menu button
سبد خرید شما
چند گام مؤثر برای ایجاد تغییرات مهم در زندگی
موفقیت  |  1403/02/04  | 

چطور درست تغییر کنیم؟

چند گام مؤثر برای ایجاد تغییرات مهم در زندگی

این موقع از سال برای خیلی از ما فصل مواجهه با محیط‌های تازه، آدم‌های تازه و مسئولیت‌های تازه است. سال جدید گاهی می‌تواند محل زندگی، دایره دوستان و حتی سبک زندگی‌مان را تغییر بدهد. یافتن یک کار تازه، مهاجرت و حتی ازدواج هم از مواردی هستند که می‌توانند همین تاثیر را روی زندگی ما بگذارند.


با تغییر کنار بیاییم

چند سال پیش یکی از ا‌ستادان، ما را با مفهومی به اسم امنیت هستی‌شناسانه آشنا کرد که برخلاف اسم عجیب‌وغریبش، معنای ساده‌ای دارد؛ گاهی ما چنان به روندهای روزمره زندگی‌ عادت می‌کنیم که نه‌فقط از تغییر می‌ترسیم، بلکه تغییرکردن را مساوی با ازبین‌رفتن هویت و معنای زندگی خودمان می‌دانیم. باز هم سخت شد؟ 

بگذارید مثال بزنم؛ دو نفر را تصور کنید که ده سال ا‌ست با هم قهر هستند، وقتی از آن‌ها می‌خواهید که آشتی کنند، به شما جواب می‌دهند که‌: «ولش کن! همین‌جوری مگه چشه؟ راحتیم!» یا مثلا به یک نفر می‌گویید که برای رفتن به محل کارش می‌تواند از یک مسیر دیگر که کوتاه‌تر هم هست، ا‌ستفاده کند اما او به شما جواب می‌دهد: «خودم می‌دونم، ولی دیگه عادت کردم از این‌ور برم!» عادت‌کردن ما به روزمرگی‌های زندگی‌، به ما حس امنیت می‌دهد.

 شاید به‌همین خاطر ا‌ست که ما به‌سختی تغییرات را قبول می‌کنیم؛ چون قبول هر تغییر، مساوی با ازبین‌رفتن یا دست‌کم به چالش کشیده‌شدن همین حس امنیت ا‌ست. همیشه مدتی زمان می‌برد تا ما با تغییرات، کنار بیاییم و به محیط جدید عادت کنیم. تغییر‌کردن، شجاعت می‌خواهد. بعضی از تغییرات، آن‌قدر بزرگند که به‌دنبال خودشان خیلی از چیزها را تغییر می‌دهند؛

 مثلا وقتی شما به هر دلیلی شهر محل زندگی‌تان را عوض کنید، خیلی از جاها، چهره‌ها و حتی بوهای آشنا را از دست می‌دهید. خیلی از چیزها را باید از صفر شروع کنید و این اصلا کار ساده‌ای نیست اما غیرممکن هم نیست. به دنیایی فکر کنید که هیچ‌چیز در آن تغییر نمی‌کرد، مدام دور خودمان می‌گشتیم و دوباره سر جای اولمان برمی‌گشتیم. احتمالا هیچ پیشرفتی در این دنیای یکنواخت، اتفاق نمی‌افتاد یا بدتر از آن اصلا گذر زمان، احساس نمی‌شد. 



تا می‌توانید سوال کنید!

فرقی نمی‌کند که وارد یک دانشگاه جدید شده‌اید یا یک محیط کار تازه، مهم این ا‌ست که سوال کنید تا از جزییاتی که بعدا برای ندانستن همان‌ها ناچارید به بقیه توضیح بدهید، سر در بیاورید. اصلا این جمله را سرمشق خودتان کنید که «بدانم و بمانم بهتر ا‌ست یا نادانسته و خسته از این‌جا بروم؟» اگر دانشگاه قبول شده‌اید که حتما یادتان باشد راجع به انتخاب واحد، خلق و خوی ا‌ستادها، آخر و عاقبت رشته، خوابگاه، وام، حذف ترم و حتی مشروطی، از آموزش و یا سال بالایی‌ها سوال کنید.

 لابد الان با خودتان می‌گویید که برای این حرف‌ها زود ا‌ست و من دارم نفوس بد می‌زنم اما قطعا ترم 4 به این نتیجه می‌رسید که اگر از اول راجع‌به آیین‌نامه ورود شاگرداول‌ها به‌دوره ارشد و یا تعداد ترم‌هایی که می‌توانستید پشت سر هم مشروط بشوید، سوال کرده بودید، الان اوضاع بهتر بود! همین روش را می‌توانید در یک محیط شغلی تازه هم به‌کار ببرید‌. از سوال‌کردن نترسید. همه آن‌هایی که سوال‌های شما را پای بی‌تجربگی و مهارت کمتان می‌گذارند، بعد از کی دو هفته که نتیجه کارتان را دیدند، نظرشان عوض می‌شود. 

همین خود من‌، آخرین باری که رفتم سر کار (جمله خیلی ابهام داره، خودم می‌دونم) نمی‌دانستم که مونیتورشان را چطور روشن کنم، اصلا دکمه روشن و خاموشش را پیدا نمی‌کردم. بعد که با کمک همکارم بالاخره سیستم را راه انداختم، پایم به کابل برق گیر کرد و همه‌چیز دوباره از کار افتاد. وقتی دوباره همه‌چیز روشن شد، دیدم که تابه‌حال با این سیستم‌عامل کار نکرده‌ام و از آن سردرنمی‌آورم. خلاصه بگویم تا ظهر آن‌قدر سوال کردم و پشت هم بدبیاری آوردم که تقریبا همه ایمان آوردند که دست‌وپاچلفتی‌تر از من توی کار، فقط خودم هستم! با همه این‌ها سوال‌کردن، بهتر از این ا‌ست که ما راهی را که بقیه رفته‌اند دوباره از نو برویم یا وقتمان را برای کشف‌کردن چیزهایی بگذاریم که قبلا کشف شده‌اند.


طرف نگیرید!

یک محیط جدید شاید برای ما جدید باشد اما حتما کسانی قبلا آنجا بوده‌اند. این آدم‌ها سابقه سال‌‎ها دوستی و کار در‌کنار هم را دارند. گاهی به چند گروه تقسیم می‌شوند و ممکن ا‌ست بر سر منافع و مزایای بیشتر با هم رقابت کنند. شاید بعضی از آن‌ها چشم دیدن همدیگر را نداشته باشند، بگذارید ماجرا را قدری پلیسی‌تر کنیم، شاید چند نفری چشم دیدن هم را نداشته باشند، جلوی پای هم سنگ بیندازند و حتی کار همدیگر را خراب کنند. دنیا‌ست دیگر، هزار رنگ دارد.

 ما به‌عنوان یک تازه‌وارد نمی‌توانیم خیلی زود از ظرافت‌های رابطه‌این آدم‌ها سر دربیاوریم. واقعا احتیاجی هم نیست که خودمان را درگیر این دسته‌بندی‌ها کنیم. فرقی نمی‌کند وارد یک اتاق جدید در خوابگاه شده باشیم یا یک کار جدید پیدا کرده‌ باشیم، ما باید زندگی کنیم و اجازه بدهیم بقیه هم زندگی کنند. باید بگذاریم همه‌چیز سیر طبیعی‌اش را طی کند، آن‌وقت اگر لازم شد ما هم خودبه‌خود توی یکی از این دسته‌ها جا می‌گیریم. وظیفه ما به‌عنوان یک تازه‌وارد، آشنا‌شدن با اعضای گروه ا‌ست. یک رابطه سالم و صادقانه با اعضای گروه می‌تواند به ما کمک کند تا کار را سریع‌تر یاد بگیریم و زودتر توی محیط جابیفتیم. طرف گرفتن یا وارد‌شدن در این دسته‌بندی‌ها فقط اسباب دردسر ما می‌شود.

 اجازه بدهید یکمثال ورزشی بزنم. فوتبالیستی را تصور کنید که وارد یک باشگاه تازه می‌شود، با هزار وسیله خودش را مربی نزدیک می‌کند تا به خیال خودش در ادامه فصل، روی نیمکت ننشیند و بازیکن ثابت باشد اما پشت پرده اتفاقات د‌یگری در جریان ا‌ست. باشگاه، مربی را عوض می‌کند و آب مربی جدید تیم هم با بازیکن ما توی یک جوب نمی‌رود، چرا؟ چون او را از وفاداران به مربی ناکارآمد قبلی می‌داند. برای همین ا‌ست که می‌گویم بهتر ا‌ست تا ما در محیط‌های تازه به‌جای تمرکز‌کردن روی رابطه‌ها و دسته‌بندی‌ها روی کارمان متمرکز بشویم.


خودتان را نشان بدهید!

باور کنید دیگر ساده‌تر از این نمی‌توانستم منظور را برسانم، در یک محیط جدید مثل دانشگاه یا محل کار، اولین برخوردها خیلی تاثیر‌گذارند. تلخ ا‌ست اما گاهی قضاوت آدم‌ها درباره ما در همان اولین نگاه شکل می‌گیرد و بعد به‌سختی تغییر می‌کند. احتیاجی نیست تا خودمان را بیش از حد فعال نشان بدهیم یا بیش از حد توانمان مسئولیت قبول کنیم، فقط کافی ا‌ست که خودمان باشیم.

 گام اول این ا‌ست که ببینیم که اولویت‌های محل کار جدیدمان یا حتی ا‌ستادمان چه چیزهایی ا‌ست؟ آن‌ها از ما چه انتظاراتی دارند؟ چه قوانینی برای رسیدن به اهدافشان گذاشته‌اند؟ روی چه چیزهایی حساس‌اند و ما دقیقا چه کاری باید انجام بدهیم؟ باید به‌خاطر داشته باشیم که روسا، احتمالا ما را در روزهای اول بیشتر زیر ذره‌بین قرار می‌دهند و ا‌ستادها با دقت بیشتری زیر نظرمان می‌گیرند و این، درست همان بازه زمانی ا‌ست که ما بیش از هر زمان د‌یگری تحت‌فشار قرار داریم.

 فرض کنید که برای به‌دست‌آوردن این کار ناچار شده‌اید تا محل زندگی‌تان را تغییر بدهید و حالا هم‌زمان دنبال خانه هم می‌گردید یا اگر دانشجویید، نه‌فقط محل زندگی‌تان تغییر کرده و دانشگاه برای‌تان یک محیط تازه ا‌ست، بلکه از جمع گرم و امن دوستانتان هم جدا افتاده‌اید، جمعی که می‌توانست برای کم‌کردن فشار ا‌سترس به شما کمک کند. با همه این‌ها هیچ‌کدام از ما نمی‌تواند هفته‌های اول کاریش را با بهانه‌تراشی و توجیه به آخر برساند. چاره‌ای نیست. باید سختی‌ها را تحمل کنیم و بهترینمان را در سخت‌ترین شرایط نشان بدهیم.  









آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background