فرشتگان نقابدار!
یکی از شاگردان شیواناجوانی مستعد ولی بیپروا به نام "پرنده تنها" بود که برای یادگیری مهارتهای رزمی به مدرسه شیوانا آمده بود و در زمانی بسیار اندک جزو استادان ممتاز هنرهای رزمی مدرسه شناخته شده بود.
روزی سیرکی نمایشی وارد دهکده شد که در آن چندین پسر و دختر جوان کولی مشغول هنرنمایی بودند. "پرنده تنها"، جذب نمایشها شد و مخفیانه به محل اردوی سیرک رفت و به بهانهای خود را به مدیر سیرک نشان داد تا برای او جایی در سیرک دست و پا کند.
مدیر سیرک گفت: "فردا در مقابل جمعیت دهکده هنر و توان رزمی خود را به نمایش بگذار. اگر مردم پسندیدند میتوانی با کولیها همراه شوی و در سیرک کار کنی."
وقتی خبر به شیوانا رسید، بسیار غمگین شد. کولیهای سیرک از لحاظ اخلاقی شهرت خوبی نداشتند و شیوانا خوب میدانست که دیر یا زود شاگرد باهوشش یعنی "پرنده تنها" از سیرک سرخورده خواهد شد و به شکلی بدنام و بیاعتبار رانده و آواره ميشود.
به همین خاطر از چند نفر از شاگردان ورزیده خود خواست لباس مبدل بپوشند و با سر و صورت پوشیده موقع هنرنمایی "پرنده تنها" به سر او بریزند و حسابي کتکش بزنند. طوری که دیگر نتواند جلوی مردم دهکده و کولیها سر بلند کند.
روز بعد وقتی صاحب سیرک اعلام کرد که یکی از رزمیکاران ورزیده کشور میخواهد هنر نمایی کند ناگهان از لابهلای جمعیت چند نفر سفیدپوش با سر و صورت نقابزده وسط صحنه ریختند و او را مقابل جمعیت به خاک انداختند و حسابی کتک زدند.
طبیعی است که "پرنده تنها" دیگر نتوانست وارد سیرک شود و به همین خاطر رنجور و نالان به مدرسه آمد و تحت درمان قرار گرفت.
همان شب شیوانا به عیادت "پرنده تنها" رفت. او غمگین و افسرده گفت: "استاد باورتان نمیشود. چندین نفر رزمیکار حرفهای در سطح شاگردان مدرسه، بر سرم ریختند و ناغافل چنان مرا زمین زدند که نفهمیدم از کجا خوردم. با این اتفاقی که افتاد فکر کنم دیگر حسابی نزد مردم خراب شدم و زندگیام بر باد رفت. ای کاش میدانستم آن نقابپوشها چرا میخواستند زندگی و آینده مرا خراب کنند!؟"
شیوانا آهی کشید و گفت: "شاید بر عکس آنها فرشتههایی بودند که نگذاشتند تو خراب شوی و خودت و آیندهات را تباه کنی. همیشه آرزو کن قبل از اینکه خراب شوی، فرشتههایی نقابپوش ظاهر شوند و تو را بر زمین افکنند. فقط انسانهای خوب چنین فرشتگانی دارند. انسانهای بد را هیچ فرشتهای همراهی نمیکند و به حال خود رها میشوند تا خودشان خود را به تباهی بکشانند. از اینکه هنوز فرشتگانی هستند كه نگرانت باشند خدا را سپاسگوی."
میگویند سالها بعد "پرنده تنها" به یکی از بزرگترین استادان معرفت عصر خود تبدیل شد و هر وقت کسی میخواست خطایی انجام دهد قصه استادش را میگفت که فرشتگان سفیدپوش نقابدار برایش فرستاد تا او را نجات دهند."
جولیا
1402/1/8
عالی 🌷🙏🏻😍❤