اساس یک رابطه باید بر اعتماد متعادل گذاشته شود
رفتارهای ابهام آمیز در رابطه
در هر رابطه صمیمی یا استراتژیک، ما مسئولیت داریم با خود و طرف مقابل شفاف و روشن باشیم. مبهمبودن در رابطه، سمی مهلک برای هر رابطهای است.
ما میتوانیم تا هر زمان که بخواهیم از این دوگانگیها لذت ببریم، ولی چون شفاف نیستیم با رفتارهای ضد و نقیض، اعتماد فرد مقابل را از بین میبریم و از آنجا که اعتماد و عشق دقیقا رابطهای مستقیم دارند، بروز بیاعتمادی در رابطه باعث دوری طرفین و از بینرفتن عشق، محبت و صمیمیت بین افراد خواهد شد.
هدف از بیان ریشه روابط ابهامآمیز، برطرفکردن آن و رسیدن به یک رابطه صمیمی و پایدار همراه با اعتماد و عشق است.
حقیقت این است که رفتار ابهامآمیز ما کمتر به فرد مقابل مربوط میشود و بیشتر ناشی از ضعفهای درونی خود ماست.
فردی که بهدلیل شرایط و محیط و برداشتش از خود با توجه به ژن و خلق و خویش در مواجهه با ماجراها احساس ارزشمندی ندارد و بههمین دلیل در امور مختلف برای خودش چهارچوب مشخصی قائل نمیشود و دائما بهدنبال تایید دیگران و تقلید چهارچوبهای آنهاست، چون در درون احساس سردرگمی دارد رفتارهایش هم ضد و نقیض و مبهم است.
درواقع کسی که تکلیفش با خودش روشن نیست بلوغ کافی و استقلال فکر برای حل و فصل مسائلش ندارد، همین مسئله او را درگیر این تنش میکند که چگونه با حفظ فردیت خود نظر دیگران را هم تامین کند و چون درایت این کار را ندارد این امر ریشه بسیاری از روابط ابهامآمیز او خواهد شد.
در ادامه به چند آسیبی که در پی احساس بیارزشی و عزتنفس پایین در روابط ایجاد میشود اشاره میکنیم.
عزت نفس پایین چه آسیب هایی به رابطه می زند
ترس از دست دادن
اولین و مهمترین ریشه روابط ابهامآمیز که ناشی از آسیبهای درونی خود فرد است، ترسهایی است که احتمالا از دوران کودکی با خود حمل میکند.
بارزترین و مشهورترین این ترسها، ترس از دستدادن است. با این ترس فرد بهدلیل احساس دوستداشتنی نبودن و بیارزش بودنی که با خود حمل میکند، هر رفتار معمولی فرد مقابل را بیتوجهی او به خودش تلقی میکند و در پایان نتیجه میگیرد که او من را دوست ندارد و احتمالا ترکم خواهد کرد.
در این حالت، رفتار شفاف و روشن این است که او احساس خود را با فرد مقابلش در میان بگذارد و دائما ریشه این ترس را که همان مشکلات کودکی یا روابط قبلی است به خودش یادآوری کند و با استفاده از مشاوری دلسوز روی احساس ارزشمندی خود کار کند، درصورتیکه در بیشتر موارد این افراد برای اینکه رابطه را حفظ کنند شروع به کنترل و پرخاشگری میکنند و با سستکردن بنیان رابطه به تدریج آن را رو به زوال میبرند. درواقع این کنترل و پرخاشگری باعث سوءتفاهم در فرد مقابل شده و رفتاری ابهامآمیز به شمار میرود.
بی اعتمادی به اطرافیان
دومین ریشه روابط ابهامآمیز را میتوان بیاعتمادی درونی فرد به اطرافیان دانست که مجددا این بیاعتمادی نیز ریشه در کودکی و الگوها و تجاربی دارد که فرد پیش از این داشته است و وقتی این مصائب را با خود به رابطه حمل میکند باعث میشود رفتارهای پنهانکارانه را در پیش بگیرد، دروغ بگوید و همین مسئله بارها و بارها سوءتفاهمهایی ایجاد میکند که باعث ازبینرفتن صمیمیت و عشق میشود.
فرد باید بداند که لازم است اساس هر رابطهای بر اعتماد متعادل گذاشته شود. اعتماد متعادل بر این مبناست که همواره فردیت ما حفظ شود. درواقع اعتماد به این معنا نیست که ما تمام رازهای مگوی خود را با فرد مقابلمان در میان بگذاریم، البته در مسائل ساده که با درمیانگذاشتنشان خطری ما را تهدید نمیکند لازم است اعتماد سالم داشته باشیم، ولی همواره هوشمندانه عمل کنیم.
در ضمن در روابط مهمتر مثل رابطه زناشویی، روابط در هم تنیدهتر است و بنابراین پنهانکاریهایی که در روابط دیگر عادی بهنظر میرسد در رابطه زناشویی هیچ توجیهی ندارد، زیرا بسیاری از موارد مربوط به زندگی هردو نفر میشود و هردو طرف رابطه عاطفی میتوانند با گفتوگو راه را برای یکدیگر هموارتر کنند.
«زیبا» بارها و بارها به تنهایی برای مشاوره آمده بود. این بار از او خواستم که همسرش را نیز همراه بیاورد. دغدغه همیشگی او این بود که همسرم در درونش خانواده خود را به من ترجیح میدهد و بهدلیل وابستگی به آنها نمیخواهد از خانه پدرش (البته در واحدهای جداگانهای زندگی میکنند) بیرون بیاید.
وقتی این موضوع در جلسهی مشاوره مطرح شد با کمال تعجب رضا همسر زیبا، توضیح داد که من از کنترلگری و توقعات خانوادهام خستهام، ولی چون شریک کاری خوبی نداشتم دچار مشکل مالی شدم و متاسفانه تا به حال نتوانستهام شرایط را برای بیرونآمدن از خانه پدری مهیا کنم، البته بعد از چند سال با طی روند قانونی درحال وصول مطالباتم هستم و بهزودی این کار را خواهم کرد. او همچنین اذعان داشت که پیگیر مهاجرت است که همین امر نشان داد تمام تلقیات زیبا از همسرش اشتباه بوده، ولی چون او همواره درباره این موضوعات پنهانکاری میکرد و به قول خودش آنقدر به زیبا اعتماد نداشت که با درک و همدلی مواضع یکسانش نسبتبه خانوادهاش را با او در میان بگذارد و از طرفی نمیخواست با بیان مشکلات مالی خاطر همسرش را آزرده کند، سالها در سوءتفاهم زندگی کرده بودند و با این کار لحظات زیبایی را که میتوانستند با عشق کنار هم باشند و به کمک هم مسائل و مشکلاتشان را حل کنند از دست داده بودند.
ترس از قضاوت
اینکه رضا نمیخواست با بیان مشکلاتش خاطر همسرش را آزرده کند میتواند ما را به ترس بعدی یعنی «ترس از قضاوت» برساند.
ترس از اینکه نکند همسرم من را فرد بیعرضهای تلقی کند که توان اداره زندگی را ندارم.
درصورتیکه فردی که داری عزتنفس و اعتمادبهنفس است میتواند بدون این ترس بههمسر خود نزدیک شده و مسائل و مشکلاتش را با او در میان بگذارد.
شاید این سوال برایتان مطرح شود که یعنی رفتار فرد مقابل هیچ تاثیری ندارد؟
در پاسخ باید بگویم فردی که احساس ارزشمندی و توانمندی در درونش نهادینه شده است فردی تاثیرگذار است و میتواند روابط را مدیریت کند.
مثلا وقتی علی در جلسه مشاوره به مریم گفت که چطور پدر مریم باعث شده که معامله ملک را از دست بدهند، مریم با لحنی آرام و جدی پاسخ داد پدر من بهاندازه آگاهیاش عمل کرد و درست است که اشتباه کرده، ولی من و شما لازم نبود که حتما به حرفش گوش بدهیم و میتوانستیم تصمیمات دیگری بگیریم (یعنی اشتباه پدر باعث نشد که مریم موضع ضعف بگیرد و بههمین دلیل مسئله را به حاشیه بکشاند).
ترس از ابراز احساسات
یکی از بارزترین ریشههای رفتارهای ابهامآمیز مشکل بازداری هیجانی افراد است که در جامعه ما بسیار شایع است آنچه جامعه به ما آموخته است آسیبهایی است که ممکن است از« بروز احساسات» متحمل شویم. هم اکنون تعداد زیادی از پیجهای زرد روانشناسی شعار میدهند که احساسات خود را ابراز نکنید تا فردی را که با او در رابطه هستید از دست ندهید و متاسفانه وقتی ما آموزشهای درست ندیده باشیم قربانی این نوع شعارها میشویم.
حقیقت این است که بروز احساسات متعادل و بدون خشم که ناشی از وجود یک روان سالم است باعث میشود افراد درکنار ما احساس امنیت را تجربه کنند و درست برعکس، بازداری احساسی، افراد مقابل ما را در بلاتکلیفی نگه میدارد. آنها هیچگاه نمیتوانند با خیال راحت با ما صمیمیشوند و همین امر باعث میشود که احساساتی چون دوستداشتنی نبودن یا قابلاعتمادنبودن به فرد مقابل دست دهد و متاسفانه باعث زوال رابطه میشود.
«افسانه» در جلسهی مشاوره اذعان میکرد که چون همسرش محسن همواره احساساتش را از او پنهان میکرد، سالها فکر میکرد که برای همسرش دوستداشتنی نیست و همچنین از هر رفتار او برداشت بد و منفی داشت.
مثلا وقتی همسرش دیر به خانه میآمد که درآمدش را بالاتر ببرد و برای او و فرزندشان امکانات رفاهی بیشتری فراهم کند، افسانه اینطور تلقی میکرد که محسن ما را دوست ندارد و از خانه فراری است یا وقتی محسن به خانه میآمد و با پسرشان بازی میکرد که افسانه اندکی استراحت کند، افسانه اینطور تلقی میکرد که همسرش دارد او را نادیده میگیرد و زندگیشان با محوریت فرزندشان میگذرد.
یا حتی وقتی بیاحترامی از جانب دیگران متوجه خانوادهشان میشد و محسن با او همدلی نمیکرد، افسانه اینطور تلقی میکرد که چون او برای محسن فردی دوستداشتنی نیست واکنشی از جانب او نمیبیند درصورتیکه محسن از درون بهشدت ناراحت میشد و حتی گاهی بدون اینکه به افسانه بگوید بازخوردهایی به فرد متعرض نشان میداد.
خلاصه کلام اینکه بسیاری از رفتارهای ابهامآمیز متاسفانه به نقاط ضعف درونی خودمان یا آموزشهای غلطی برمیگردد که از محیط گرفتهایم و برای یک رابطه صمیمی و شفاف این موارد باید برطرف شوند. پس باید از این توهم که با این رفتارها از خودمان و روابطمان محافظت میکنیم، بیرون بیاییم و برای حلوفصل ترس و ضعفهایمان هرچه سریعتر با یک مشاور حاذق و دلسوز صحبت کنیم.
رفتارهای ابهامآمیز، ضعف درونی ما را نشان میدهد که متاسفانه گاهی به اشتباه «سیاست رابطه» تلقی میشود و همین تعریف اشتباه باعث شده که اینگونه موارد بیشتر شوند.
یکی از راهکارها برای بیرونآمدن از این نوع رفتارها گفتوگوی برنده -برنده است. این نوع گفتوگو بر این اساس است که سوگیری نباید وجود داشته باشد، ما یا هردو میبریم یا هردو میبازیم. بنابراین شنونده یکدیگر میشویم و با مصالحه و انعطاف و احترام به ارزشها و چهارچوبهای متفاوت یکدیگر، نظرات خود را واضح و روشن مطرح میکنیم و در مواقع ضروری به تصمیم مشترک میرسیم.
رکن اساسی این نوع گفتوگو بیان احساس، اعتماد، احساس ارزشمندی درونی هر فرد، نترسیدن از قضاوت، احترام به ارزشهای طرف مقابل و شفافیت بدون ترس از دستدادن، شکستخوردن، انگ بیارزشی و ناتوانی است.