چاله هنوز هست!
روزی مردی نزد شیوانا آمد و از او خواست تا به عیادت فرزندش برود. شیوانا بیماری فرزندش را پرسید. مرد گفت: ”نزدیک کوچه ما چالهای هست که پسرم یک هفته پیش داخل آن افتاد و آسيب دید و دچار شوک شد. او چند ساعتی داخل آن چاله گود، گیر کرده بود و همین امر باعث شد تا ترس و وحشت به جانش بیفتد و نتواند به حالت عادی برگردد. از تو استاد آگاهی میخواهم تا از فرزندم عیادت کنی و او را آرام سازی و برایش توضیح دهی که چاله ترسی ندارد!“
شیوانا قبول کرد و همراه مرد به سمت منزل او حرکت کرد. وقتی به سر کوچه مرد رسیدند. شیوانا ایستاد و با انگشت چاله را نشان داد و گفت: ”این چاله که هنوز آنجاست!؟“
مرد تبسمی کرد و گفت: ”بله استاد! این همان چاله است. اما جای نگرانی نیست. از کنار آن به راحتی میتوان گذشت.“
شیوانا با عصبانیت به سمت مرد برگشت و گفت: ”چاله هایی که قبلا یک بار در آنها افتادهاید، هنوز هم سر جایشان هستند و تو به من میگویی نزد پسرت بیایم و به او بگویم چالهها ترسی ندارند!؟ این چاله باید چند قربانی دیگر بدهد تا شما همت کنید و آن را پر کنید!؟“ من از همین جا برمیگردم و تا این چاله را پر نکردهاید به سراغ من نیايید!
مرد مات و مبهوت به شیوانا خیره شد و گفت: ”ولی استاد! شما که تا اینجا آمدهاید، چند قدم دیگر هم بیايید و با پسرم صحبت کنید!“
شیوانا تبسمی کرد و گفت: ”به جای اینکه به سراغ من میآمدید می توانستید همت کنید و این چاله را پر کنید!“
شیوانا به مدرسه بازگشت و ده روز بعد سرزده به عیادت پسر بیمار رفت. سر کوچه که رسید دید چاله، پر شده است و پسر بیمار هم سالم و سرحال مقابل منزل خود مشغول بازی است. پدر کودک وقتی استاد را دید به سوی او شتافت و در آغوشش گرفت و گفت: ”استاد! به محض اینکه چاله را پر کردیم چند ساعت بعد حال پسرم خوب شد.“ شیوانا تبسمی کرد و گفت: ”پسرت چه گفت!“
مرد سرش را پايین انداخت و گفت: ”پسرم وقتی دید من و بقیه اهالی مشغول پر کردن چاله هستیم، به من گفت که دیگر نمیترسد، چون میداند کسانی هستند که وحشتناکترین چالهها را با شجاعت پر میکنند. و دنیا با وجود این آدمها دیگر ترسناک نیست.“
شیوانا سری تکان داد و گفت: ”زندگی در شهری ترسناک است که ساکنین آن شهر، چالهها را به حال خود رها میکنند تا رهگذران را در خود فرو ببرند. ترس پسر تو از چالهها نبود! از کرختی و بیتفاوتی ساکنان این محله بود که نسبت به وجود چالههای ترسناک در محله بیاعتنا بودند!“
جولیا
1402/1/9
🙏🏻🌷🌷🌷