با یک دنده پیش نروید!
دربارهی وضعیت «بودن» یا «انجام» چه میدانید؟
اگر به مصاحبههای انجامشده با افراد سالمند و شناختهشده راجع به تجربهی زندگی دقت کرده باشید میبینید که نکتههای جالبتوجه و مشابهی را مطرح میکنند؛ جملاتی مانند: «اگر یکبار دیگر قرار بود زندگی کنم کمتر کار میکردم، با خانواده و دوستانم بیشتر وقت میگذراندم یا بیشتر زندگی میکردم و از لحظه لحظههای زندگی لذت میبردم و...» اما چرا؟ دقیقا منظورشان چیست؟
وقتی ما بهجایی میرسیم که با تمام وجود میخواهیم از استرس، نشخوار فکری، نگرانی و امثال این وضعیتها نجات پیدا کنیم و تجربهی آسیب کمتر یا آرامش بیشتری را در زندگی داشته باشیم، راههایی موقتی همچون اهمالکاری، خوابیدن، تفریحات بیاندازه، زیادهروی در یک فعالیت، انزوا، اعتیاد و ... را انتخاب میکنیم.
اما هر کاری بکنیم باید دوباره به چرخهی زندگی برگردیم و در آن استرسها و مسئولیتهای مربوط به خود را داریم. اما راه متعادلتر پیشنهادشده توسط روانشناسان چیست؟
بهطور خلاصه چارهی ما گیرنکردن در یک وضعیت و حالت ذهنی است. در ادامه دربارهی حالتهای ذهنی مهم و چگونگی آنها سخن میگوییم.
وضعیتهای روان ما
ما بهطور طبیعی خود را در وضعیتهای متفاوت ذهنی و تمرکزی قرار میدهیم که بازتاب الگوهای اصلی در فعالیت مغز ماست.
درک و آگاهشدن از این حالتهای ذهنی میتواند تاثیر زیادی بر زندگی ما داشته باشد. دو نمونهی مهم این حالتهای ذهنی «حالتِ انجامدادن» و «حالتِ بودن» هستند.
• حالت «انجامدادن» یا «Doing mode»
این حالت مربوط به زمانی است که در حرکت و فعالیت هستیم و عمل خاصی را انجام میدهیم و هدفمان بهدستآوردن یا تغییردادن چیزی است. در این حالت ما مجبوریم برای رسیدن به یک هدف خاص با محیط و افراد پیرامونمان تعامل داشته باشیم و باید تمرکز را از خودمان به افراد، محیط اطراف و عناصر دیگر زندگی تغییر میدهیم.
یا وقتیکه برای سروساماندادن بهکارها و رسیدن به هدفی تلاش زیادی کرده و برایش راههای مخلتفی را خلاقانه جستوجو و پیدا میکنیم، درحالت انجام هستیم؛ از بستن بند کفشها و رانندگی ماشین گرفته تا ساخت سفینهی فضایی و سیاستگذاریهای کلان.
برای مثال، زمانیکه غذا درست میکنیم به فکر مزهی بهتر، چگونگی دستور عمل و مراحل تهیهی آن هستیم و میدانیم هر چیزی باید چگونه و چطور باشد. در این حالت ما در زمان حال نیستیم و اکثر کارهایمان را بهطور خودکار انجام میدهیم.
• حالت «بودن» یا «Being Mode»
این حالت تجربهی اساسی زندهبودن، تجربهی کاملبودن و احساس درونی آگاهی، استنتاج، صلح و سکوت است.
در این حالت ذهن بر لحظهی حال متمرکز است و بهجای اینکه بخواهد بر جریان رویدادها تاثیرگذار باشد و نتیجه را عمدا تغییر دهد، اجازهی تأمل و تفکر در مورد چیزهایی را میدهد که اتفاق میافتد.
در این حالت نیازی به انحراف، ارزیابی، قضاوت یا مقایسه نیست. در عوض تمرکز ما بر حالت بودن، «پذیرش» و «اجازهدادن» به آنچه هست، بهجای تغییر آن است.
تصور کنید که درحال خوردن غذا هستید. بهجای اتوماتیکوار خوردن و حواس خود را بهکاری یا فکری دادن، در لحظه حضور کامل دارید و فقط به مزه، بو و طعم غذا توجه میکنید که با ترشح هورمونهای شادی سروتونین و دوپامین باعث احساس لذت بیشتر در شما میشود و شما هم آن حس را با تمام وجود و حضور تجربه و ثبت میکنید.
نظارتگر درحالت انجام
بودن مدام درحالت انجام یا Doing mode و اشتغال زیاد بهکار و مدام به فکر سروساماندادن امور بودن، از تصمیمگیری و حل مسئله گرفته تا کارهای شخصی، منجربه فرسودگی، افسردگی، وسواس و مشکلات دیگری در ما میشود.
ما برای هر کاری که میکنیم هدفی داریم؛ چه تأمین غذا باشد و چه تکمیل ساخت موشک. مهمترین راهبرد ما برای دستیابی به این اهداف چیزی است که به آن «نظارتگر اختلاف» میگویند؛ فرایندی که بهطور مستمر وضعیت فعلی ما را براساس یک مدل یا استاندارد ارزیابی و بررسی میکند.
زمانیکه این مانیتور مغایرت روشن میشود، عدم تطابق بین وضعیت موجود و چیزی که ما فکر میکنیم باید باشد پیدا میشود؛ کارش هم همین ثبت عدم تطابق و انگیزه برای تلاشهای مضاعف در جهت کاهش این اختلافات است.
اما نکتهی مهم اینجاست که متمرکزشدن بر اینکه چطور و چرا چیزها آنطورکه ما میخواهیم نیستند، طبیعتا میتواند فاز ما را منفی نگه دارد. بهاینترتیب، تلاشهایمان برای حل یک «مشکل» با فکرکردن بیشازحد دربارهی آن میتواند ما را درحالتی نگه دارد که همیشه تلاش میکنیم از آن فرار کنیم!
وضعیت دندهی اتومات ذهن خوب است یا بد؟
زمانیکه دائم درحالت «انجام» هستیم، خودمان را زیر بار کارهای روزمرهای که باید انجام دهیم، له میکنیم. گاهی اوقات احساس میکنیم که مانند موش روی چرخ یا ماشینهای خودکار عمل میکنیم.
مغز ما درحالت انجام کارهای تکراری، الگویی میسازد و طبق آن عمل میکند. این حالت اتوپایلوت است که در آن بیشتر کارها را خودکار انجام میدهیم تا انرژیمان ذخیره شود. چون مثلا برای یک کار ساده مثل راهرفتن که نمیشود مدام حواسمان بهدستورالعمل و ترتیب و ... باشد؛ پس این کارها را بهصورت اتوماتیک انجام میدهیم.
ازسوی دیگر، اگر دائما هم روی دندهی اتوپایلوت باشیم حتما آسیب میبینیم. حالت انجامدادن خودکار، حتی زمانیکه شما روی مبل نشستهاید ولی آرامش ندارید، فعال است، چون ذهن درحال نشخوار افکار گذشته یا نگرانی و پیشبینی اتفاقات آینده است. پس حالت انجام اصلا برای مشکلات هیجانی کارآمد نیست.
کدام وضعیت و حالت ذهنی برای ما بهتر است؟
ذهن ما درخشان و فوقالعاده است، کارهای زیادی انجام میدهد، به ما در حل مشکلات کمک میکند و امکان رسیدن به اهدافمان را میدهد. ما به کمک ذهن اطلاعات را بهخاطر میسپاریم و یاد میگیریم. ذهن هم ما را برای رسیدن به رویایمان توانمند میکند. پس جای تعجب نیست که قدرت زیادی بر ما و جامعه دارد.
با این حال، ما در وضعیت هدفگذاری و نظارتگر اختلاف گیر میکنیم و کنار گذاشتن انتظارات، مقایسهها یا قضاوتها در مورد اینکه اوضاع چگونه باید باشد، سخت است.
درحالت «انجام» چون تمرکز ما تنها بر دنیای بیرون است و از تجربههای منفی فرار میکنیم، اکثر اوقات ناآرام و ناراضی هستیم و افکار و نظرات غیرواقعی و منفی بر روی ما تأثیر میگذارند. وقتی مکث نمیکنیم تا بهکارهایمان دقیقتر فکر کنیم، ممکن است سرگرم اعمال بیهدف و ناکارآمدی شویم که فقط انرژیمان را گرفته و باعث احساس پوچی در ما میشوند.
اما حالت «بودن» ما را قادر میسازد تا برای یک دقیقه توقف کرده و به مسیر خود فکر کنیم؛ همچنین به ما کمک میکند تا در مورد کارهایمان تأمل کرده و تلاشهایمان را در جهت اهدافمان سوق دهیم تا بهبهترین شکل به آنها برسیم.
حالت بودن فضایی به ما میدهد که تحتتأثیر احساسات قرار نگیریم و دیگر احتیاجی به مقابله با افکاری مثل «من باید این کار رو بکنم، باید اونن کار رو انجام دهم و ...» نداریم. ما میتوانیم آنها را صرفا بهعنوان جریاناتی در ذهن ببینیم. در این حالت ما در زندگی حس آزادی و رهایی بیشتری خواهیم داشت.
ازسوی دیگر، از آنجاییکه برنامهریزی و کار کردن جزء لاینفک زندگی است، پس هردو حالت ذهنی برای ما مفید هستند. برای یک زندگی معنادار و شادتر، یادگیری چگونگی تشخیص اینکه ذهنمان در چه حالتی کار میکند میتواند خیلی بهنفعمان باشد.
هر وضعیت در جای خود مهم است و باید حالت Doing و Being را با هم تلفیق کنیم تا کاملا نسبتبه زندگیمان هوشیار باشیم. ما میتوانیم این حالتهای ذهنی را تقریبا مشابه دندههای یک خودرو بدانیم. همانطورکه هر دنده کاربرد خاصی دارد (استارت، شتابگیری، کروز و ...) هر حالت ذهنی نیز ویژگیها و عملکردهای خاص خود را دارد.
چطور دندههای ذهنمان را عوض کنیم؟
«میهای چیکسنت میهایی» روانشناس مطرح آمریکایی، این حالت ذهنی را که در آن فرد بهصورت کامل غرق در یک فعالیت میشود و از تمرکز تمامعیار خود لذت میبرد «در زونبودن یا فلو» مینامد. «flow» در زبان انگلیسی یعنی جریانداشتن یا روانبودن که بهوسیلهی این حالت میتوان کارها را در زمان حال انجام داد. در این حالت شما احساس یکیبودن با دنیا را دارید؛ همچنین دغدغهها را کنار میگذارید، تمرکز کامل پیدا میکنید و شاد و خوشحال هستید، چون کاملا معطوف بهکاری میشوید که انجام میدهید.
روش هایی برای بودن درحالت فلو و زمان حال
• کارکردن به بودن در زمان حال کمک میکند:
شاید عجیب باشد، اما تحقیقات نشان داده که گاهی در حین انجام کاری که دوست داریم یا کاری که در ارتباط با دیگران است، ما شادتر هستیم و حتی بیشتر از زمانیکه استراحت میکنیم لذت میبریم، چون در تقابل با افراد بوده و میتوانیم با آنها مرتبط باشیم.
• خواندن یا نوشتن به بودن در زمان حال کمک میکند:
وقتی درحال نوشتن افکار و ایدههایتان هستید یا چیزی را با آن خلق میکنید، کلمات در شما جاری میشوند و در زمان حال هستید، اما اتوماتیکوار در جریانید. یا وقتی رمان یا مطلب جالبی را میخوانید از تمام دنیا فارغ میشوید!
• هنر و سرگرمی به بودن در زمان حال کمک میکند:
از نقاشی و سفالگری گرفته تا حرکات موزون و ساز زدن، اگر بهاجبار نباشند، مستقیما پنج حس انسان را درگیر میکنند و میتوانند شما را به حالت فلو ببرند.
• فعالیت بدنی به بودن در زمان حال کمک میکند:
ورزش، پیادهروی، دویدن، دوچرخهسواری، شنا و ... گاهی بهخاطر تراکم آدرنالین احساس شعفی را در ما ایجاد میکند که موجب حالت فلو میشود.
• مایندفولبودن (ذهنآگاه بودن) به بودن در زمان حال کمک میکند:
هر کاری که آن را با ذهنآگاهی انجام دهید، از خوردن یک فنجان چای گرفته تا عشقورزیدن، حالت فلو را ایجاد میکند.
چگونه درحالت Doing یا Being باشیم؟
گفتیم اینکه همیشه درحالت فلو یا حتی بودن باشید، نشدنی است، اما با این حال لازم است ما گاهی دنده عوض کنیم تا در دندهی اتومات گیر نکنیم؛ پس:
1. روی هر کاری که انجام میدهید تمرکز کنید؛ یعنی وقتی کاری را انجام میدهید در لحظه حضور داشته باشید و سعی کنید با پنج حس خود آن را تجربه کرده و در ارتباط باشید؛ مانند غذاخوردن، راهرفتن یا شستن ظروف.
2. وقتی کاری را تمام میکنید، استراحت کنید. اول سه دم و بازدم شکمی داشته باشید و کاملا جریان هوا را در بدن خود حس کنید و بعد به سراغ فعالیت بعدی بروید.
3. یک برنامهی روزانه برای مراقبه یا مایندفولنس برای خود بگذارید.
4. از انجام چندین کار با هم بپرهیزید.