مصاحبه با الهام اصغری بانوی دریا
وقتی زندگی چیزی به تو بدهکار است
آدمها در زندگی قصههای زیادی را از سر میگذرانند که شنیدنش احتمالا برای دیگران جذاب است، ولی بعضیها هستند که هر جای زندگیشان را ورق بزنید یک قصه میشنوید؛ «الهام اصغری» دقیقا از آن دسته است؛ کسی که ضربات زندگی او را تا مرز خودکشی کشاند، ولی امواج دریا او را به ساحل زندگی تازه پس زد؛ همان زندگیای که در آن، خوشبختی انتظارش را میکشید. الهام نهتنها از آن وضعیت عجیب خارج شد، بلکه به قول خودش دوباره متولد شد و بالاخره مزدش را گرفت؛ آنهم نه یکبار، بلکه با چهار بار ثبت رکورد در کتاب گینس؛ همان کتابی که آدمهای زیادی در سراسر جهان برای راهیابی به آن، حتی جان خود را از دست دادهاند. ماجرای الهام، یک روایت معمولی نیست؛ مجموعهای شگفتانگیز است از بالا و پایین شدنهای متعدد انسان در طول زندگی. گفتو گوی اختصاصی ما با او، گواه این نکته است که در ادامه میخوانید.
• قبل از هرچیز میخواهم بدانم خودتان دوست دارید وقتی نام الهام اصغری به گوش یک نفر میسد، چه چیزی در ذهنش شکل بگیرد؟
من الهام اصغری، ملقب به بانوی دریا هستم. اولین و تنها بانوی ایرانی که در کل تاریخ ایران موفق شدهام به کتاب ثبت رکوردهای جهانی گینس دست پیدا کنم، آنهم چهار بار. اوایل وقتیکه در این راه قدم گذاشتم احساس میکردم لازم است خودم را بهواسطهی روحیهی جنگنده و استقامتیام بهخودم ثابت کنم. دوست دارم تمام روزهایی را که سختی کشیدهام و با پوست و استخوانم لمس کردهام، بهشکل یک تجربهدر اختیار همهی کسانی که صدایم را میشنوند قرار دهم.
• خیلیها که مصاحبه با الهام اصغری را میخوانند، از میزان دردها و سختیهایی که از سر گذراندید مطلع هستند و خیلیهای دیگر هم چیزی از آن نشنیدهاند. بیایید با هم برگردیم به یکی از سختترین بخشهای زندگیتان، به سختترین لحظهای که شما را به یک تصمیم عجیب رساند. همان زمانیکه تجربهی الان را نداشتید و به خود کشی فکر میکردید.
زندگی من تا لحظهای که به اینجا رسیدهام سرتاسر سختی و غصه و غم بوده است؛ اما حالا دیگر ناراحت نیستم و اتفاقا خوشحالم و با افتخار میگویم که اگر آن روزهای تلخ و تیره و تار نبودند، من روشنایی این روزها را نمیدیدم؛ روزهایی که هر جایی میروم خیلیها کنارم میایستند و عکس میگیرند و از من یاد میکنند و از هنرها و تجربیاتم با افتخار میگویند. حدودا 22 سالم بود که اتفاق تلخی برایم افتاد و یکشب بالاخره تصمیمم را گرفتم. دیگر دوست نداشتم زنده باشم، آنهم بهوسیلهی دریا، چون من خودم را بخشی از دریا میدانم. راستش آنقدر که خودم را متعلق دریا میدانم و در آن آرامم، در خشکی احساس آرامش ندارم و ساعتهایی که در آب هستم جزو عمرم حساب نمیشود. این شد که یکشب دل بهدریا زدم و خود را به امواج سپردم.
• منظورتان کدام اتفاق تلخ است؟
در فیلم «اورکا» توضیح دادهشده است (با بازی ترانه علیدوستی و مهتاب کرامتی).
• اتفاقا همین چند روز پیش، یعنی ۲۵ نوامبر، مصادف بود با روز جهانی مبارزه با خشونت خانگی علیه زنان. به هر حال شما نمونهی بارز این آسیب بودهاید و الان در موقعیتی هستید که بعدها زنان در مورد خشونت هم به آن تکیه کردهاند. چه شد که فکر کردید در 22سالگی باید پایان زندگی شما رقم بخورد؟
وقتی یک آدم با کلی عشق و امید و آرزو ازدواج میکند و مقابل خانواده و مخالفتهایشان میایستد و برای خودش و طرف مقابلش ۱۰۰ درصد خودش را میگذارد، ولی چیزی را که میخواهد، دریافت نمیکند و حتی خیلی بدتر از آن، با ضرب و شتم خانگی و اتفاقاتی از آن قبیل مواجه میشود (با گریه)... مرا ببخشید، راستش خیلی سخت است مرور کردن این خاطرات... من الان دیگر کسی نیستم که به ۲۰ سال پیش برگردم. درواقع زنی قدرتمندم و دوست دارم از قدرتهایم بگویم. اگر آن اتفاقات تلخ و شوم نبودند و اگر حضور آن فرد در زندگی من نبود که بهخاطر فشارها و کتکهایش خودم را بهدریا بسپرم، هیچگاه اتفاقات بعدی برایم نمیافتاد.
• و شما رفتید تا خود را در دریا غرق کنید؟
بله؛ رفتم و آنقدر شنا کردم تا در دل دریا غرق شوم. ولی غرق نشدم و بهجایش خودم را آنجا وسط امواج پیدا کردم و دیدم این الهام اصغری که الان یک دختر شکست خورده است و حتی رویش نمیشود جلوی خانواده و اطرافیانش سرش را بلند کند، انگار دارد یک تحول خیلی عمیق و گسترده و تولد تازهای را تجربه میکند. تاریخ تولد من مرداد سال ۶۰ است، ولی من یک تولد دیگر دارم که در سال ۸۱ رخ داد، وسط دریا. تازه آن لحظه بود که خودم را شناختم. و حالا الهام اصغری زنی قدرتمند است که نه جامعه و نه خشونت خانگی و همسرآزاری و نه هیچچیز و هیچ آدم دیگری نتوانسته در این مسیر متوقفش کند.
• شبی که در دریا بودید تعیینکننده بود. احتمالا شناکنان جلو میرفتید و نمیدانستید بعدش چه پیش میآید. شاید واقعا همهچیز برای همیشه تمام میشد. دوست دارم بدانم آن شب عجیب چه چیزی از دریا گرفتید؟
آن لحظه من از این شاکی بودم که چرا هر چقدر شنا میکنم غرق نمیشوم. اصلا خوشحال نبودم، چون با یک تصمیم مهم رفته بودم و روی برگشتن نداشتم. ولی وقتی برگشتم و خوب فکر کردم، با خودم گفتم شاید عجولانه تصمیم گرفتهام. این شد که شب بعد هم رفتم، ولی بار دوم دیگر تجربهی شب قبل را نداشتم. من خودم را پیدا کرده بودم و هرچه بیشتر شنا میکردم، به تواناییهای خودم بیشتر پی میبردم. با هر دستی که میزدم احساس قدرت بیشتری میکردم، احساس دوست داشتهشدن، احساس اینکه چقدر زندگی دارد قشنگتر میشود و همهی اینها در جایی که هیچکس و هیچچیز دیگری نبود که به آن تکیه کنم، اتفاق افتاد. فقط خودم بودم و خدای بالای سرم. بهدست و پاهای خودم درحال شنا نگاه میکردم و صدای خدا را میشنیدم که میگفت زندگی جور دیگری قشنگتر است، این توانایی و استعداد تو است، از آن استفاده کن، حیف نیست این استعداد را تمام کنی؟
وقتی به ساحل برگشتم، همهچیز را به پدرم گفتم. پدرم پیشنهاد داد که این خیلی خوب است و بیا برویم دفتر فدراسیون و در جایی، این ساعتهایی را که شنا کردهای ثبت کنیم. روی پیشنهاد پدرم فکر کردم و دیدم که خیلی هم قشنگ است که بخواهم در این راه قدم بگذارم و دوباره شروع کنم. آن زمان من همزمان نجات غریق و مربی شنا بودم. درواقع خیلی گسترده و شدید در استخرهای تهران مشغول کار بودم. بعد از آن، هرروزی که رکورد میزدم را ثبت کردم و مدارکش را برای دفتر گینس فرستادم. بههرحال هیچوقت در ثبت رکوردهایم داخل کشور موفق نشدم. هربار که رکوردی از من در گینس ثبت میشد، آماده میشدم برای شکست رکورد بعدی، بدون مکث و با عشق.
• واقعیت این است که ثبت در گینس، نه فقط برای زنی که در ایران و خاور میانه زندگی میکند اتفاق بسیار بزرگ است، بلکه برای هر انسانی در دنیا هم افتخاری بینظیر است. و شما نه یکبار، بلکه چهار بار رکورد زدهاید. لحظهای که رکوردتان ثبت شد و به شما اعلام کردند، چه حسی داشتید؟
البته از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷ طول کشید تا دفتر گینس را پیدا کنم و بعدش هم به تنهایی به آنجا مراجعه کنم. مدت خیلی زیادی طول کشید تا بتوانم رکوردهای گینس و آیتمهایش را پیدا کنم. حتی در این راه ماشین زیر پایم و طلاهایم را فروختم. حمایتهای پدرم و اسپانسرهای دیگری هم که در این راه همراهم بودند و بدون هیچ منت و تبلیغی کنارم قرار گرفتند خیلی موثر بود. برای این کار ابتدا لباسی را طراحی کردم که مخالف عرف جامعه نباشد و بتوانم راحتتر شنا کنم.
دقیقا قبل از ثبت رکورد گینس، با معاون وزیر ورزش دولت آقای احمدینژاد، سر همین لباس درگیر بودم. او به من میگفت لباست که خیس میشود، بدننما میشود. این شد که مجبور شدم لباسی را طراحی کنم که 7 کیلوگرم به وزنم اضافه کرد. این را هم بگویم که رقبای من در جهان همگی آقا هستند و تنها با یک مایوی اسلیپ شنا میکنند! با این حال من تمام رکوردها را با یک مانتو و شلوار و مقنعه و بدون هیچ امکاناتی زدم.
حتی یک بلیط استخر از وزارت ورزش دریافت نکردم. وقتی هم که وارد باشگاه انقلاب و پلاژها میشوم باید ورودی بدهم. ولی این راهی بود که خودم انتخاب کردم و هیچ ناراحتی و منتی ندارم، چون آنقدر قدرت و توانمندی داشتهام که کار کنم و پول در بیاورم و آن را در راه شادی دل هموطنانم هزینه کنم. واقعیت این است که افتخار میکنم به اینکه یک بانوی ایرانی رکوردی بهنسبت یک بر هشت میلیارد آدم جهان را با جا گذاشتن رقبای آقا، آنهم از کشورهای مختلف بگیرم و به ایران بیاورم.
• از این افتخار مهم بیشتر بگویید. عنوان دقیقش چیست و جایزهی گینس در چه مکانی به شما اهدا شد؟
آخرین رکوردم رکورد حمل قایق کایاک بود که پیش از این دست یک آقای انگلیسی بود؛ مردی با دو متر قد و دور بازویی بهاندازهی دور سر من! این رقابت در قسمت قدرت، سرعت و استقامت بود. حتما میدانید که آدمها یا قدرتی هستند و مثلا میتوانند وزنهای سنگین را حمل کنند و یا سرعتی هستند و مثلا میتوانند ۵۰ یا ۱۰۰ متر را با سرعت بروند. یا حتی میتوانند استقامتی باشند و 10 الی 20 کیلومتر را طی کنند. ولی مسیر این رقابت ۵ کیلومتر و با حمل قایق کایاک ۱۵ کیلوگرمی همراه بود، بهعلاوهی یک نوجوان با وزن ۴۰ کیلوگرم که روی کایاک مینشست. من با یک کمربند آن را بهخودم بسته بودم و درحالت سرعتی شنا میکردم.
رکورد قبلی 2 ساعت و 42 دقیقه بود. قرار بود ثبت رکورد در آبهای خلیج فارس صورت بگیرد. من تا شب قبلش هنوز داشتم به تنهایی قلابهای این کمربند را تنظیم و هماهنگ میکردم و میبستم. در این رکورد آخر پدرم کسالت داشت و نتوانست همراه من باشد و من خیلی احساس شکست میکردم. باید غذایی میخوردم که برای فردا مرا نگه دارد. غذای مناسبی پیدا نکردم. البته آنجا دوستانم بودند که به من خیلی کمک کردند و همراهم بودند. ولی شبی که داشتم میخوابیدم غم عالم روی سرم بود. راستش محل جغرافیای زندگی آدم خیلی تاثیرگذار است. پیش خودم تصور میکردم که رقیب من در شبی که رکورد میزده احتمالا یک هفته قبل مدیتیشن و ریلکسی انجام داده و حتما کلی همراه و مربی انگیزشی و دکتر تغذیه هم داشته است. باز هم اتفاق 20 سال پیشی که من تک و تنها در داخل دریا بودم، آن شب تکرار شد و من تنها بودم.
فردا صبحش بلند شدم و پیش خودم گفتم «تو یک قهرمان جهانی هستی و نباید غصه بخوری، چون همان خدایی که آن روز در دریا تو را به الهام اصغری رسانده، الان هم همراهت هست. تو داری برای رکورد چهارمت آماده میشوی.» من یا کاری را انجام نمیدهم یا اگر شروع بهکاری کردم، باید اولین آن کار باشم. باید با تمام قدرت انجامش دهم. درنهایت، رکورد جهانی را نه 1 دقیقه و 2 دقیقه و چهار دقیقه، بلکه 44 دقیقه جابهجا کردم و در 1 ساعت و 58 دقیقه رکورد را از نفر قبلی گرفتم و به ایران آوردم.
همان لحظه که در دریا بودم و رکوردم تمام شد، نذر کردم به مناسبت چهارمین رکورد جهانیام، چهار زن زندانی را که جرایم غیرعمد داشتند، نجات دهم.
• این ثبت رکورد جهانی مربوط به چه تاریخی است؟
این رکورد را در سال ۱۴۰۱ زدم و تا کارهای اداریاش انجام شود، مدرک آن در اواخر سال ۱۴۰۱ آمد و در تیرماه ۱۴۰۲ موفق شدم چهار زن زندانی را آزاد کنم.
• چرا چهار زن را آزاد کردید؟گفتید در لحظهی شناکردن به این نذر رسیدید؟ این سوال را به این دلیل میپرسم که فکر میکنم آزاد کردن این خانمها بهنحوی آزاد کردن خودتان هم بوده است.
شب قبلش خیلی احساس تنهایی کرده بودم، درصورتی که در سه رکوردی که زده بودم احساس تنهایی نمیکردم. شاید چون در دفعات قبلی همیشه پدرم همراهم بود. حتی رکورد سومم را که در چابهار زدم، گروه فیلمبرداری و مستندسازی و عوامل فیلم اورکا، خانم طهورا ابوالقاسمی و سحر مسیبی و مهتاب کرامتی و ترانه علیدوستی و سمیرا علایی همراهم بودند. تشویقم میکردند و حتی هدایتم میکردند. ولی آن شب خیلی غربت کشیدم، چون در غربت تنها بودم. تنهایتنها رکورد جهان را جابهجا کردم. وقتی هم رکورد را زدم، احساس آزادی کردم. احساس کردم بال و پر درآوردم.
همان موقع بود که یک لحظه به ذهنم رسید همین الان زنانی هستند که در غربت و بند و زندان هستند و شاید هیچکسی را نداشته باشند. درواقع بهنحوی با آنها همذاتپنداری کردم. باز هم صدای خدا در ذهنم پیچید که: «آدم من! تویی که میتوانی از طریق من دست همنوع خودت را بگیری». هربار که یاد این صحنه میافتم، واقعا قلبم دو برابر میتپد، چون حقیقتا لیاقت میخواهد که آدم از خواستههایش و چیزهایی که بعدا میتواند از سرمایهاش استفاده کند، بگذرد و لحظهی شیرین آزادشدن انسان دیگری را تجربه کند که بهواسطهی او رخ میدهد. من آنجا مصمم بودم. آنقدر مصمم بودم که دوست داشتم زودتر رکوردم ثبت شود. به آزاد شدن آدمها بیشتر از ثبتشدن رکوردم فکر میکردم.
• برویم سراغ فیلم اورکا؛ فیلمی که از روی زندگی شما ساخته شد. چه شد که توجه عوامل فیلم بهسمت شما جلب شد؟
سال ۹۵ یا ۹۶ بود که دعوت شدم به اکران خصوصی فیلم مستند «صفر تا سکو» بهکارگردانی خانم سحر مسیبی و تهیهکنندگی خانمها طهورا ابوالقاسمی و مهتاب کرامتی. بر حسب ادب خودم را به آنها معرفی کردم. به من گفتند: «همان خانمی که نمیگذارند رکوردش ثبت شود، شما هستید؟» این شد که جلسهای در دفتر گذاشتند. اولش همه فکر میکردند من قهرمانی هستم که پدرم هدایتم کرده و همراهم بوده تا توانستهام بالاخره رکورد بزنم، ولی وقتی داستان زندگیام و اتفاقات تولد دوباره را برایشان گفتم، خیلی برایشان جذاب بود. آنموقع فکر میکردم که نهایتا مستندم ساخته میشود، چون خودشان پیشنهاد دادند خودم در مستند که درحال ساخت بود حضور داشته باشم.
این در روزهایی بود که عوامل فیلم اورکا و گروه فیلمبرداری درحال ضبط رکورد سومم و اسناد رکوردهای چهارم و روزمرگیهایم بودند. بعد از آن گفتند ما میخواهیم فیلمی از روی زندگی واقعیات بسازیم، ولی خیلی حیف است که خودت در آن بازی کنی. این شد که با خانم ترانه علیدوستی آشنا شدم. آن زمان باید رکورد چابهار را میزدم و خانم علیدوستی اصرار داشت که آموزش شنا را باید از خود الهام یاد بگیرم. من هم شنای دست بسته را به او یاد دادم. در طول آموزش، داشت نحوهی حرف زدن و برخورد من با دیگران و حالات ناراحتی و غم یا خوشحالی من را هم یاد میگرفت.
• در فیلم اورکا خیلی از بخشها را میبینیم که برای بسیاری باورپذیر نیست. وقتی هم که درنهایت فیلم ساخته شد، جلوی اکرانش را گرفتند، چون میگفتند تصویر سیاهی را از شرایط نشان میدهد. ولی شما این تجربه را زیست کردهاید. آیا بعد از این همه رنج و شکست و بعد تلاش برای نمایشی متفاوت از خودتان، خسته نشدید؟
راستش نه، اصلا خسته نمیشوم. من از بچگی آدم پر انگیزهای بودهام. یادم هست بعد از اینکه رکورد ۱۲ کیلومتر را زدم، رفتم جزیرهی کیش تا دور جزیره را کامل شنا کنم. ولی بهخاطر اختلافی که ارگانهای کیش، مثلاستاد نیروی انتظامی و رئیس منطقهی آزاد کیش با هم داشتند، یک ارگان میگفت میتوانم شنا کنم و ارگان دیگر میگفت حق نداری شنا کنی! و وقتی هم که شروع به شنا کردم، قایق نیروی انتظامی داخل آب بهسمتم آمد و به پای من زد و پایم شکست که این صحنه داخل فیلم هم آمده است.
دو ماه پایم در گچ بود و حتما میدانید که وقتی پا در گچ میرود، مچ پا لاغر شدهو فرد از لحاظ توانایی جسمانی ضعیف میشود. ولی من فردای باز کردن گچ پایم داخل آب شروع به تمرین کردم. من هیچوقت متوقف نمیشوم. تا زمانیکه جان دارم و مغز و بدنم و افکارم اجازه میدهند، تلاش میکنم. من میخواهم خیلی بینالمللیتر کار کنم و دلم میخواهد به دو رقمیشدن رکوردهای گینس فکر کنم. تا الان هم اگر حمایت میشدم، این چهارمین رکوردم نبود، بلکه شاید چهلمین رکوردم را ثبت میکردم.
من اولین و تنها بانوی ایرانی هستم که در کل تاریخ ایران به کتاب ثبت رکوردهای گینس جهانی دست پیدا کردهام. البته رکوردی که دست خانمها باشد، حتی اگر زدنش برایم خیلی آسانتر از رکورد مردها باشد، برایم جذابیتی ندارد.
• ریشهی این رقابتطلبی با مردها کجاست؟ فکر میکنید علتش یک نوع تسویهحساب شخصی نیست؟
نمیدانم، شاید بشود اسمش را تسویهحساب یا حتی روکمکنی یا حالگیری هم گذاشت. ولی من در رانندگی هم به مردها راه نمیدهم؛ البته خیلی قانونمند هستم و جلوی کسی نمیپیچم، اما وقتی میخواهم بپیچم، اگر یبینم طرف خانم است، به او راه میدهم و صبر میکنم برود. ولی وقتی آقا است، برای اینکه فکر نکند که چون آقاست، میتواند جلوی من بپیچد و راه را از من بگیرد، به او راه نمیدهم. دریا که دیگر جای خود دارد و خانهی دوم من است.
• فکر میکنید سوالی را از قلم انداختهام که دوست دارید در موردش صحبت کنید؟
همیشه آرزو میکردم کاش آن روزهای سخت کسی مانند الهام اصغری امروز بود که میآمد و میگفت فلان راه را انتخاب کن و من را ببین که زمانی ته خط بودهام، یا میگفت اگر ادامه دهی پیروز میشوی، پس جا نزن! کاش آن روزها که خیلی سرد و سیاه و تنگ و تاریک بود، اتفاقی با کسی که تا مرز خودکشی رفته، ولی یک روز بالاخره حقش را گرفته و مقابل زمین و زمان ایستاده است، روبهرو میشدم. حالا هم خیلی دوست دارم در این زمینه به دیگران کمک کنم. درواقع همین حالا درحال شروع چنین کاری هستم تا بتوانم بهصورت پکیج و پادکست و کارگاههای آموزشی انگیزهای باشم برای دیگران. دوست ندارم بگویم الگو باشم، چون من خاک پای همهی هموطنان عزیزم هستم و اگر چهار رکورد گینس گرفتهام به لطف حمایت و دعای خیر آنها بوده است. ولی دوست دارم اتفاقی را رقم بزنم تا مسیر را برای رسیدن به هدف و موفقیت را راحتتر کنم. دلنوشتهای دارم که آن را اینجا تقدیم حضورتان میکنم؛ دلنوشتهای که در دریا به من الهام شده است:
«من سهراب نیستم که بگویم قایقی خواهم ساخت. من شناگر هستم. میگویم از الهام، بانوی دریایی ساختم. ریاضت کشیدهام، اشک ریختهام، بغض کردهام. اشکهایم را بهدریا ریختهام و هم اکنون خانهی دوم من مهد موجهای دریاست. دلی دارم کوچک، اما وسعتش مانند دریاست. تمام حرف او حرف درد است، موج غمها. تمام سعی او پرآوازهکردن نام ایران است، او که نامش بانوی دریاست!»
بهناز مجیری
1403/5/27
عالی بود . فقط فیلم اورگا را چطوری میشه به دست آورد؟
موفقیت
1403/5/29
شما می توانید از طریق سایت آپارات این فیلم را جستجو و مشاهده کنید.