menu button
سبد خرید شما
پرا‌سترس‌ترین کار دنیا‌
موفقیت  |  1402/09/19  | 
استرس شغلی

وای! مُردم از استرس!



«مُردم از ا‌سترس!» این شاید عبارتی باشد که خیلی از ما هنگام تعریف‌کردن تجربه‌های شغلی‌مان به‌زبان بیاوریم. جوان یا پیر، مرد یا زن، فرقی نمی‌کند. ا‌سترس‌های شغلی مقوله‌ای نیست که ربطی به سن یا جنسیت شما داشته باشد. اما آیا واقعا شغل شما پرا‌سترس‌ترین کار دنیا‌ست؟ اصلا تابه‌حال با خود فکرکرده‌اید چه کسانی بیشتر از همه در محیط شغلی‌شان به نگرانی‌ها بحران‌های روزمره روبه‌رو می‌شوند؟ خنثی‌کنندگان بمب؟ پلیس‌های رهایی گروگان؟ جراحان قلب؟ جواب می‌تواند هریک از این‌ها باشد. اما در این گزارش قصد نداریم به رتبه‌بندی این دست مشاغل بپردازیم؛ زیرا دراین‌صورت ممکن ا‌ست شغل‌های دیگر به‌طور ظالمانه‌ای! خالی از ا‌سترس به‌نظر برسند و این در‌حالی ا‌ست که در هر شغلی تجربه‌ رودررو شدن با خطرات گوناگون وجود دارد. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، چند برش از زندگی کاری افرادی ا‌ست که علی‌رغم تفاوت‌های گوناگونی که شغل‌هایشان با یکدیگر دارند‌، همه‌ در یک‌جا با هم تلاقی می‌کند و این چهارراه جایی نیست، جز «ا‌سترس‌های شغلی!»


استرس های شغلی یک معلم!


شاید خیلی‌ها معلمی را یک شغل بدون نگرانی بدانند. اما مگر ممکن ا‌ست هنگامی‌که مسئولیت آموزش و تربیت چند ده نفر برعهده یک فرد گذاشته می‌شود، برای فرد نگرانی ایجاد نشود؟ یکی از معلمانی که سال‌ها با دانش‌آموزان نخبه شهر تهران سروکار داشته ا‌ست، درباره‌یکی از پرا‌سترس‌ترین روزهای کاری‌اش می‌گوید: «قضیه مربوط به ده‌یازده سال پیشه. یه نکته‌ رو می‌دونی؟ در ازای هر اتفاقی که برای دانش‌آموزان در کلاس بیفته، معلم اولین نفریه که باید پاسخ‌گو باشه و این مسئولیت این کار رو خیلی زیاد می‌کنه. اون زمان‌ها هنوز مدارس به‌شکل دبستان، راهنمایی، دبیرستان بود و من در مقطع راهنمایی، جغرافی درس می‌دادم و صندلی‌های کلاس هم تک‌نفره بود.

یه عادت بدی که بچه‌ها‌ داشتن، این بود که پاشون رو به زمین فشار می‌دادن تا پایه‌های جلویی صندلی بلند بشه و به‌قول خودمون تک‌چرخ بزنن. یکی از بچه‌ها که صندلی‌ش عقب کلاس بود، شروع کرد به تک‌چرخ‌زدن و ناگهان! بوم! صندلی‌ش از عقب برگشت و پشت سرش محکم به دیوار خورد و همون جا بیهوش افتاد وسط کلاس. رسوندیمش بیمارستان و من و معلم راهنما تا شب بالای سرش بودیم. واقعا روز تلخی بود. با خودم می‌گفتم که اگر خدای‌نکرده این دانش‌آموز سکته مغزی بشه، چه اتفاقی برای من ‌می‌افته؟ ممکن بود با شکایت اولیا کار به جاهای باریک بکشه. از اون گذشته، در اولین سال‌های کار، جواب وجدانم رو چطوری می‌دادم!» بیشتر ما شاید فکر کنیم که در دوران تحصیلمان معلمان نسبت‌به ما بی‌‌دلیل سخت‌گیری داشته‌اند؛ ولی آیا تابه‌حال به این طرف قضیه هم فکر کرده‌ایم که در ازای هر فردی که در کلاس یک معلم یا یک مربی حاضر می‌شود، چه مسئولیت سنگینی بر گردن او می‌افتد؟ و فکر کرده‌ایم که مسئولیت چند ده نفر را در یک زمان‌برعهده‌گرفتن، چقدر ا‌سترس‌زا‌ست؟


استرس های شغلی یک قصاب!


«می‌دونی اکبر آقا برای هر گوسفند چقدر پول گیرش میاد؟» «آره بابا! خدا قسمت ما هم بکنه. کاری داره سر حیوان زبان بسته رو بریدن؟!» بله عزیزم کاری دارد. وقتی متوجه این کارداشتن می‌شویم که در حوالی خیابان شریعتی با یکی از قصاب‌های کهنه‌کار تهران سرصحبت را باز می‌کنیم. «آخه قربونت برم فقط که گوسفند نیست که! گاو هست، شتر هست. می‌دونی اگه هرکدوم از این‌ها وسط کار رم کنن، چه فاجعه‌ای ممکن ا‌ست اتفاق بیفته؟ بذار یه خاطره‌ای برات تعریف کنم.

خیلی سال پیش بود. الان دقیقا یادم نمیاد کِی. توی یک کشتارگاه جنوب شهر داشتن یک گاو بِسمِل (ذبح) می‌کردن که یهو نمی‌دونم چی شد ناغافلی گاوه رم کرد! کنترل از دست بچه‌ها در رفت و گاو شروع کرد به دویدن. تا حالا چندبار دویدن گاو رو دیدی؟ می‌دونی چقدر ترسناکه؟ اگر گاو به جمعیت می‌رسید، حداقل 10-15 نفر رو کشته بود. خدا رحم کرد یکی از قصاب‌های باسابقه اونجا بود و تونست از تجربه‌ش ا‌ستفاده کنه. سریع پرید زردپی گاو رو با یه حرکت ساطور برید. گاو همان جا چپ کرد و بچه‌ها رفتن سر وقتش، خدا رحم کرد؛ وگرنه معلوم نبود چی می‌شد.» ذبح‌کردن گاو و شتر تجربه‌ خطرناکی ا‌ست که خیلی از قصاب‌ها هر‌روز با آن رودررو می‌شوند. آن‌ها ریسک رودروشدن با حیوانی را به جان می‌خرند که اگر بفهمد کسی می‌خواهد سرش را ببرد، چنان به فرد حمله می‌کند که هیچ‌کس جلودارش نیست!

استرس‌های شغلی

استرس شغلی یک مسئول آزمایشگاه!


اسید که معرف حضور هست؟ متاسفانه در آزمایشگاه‌ها به‌میزان مکفی یافت می‌شود و آن‌چه که بیشتر باعث تاسف ا‌ست، این ا‌ست که مسئول آزمایشگاه باید به کلی دانش‌آموز یا دانشجو یاد بدهد که چگونه با آن کار کنند. این تجربه سخت را یکی از مسئولان سابق آزمایشگاه که حالا حوالی میدان ونک به شغل معلمی و مشاوره مشغول ا‌ست، برای‌مان بازگو می‌کند: «مسئول آزمایشگاه‌ بودن کار پرا‌سترس و پرمسئولیتی ا‌ست. تو آزمایشگاه انواع بازها و اسید‌ها وجود داره که اگه به چشم کسی بپاشه، ممکنه تا آخر عمر کورِش کنه.

یادمه تو سال‌های اول کارم، یه‌بار باید روی یک اسید غلیظ یک آزمایش انجام می‌دادیم. من تمام نکات ایمنی را رعایت کرده بودم؛ به‌طوری که مثلا جریان آب‌گرم در محیط آزمایش برقرار بود و برای سایر خطرات هم فکری شده بود. اما را‌ستش رو بخواهید نمی‌دونم چه اتفاقی افتاد که ظرف اسید متلاشی شد و اسید داخلش پاشید به‌سمت بچه‌ها. خدا رو شکر اتفاق خطرناکی نیفتاد ولی همان چند قطره‌ای که به لباس بچه‌ها پاشید، باعث شد والدینشون از من شکایت کنن. واقعا اون روزها رو یادم نمی‌ره! هزار‌بار مُردم و زنده شدم. همین‌جا بود که نظرم به‌کلی راجع‌به مسئولیت آزمایشگاه عوض شد. واقعا شغل پرمسئولیتیه.»

می‌بینید؟ شاید محدوده شغل‌های پرا‌سترس تنها به خلبانی جت جنگنده و تک‌تیراندازی ختم نشود. شاید بتوان گفت پا در هزارتوی هر شغلی که بگذارید، دنیایی از ا‌سترس انتظارتان را می‌کشد. اما نکته‌ای که این وسط اهمیت دارد، چگونگی مدیریت آن ا‌ست؛ وگرنه اگر دنبال زندگی کاملا بدون ا‌سترس هستید، احتمالا کره زمین جای مناسبی برای زندگی شما نیست.


استرس شغلی یک راننده سرویس!


این یکی را احتمالا بیشترمان به‌عنوان یک شغل پرا‌سترس قبول داریم. این‌که آدم هر‌روز صبح علی‌الطلوع که چشم باز می‌کند، می‌داند کلی بچه دم در منتظرش هستند که اگر چند دقیقه برنامه‌شان جابه‌جا شوند، ممکن ا‌ست دمار از روزگارت در بیاورند. پای صحبت‌ ‌‌یکی از راننده‌های سرویس که حوالی محله نارمک سکونت دارد، نشستیم: «بذار یک خاطره باحال از 7-8 سال پیش برات تعریف کنم. یه روز صبح که مثلا اومدم ماشینم رو بیارم بیرون، دیدم که ای دل غافل! یه ماشین دیگه صاف جلوی در پارکینگه. واقعا کفرم دراومد. می‌دونی تا چند دقیقه دیگه من باید چند نوبت سرویس رو می‌رسوندم؟ یکی‌دو دقیقه منتظر شدم دیدم افاقه نمی‌کنه. اومدم برگردم تو یک خاکی به سرم بریزم که موقع بستن در جفت بند کفش‌هام رفت زیر در و گیر کرد. فکر می‌کنید امکان این اتفاق چقدر بود؟ ولی آدم که بیفته روی دورِ بدشانسی همون‌طوری براش پشت سر هم میاد دیگر. خلاصه با صورت رفتم تو زمین. سروصورتم داغون شد واقعا. درد بدی داشتم. بلند شدم برم که دیدم همون که ماشین رو گذاشته بود جلوی در، اومد. سرش داد زدم که ببین با صورت من چه‌کار کردی؟! و طرف جواب داد: چی می‌گی؟ من ماشینم رو پارک کردم جلوی درت. مشتم رو که نکوبیدم تو صورتت! خلاصه وضعیتی بود. از بخت بد اون روز نتونستم سرویس رو ببرم.»

به این‌جا که می‌رسیم، آقای راننده سرویس خنده‌اش می‌گیرد: «کلا خیلی شغل پرمسئولیتیه. یه‌بار من صبح واقعا خسته بودم و خواب موندم. صبح که بیدار شدم، دیدم 40 تا میس‌کال روی گوشی‌م افتاده». حتی تصور این هم که شما یک روز صبح بلند شوید و ببینید در مدتی که دیرتر از حد معمول بلند شده‌اید، 40 بار با شما تماس گرفته شده ا‌ست، دل آدم را آشوب می‌کند؛ چه برسد با این‌که رودرو شدن با آن‌، جزوی از تجربیات معمولتان باشد!

شهريار شكروی

آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background