والدین هلیکوپتری (helicopter parent)» مواجه هستیم که مدام بالای سر فرزندانشان پرواز میکنند و مراقب آنان هستند تا اگر احیانا به چیزی نیاز داشتند، فورا در اختیار آنان قرار دهند تا مبادا اندکی دچار سختی شوند. این والدین تقریبا هیچ مسئولیتی را به فرزندانشان نمیسپارند.
البته ناگفته نماند که بسیاری از این والدین، نوجوانی یا جوانی خود را در دهه شصت، یعنی دهه جنگ، تنگدستی و احساس محرومیت عمیق گذراندهاند؛ لذا معتقدند که «من بهاندازه کافی محرومیت کشیدم. نمیخواهم بچههایم هم محرومیت بکشند». نتیجه آنکه این روزها با نوجوانان یا جوانانی مواجه هستیم که کوچکترین کارها را نمیتوانند بهتنهایی انجام دهند و در مواجهه با هر مشکل کوچک و بزرگی، در بالای سرشان بهدنبال هلیکوپتر امداد میگردند. این روزها فرزندان ما استقلال، خوداتکائی و مسئولیتپذیری را بهخوبی یاد نمیگیرند.
سایت مشهور «بیزنس انسایدر» در سال 2017 نام ثروتمندان و کارآفرینانی را منتشر کرد که از ثروت افسانهای خود چیزی برای فرزندانشان درنظر نگرفتهاند یا درصد بسیار ناچیزی از آن را برای فرزندانشان به ارث گذاشتهاند. در بین این دوازده نفر دو نام بسیار مشهور هم وجود دارد: «بیل گیتس»، موسس شرکت معروف مایکروسافت با 89میلیارد دلار ثروت و «مارک زاکربرگ»، مالک شبکه اجتماعی فیسبوک با 74 میلیارد دلار ثروت. بیل گیتس در مصاحبهای بیان داشت که مطمئن است چنین کاری بهنفع فرزندانش خواهد بود؛ چون آنان باید با نبوغ و استعداد خودشان ثروتاندوزی کنند!
سخن آخر
ابتدای این مطلب حکایت یکی از قبولشدگان در کنکور است. او به هنگام تکمیل برگههای ثبتنام در دانشگاه متوجه میشود که خودکار بههمراه ندارد و بهجای آنکه در همانجا مشکل را حل کند، با « بابا» که در ساختمان دیگری حضور دارد، تماس میگیرد و میگوید: «بابا؛ من خودکار میخواهم!» و بابا که از نوع والدین هلیکوپتری است، فورا برای او خودکار میآورد!