دنیا برای خوش آمدن تو نیست!
شیوانا در مجلسی نشسته بود. شخصی از در وارد شد که با وجود تمیزی و پاکیزگی و خوشرویی چهره زیبا و دلپسندی نداشت.
کسی که کنار شیوانا نشسته بود با صدایی که تقریبا همه میتوانستند بشنوند گفت: "من از قیافه این آدم اصلا خوشم نمیآید! نمیدانم خداوند عالم چرا به این قیافههای ناخوش اجازه دنیا آمدن میدهد. من اگر قدرت داشتم نسل این قبیل موجودات را از روی زمین پاک میکردم!؟" با این جمله همه نگاهها بهسمت شخص تازه وارد برگشت. او مدتی با شرمندگی به جمع خیره شد و بعد بی اختیار از جا بلند شد تا مجلس را ترک کند. شیوانا هم بلافاصله برخاست تا همراه او مجلس را ترک کند. جمعیت ناگهان به خود آمدند و از شیوانا دلیل ترک نابهنگام مجلس را پرسیدند.
شیوانا با ناراحتی بهسمت مرد بد زبان برگشت و گفت: "دنیا برای خوش آمدن من و تو خلق نشده که بعضی مواقع بهخودمان حق بدهیم دیگران را از حضور در آن محروم کنیم. صاحب این دنیا کس دیگری است و من و تو فقط مدت اندکی تماشاچی و فقط تماشاچی آن هستیم. اگر دوست نداری قیافه بعضی آدمها را ببینی میتوانی بلافاصله از جا برخیزی و بهجای دیگری بروی! یعنی همان کاری که من الان دارم انجام میدهم!" شیوانا این را گفت و بههمراه مرد بدقیافه مجلس را ترک کرد!