مدل واقعی و اصولی مدیریت
هنری فورد جمله جالبی دارد. او میگوید قبل از اختراع ماشین اگر از مردم می پرسیدید چه میخواهند جواب میدادند ما اسب های سریعتری میخواهیم! حق هم دارند! آنها سرعت و راحتی در حرکت را میخواستند و به ذهنشان نمیرسید که از طریق موتورهای بنزینی هم میتوانند این نیاز را برطرف سازند.
پیتر دراکراستاد افسانهای مدیریت جمله زیبایی دارد به این مضمون که « مشتریان به ندرت خریدار چیزی هستند که شرکتها فکر میکنند میتوانند به آنها بفروشند. شرکتها باید با عینک مشتریان به خود بنگرند تا ببینند آیا ایده کسبوکارشان موفق میشود یا خیر!» بهزبان سادهتر کلید موفقیت هر کسبوکار نوآورانه، پیداکردن «رییس واقعی » است. و رییس واقعی همیشه مشتری است. برای همین اگر در ذهن خود گمان میکنیم که در یک کسبوکار مدل مدیریت بهشکل هرم است که در آن رییس شرکت در بالاترین نقطه باشد و بعد لایه مدیران و سپس کارمندان باشند و نهایتا مشتریها پایینترین و درنتیجه کم اهمیت ترین رده قراردارد، بدانیم که کاملا اشتباه میکنیم و گذشت زمان بهشکل بیرحمانه ای این حقیقت را به ما خواهد فهماند.
مدیریت اصولی
مدل واقعی مدیریت باید بهشکل هرم معکوس باشد. یعنی رییس واقعی مشتریان شرکت هستند که کارمندان باید برای کشف نیازها و اجابت خواستههای رییس واقعی یعنی مشتری تلاش کنند و در این مدل، مدیر که در پایینترین رده اهمیت قرار دارد، سعی کند این ساختار را به هر قیمتی که هست سرپا نگه دارد.
کسی که میخواهد توانگر شود اول باید منت مشتری را بکشد و اگر هم قرار است ایده ای خلق کند این ایده آفرینی باید همخوان با نیاز مشتری باشد. اگر میبینید یک نفر استارت آپ پردرآمدی را به جواب رسانده و از آن یک شرکت سودآور سرپا کرده و پول و ثروت زیادی را بهسمت خود سرازیر نموده است، بهجای اینکه از او راز موفقیتش را بپرسید که معمولا جواب های درستی هم نمیگیرید! از او سوال کنید مشتریان محصولاتش را چگونه پیدا میکند؟ چگونه آنها را مشتری ثابت خود نگه می دارد؟ و با چه ترفندها و شگردهایی مانع از آن میشود که این مشتریان قدیمی و ثابت جذب شرکتهای رقیب شوند؟
مهمترین وظیفه مدیران و کارمندان
فکر میکنید چرا بسیاری از شرکتهای نوپا سعی میکنند آرم و نام برندهای معروف را تقلید کنند!؟ پاسخ باز هم روشن است: «برای فریب و شکار مشتریان آنها!" کشف و یافتن مشتریان ، حفظ و نگهداری آنها و اضافه کردن طیف های مختلف به لیست مشتریان شرکت، مهمترین وظیفه تمامی مدیران و کارمندان آن شرکت است. مشتری که نباشد خریدی نیست و خرید که اتفاق نیافتد خبری هم از پول نیست! دیگر مهم نیست چقدر نابغه در شرکت حضور دارند. چند ماه که بگذرد و پولی در بساط نباشد همگی پراکنده میشوند. این رسم بازار است.
روش اول محصول تولید کن و بعد دنبال مشتری بگرد سنتی و متعلق به گذشته است. در قرن بیست و یک حتی خرده توانگرها هم بدون یافتن مشتری قبل از استارت شرکت اصلی و بدون نیاز سنجی پیوسته مشتری و رصد کردن لحظه به لحظه سلیقه و انتخاب و تصمیم مشتری محصولی تولید نمیکنند که در انبار بماند و مجبور شوند بهزور تبلیغ و حراج آن را زیر قیمت عرضه کنند
تولید سریع و چابک
حتی امروزه موضوع تولید بر حسب تقاضا مطرح است و یک موسسه خط تولید خالی را در مجموعه خود و یا از طریق برون سپاری کاری در کارخانههای دیگران شکل میدهد و بعد دنبال مشتری میگردد و سفارش مشتری را از طریق شیوههای تولید سریع و چابک در زمان توافقی تحویل او میدهد. در این مواقع معمولا تمام هزینه تولید و بخشی از سود را پیشاپیش بهعنوان بیعانه از مشتری میگیرند و درنتیجه عملا با سرمایه و پول مشتری برای او جنس تولید میکنند.
تصور اینکه چون ایده پرداز خوبی هستید پس حتما محصول نو و جدید شما مشتری خواهد داشت ، تصور غلطی است و خیلی از افراد فوقالعاده باهوش و صاحب ایدههای بزرگ چون در زمان و مکان نامناسب ، به شیوهای غلط ، ایده نو خود را به محصول تبدیل کردهاند ، بهدلیل نبودِ مشتری ورشکست شدهاند و برای همیشه از گردونه توانگری خارج گردیده اند. می خواهی توانگر شوی ، اولین مرحله کشف مشتری و یافتن نیازهای مشتری است و این فرآیندی است که تا آخر کسبوکار باید دنبال کنی!