تحلیلی بر فیلم به دنبال خوشبختی
خوشبختی هلو نیست!
فیلم به دنبال خوشبختی (به انگلیسی: The Pursuit of Happyness)
کارگردان: گابریل موچینو
بازیگران اصلی: ویل اسمیت (کریس گاردنر)؛ جیدن اسمیت (کریستوفر)؛ تندی نیوتن (لیندا، همسر کریس)
سال ساخت: 2006
ژانر: درام- خانوادگی
فیلمنامه: استیون کنراد (براساس زندگینامه خودنوشته کریس گاردنر)
همه ما بهدنبال خوشبختی هستیم، ولی تعداد کمی از ما واقعا به آن میرسیم؛ چون تعداد کمی از ما حاضریم هزینه آن را بپردازیم و برای رسیدن به آن واقعا تلاش کنیم. ما خوشبختی را راحت میخواهیم: «ای کاش در کشور دیگری متولد شده بودیم»، «ای کاش پدر پولدارتری داشتیم»، «ای کاش در معامله بیشتر شانس میآوردیم»، «ای کاش در قرعهکشی برنده میشدیم» و هزاران ایکاش دیگر که اگر اتفاق میافتاد، کار ما را خیلی راحتتر میکرد. این یک حقیقت است که کسانی که در خانوادهها یا کشورهای مرفه با شرایط بهتر متولد میشوند، بدون کوچکترین زحمتی، از خیلی از نعمتها برخوردارند، ولی اکثر ما باید برای رسیدن به آن تلاش کنیم. ما با ایکاشها زندگی میکنیم، ولی حاضر نیستیم برای به واقعیت تبدیلکردن آنها کاری بکنیم. حتی ایکاشهایمان هم بیشتر وقتها درست و حسابی نیست؛
یعنی کمتر کسی پیدا میشود که بگوید «ایکاش بیشتر تلاش میکردم»، «ایکاش حواسم را جمع میکردم»، «ایکاش کارم را درست انجام میدادم»، «ایکاش هزینه رسیدن به هدفم را میپذیرفتم» و... ایکاشهای ما بیشتر برای عواملی است که خارج از محدوده مسئولیتهای خودمان قرار دارند. «کریس گاردنر» اما اصلا اینطور نیست؛ او هم در رفاه متولد نشده است. پدرش از همان بدو تولدش آنها را ترک کرده و آنها زندگی سختی داشتهاند؛ اما او کاری به ایکاشها ندارد و فقط میداند که باید برای رسیدن به آنچه که میخواهد، بهمعنای واقعی تلاش کند. با هم چند نکته را درباره فیلم «بهدنبال خوشبختی» که براساس داستان زندگی واقعی کریس گاردنر ساخته شده، مرور میکنیم.
زندگی یک خانواده نهچندان خوشبخت
کریس گاردنر در فیلم بهدنبال خوشبختی مردی است با افکار بلند، ولی شرایط زندگی بسیار بد که میخواهد زندگیاش را از آنچه که هست به یک سطح بالاتردر ببرد و در تمام فیلم شما او را درحال دویدن میبینید؛ چون «خوشبختی چیزی است که باید آن را دنبال کرد» و به این سادگی به دامن کسی نمیافتد. این، اصلیترین پیام فیلم بهدنبال خوشبختی در بهتصویرکشیدن زندگی کسی است که با وجود همه افکار و آرزوهای بلندش در جفتوجورکردن زندگی و تامین هزینه اساسیترین نیازهای خانوادهاش وا مانده است. همین مسئله پول باعث بروز اختلافات شدید بین او و همسرش شده و درنهایت همسرش را ناامید کرده و به ترک خانواده وادار میکند. کریس حتی پیش از بهدنیاآمدن فرزند پنجسالهشان بههمسرش قول داده بود که بالاخره روزی همهچیز درست میشود و فقط باید به او اعتماد کند، ولی با اینکه در تمام این سالها هردو نفر آنها سخت کوشیدهاند تا شاید به این هدف کمی نزدیک شوند، اما هرگز اینطور نشد. دیگر از آن اعتماد خبری نیست و همسر کریس با وجود همه التماسهایش، او را ترک میکند و برای کار به نیویورک میرود، اما هنوز در این حد به او اعتماد دارد که فرزندشان، «کریستوفر» را به او بسپارد و از خیر بردنش بگذرد. از این لحظه بهبعد، دوندگیها و سختیکشیدنهای کریس و کریستوفر جوان برای رسیدن به «خوشبختی» عمده صحنههای فیلم را تشکیل میدهد.
تصویرسازی ذهنی؛ اولین گام برای رسیدن به موفقیت
کریس فروشنده دستگاهی تخصصی ویژه پزشکان است و برای درآوردن خرج زندگیاش هرروز با دردستداشتن این وسیله سنگین، از این مطب به آن یکی میرود و میکوشد پزشکان را قانع کند که آن را از او بخرند. با فروش هر دستگاه، مدتی مخارج خانواده تامین میشود، ولی مسئلهاینجاست که او مدتی است نتوانسته چیزی بفروشد و این باعث شده کرایه خانه و مالیات او چند ماه عقب بیفتند. روزی، درحالیکه کریس دستگاه بهدست از مقابل ساختمان کارگزاری سهام میگذرد، مردی را میبیند که از «فِراری» خوشرنگش پیاده میشود و بهسمت ساختمان میرود. او از مرد میپرسد چهکار میکند که به اینجا رسیده و مرد به او میگوید که کارگزار سهام است. کریس جویا میشود که آیا برای این کار به تحصیلات نیاز است؟ و پاسخ میشنود که «نه؛ فقط باید در دو چیز خوب باشی؛ یکی ارتباط با دیگران و یکی کار با عدد و رقم». او متوجه میشود افرادی که در این ساختمان در رفتوآمد هستند، به طرز عجیبی شاد و خوشبخت بهنظر میرسند و از خودش میپرسد «چرا من نباید اینطور باشم؟» او هردو ویژگی را در خودش میبیند و این اتفاقی است که رویایی را در ذهن او شکل میدهد و انگیزهای را در وجودش بیدار میکند که در ادامه فیلم تا رسیدن به آن، لحظهای از تکاپو بازنمیایستد.
پول و خوشبختی
کریس همسری دارد که برای خانواده تلاش میکند و فرزندی که با همه وجود دوستش دارد؛ ولی احساس خوشبختی نمیکند، چون آنها پول ندارند و بهخاطر همین نمیتوانند به چیزی بهجز بدبختیهایشان فکر کنند. آنها هرروز با دغدغههای مالی به خواب میروند و با باری از غصه از خواب بیدار میشوند. کریستوفر پنجساله به این سادگی نمیتواند به آرزوهایش برسد و داشتن توپ بسکتبال چیزی است که در لیست آرزوهایش مینویسد. او بالاخره به این آرزویش میرسد و در روز تولدش توپ را هدیه میگیرد؛ درحالیکه پدرش میداند با این پول میتوانسته چالههای دیگری را پر کند و مادرش از غم نداری لب میگزد. آنها بدون پول احساس خوشبختی نمیکنند و این یکی از واقعیتهای زندگی است.
بیپولی در اغلب صحنههای فیلم بهدنبال خوشبختی بهخوبی و بهشکلی عینی و ملموس به تصویر کشیده میشود: جایی که زنی و شوهری بهدلیل کمبود منابع خانواده و نداشتن پول کافی با هم بگومگو میکنند و فرزندشان ناگزیر شاهد آن است؛ آنجا که بیپولی باعث جدایی زن و شوهر یا بههمخوردن رابطه با دوستان میشود؛ آنجا که بیپولی فرصت حضور در مصاحبه شغلی را که با بدبختی بهدستآمده، به خطر میاندازد؛ آنجا که پدری برای پولدرآوردن باید صبح تا شب بدود و شب تا صبح چشم برهم نگذارد و آنجا که پدر و پسری پس از یک روز سخت و هنگام برگشتن به اتاقی که برایشان حکم «خانه» را دارد، با در قفلشده و وسایل بیرون گذاشتهشده روبهرو میشوند و مجبورند شب را در توالت عمومی به صبح برسانند. دویدنهای شخصیت اصلی فیلم بهدنبال خوشبختی درواقع همه برای رسیدن به «پول» است و میتوان بهراحتی نام فیلم را بدون اینکه چیزی عوض شود، از «بهدنبال خوشبختی» به «بهدنبال پول» تغییر داد. در پایان فیلم، وقتی کریس بالاخره موفق میشود شغل موردنظرش را در بورس بهدست آورد و آخرین دستگاه را بفروشد، پدر و پسر بالاخره خوابی راحت را در اتاقی در هتل تجربه میکنند و روزی بدون دغدغه را کنار ساحل میگذارنند.
شانس و خوشبختی
کریس گاردنردر فیلم بهدنبال خوشبختی آدم خوششانسی بود؛ او از تصادفی جان سالم بهدر برد که ممکن بود در آن از بین برود و فرزندش برای همیشه تنها و بدبخت شود یا دستکم بهجای گمشدن لنگه کفشش، دست و پایش بشکند و از ادامه دورهاینترنتی که بهسختی به آن دست یافته بود، باز بماند؛ ممکن بود یک روز یا حتی یک ساعت بیشتر در بازداشت بماند و بههمین سادگی شانس مصاحبه شغلی سرنوشتسازش را از دست بدهد؛ ممکن بود نتواند مکعب روبیک را پیش از رسیدن تاکسی به مقصد درست کند و از چشم کسی که پارتیاش در شرکت کارگزاری سهام شد، بیفتد؛ ممکن بود او هم مثل همکارش سوال تشریحی آزمون نهایی را نبیند و از آزمون حذف شود و همه این دوندگیها باد هوا شود و او را بدبختتر از قبل باقی بگذارد. کریس اما در لحظههای سرنوشتساز شانس بزرگی آورد که توانست به موفقیت برسد و از سرنوشتی بسیار تلخ در امان بماند. اما آیا موفقیتهای او فقط از روی شانس بود؟
واقعیت این است که نه؛ شانس هم در این میان دخیل بود، ولی همه ماجرا نبود. کریس موفقیی قدرتمندی داشت، زیرک بود و میدانست چطور از کوچکترین فرصتها بهنفع خودش استفاده کند و استعداد ریاضی داشت. او حتی پیش از اینکه تصمیم بگیرد کارگزار سهام شود، آدم سختکوشی بود و برای فروختن دستگاههایش همه تلاشش را میکرد. او شبهای زیادی را تا صبح بیدار ماند و با تمام خستگی و مشکلاتی که داشت، برای قبولی در آزمون سخت مطالعه کرد و از همه مهمتر، کریس هرگز ناامید نشد و بهانه نیاورد و همه اینها بود که درکنار شانس، مسیرش را برای رسیدن به موفقیت هموار کرد.
همه ما کریس گاردنر نیستیم
یکی از مشکلاتی که تماشای فیلمها یا خواندن مطالب اینچنینی بهوجود میآورد، ایجاد انتظارات غیرواقعی است. باید این را بدانیم که همه ما میتوانیم موفق شویم، ولی همه ما نمیتوانیم کریس گاردنر باشیم. کریس گاردنر یکی از کسانی بود که در مصاحبه اولیه برای گذراندن دورهاینترنتی کارگزاری سهام پذیرفته شد، اما درکنارش تعداد بسیار زیادی بودند که اگرچه شاید آنها هم سخت تلاش کردند، ولی بهدلیل محدودیت منابع، پذیرفته نشدند. کریس گاردنردر فیلم بهدنبال خوشبختی تنها کسی بود که درنهایت توانست از بین بیست نفری که دوره آموزشی را گذراندند، این شغل را بهدست آورد و 19 نفر دیگر با تمام قابلیتها و سختکوشیهایشان کنار زده شدند؛ چون شرکت فقط به یک نفر نیاز داشت. مسئله محدودیت منابع چیزی است که باید در همه حال درنظر داشته باشیم.
همه ما نمیتوانیم اول باشیم، چون در اینصورت دیگر هیچکدام اول نیستیم! همه ما نمیتوانیم میلیاردر باشیم، چون این همه پول در دنیا وجود ندارد. همه ما نمیتوانیم بهجایگاه کریس گاردنر برسیم (البته شاید بعضیهایمان بتوانند)، چون هم شرایط ما با او فرق دارد، هم استعدادهایمان متفاوت است، هم شانسمان جور دیگری است و هم خیلی چیزهای دیگر که باعث شده است ما خودمان باشیم، نه کریس؛ بااینحال، چیزی که نباید فراموش کنیم این است که تلاشکردن شاید ما را بهجایگاه کریس گاردنر نرساند، ولی قطعا ما را بهموقعیتی بهتر از آنچه الان هستیم، میرساند یا دستکم جلوی سقوطمان را میگیرد!
کاوه پارسا
1403/2/20
خیلی فیلم خوبی هست تحلیل هم عالی بود 🙏🎉🎉
موفقیت
1403/2/20
ممنون از توجه شما