پرورش نگاهی فراتر از کلیشه های جنسیتی
بین حمایت و تعصب فرسنگها فاصله است
میگفت: «وقتی ۱۵ ساله بودم، از ترس بابام جرئت نداشتم جلوی برادرام دامن بپوشم. جلوی برادر که هیچ، یک روز دوست صمیمیم که خیلی با هم بهمون خوش میگذشت، اومده بود خونه ما. اون روز توی خونه تنها بودم. مادرم به بهانه دیدن خالهم برای ما غذا و وسایل پذیرایی گذاشت و رفت که یک فضای خلوتی برای ما درست کرده باشه. اما پدرم سرزده اومد خونه! من از ترس نمیدونستم چه کنم؟ به صورت پیشفرض، میدونستم که باید توبیخ بشم، چون جلوی دوستم و توی خونه، دامن پوشیده بودم، صدای خندهم هم بلند بود و در حال شادی هم که بودیم! این ها اصلا برای پدرم قابلقبول نبود. غرولند پدرم رو میشنیدم که: «آبرو نذاشته این دختر برامون. صداش تا توی کوچه میاد! زودتر شوهرش بدم بره و هر کاری خواست خونه شوهرش بکنه. این سرو وضعه آخه برای خودت درست کردی دختر... تف به غیرت و مردونگی من!»
نگاهی بهخودم میاندازم و از خودم میپرسم مگر سر و وضع من چه اشکالی دارد؟ انگار که شادی و دختر بودن جرم است. بهیاد ندارم که پدرم لحظهای من را در آغوش کشیده باشد، چون از نظرش عیب بود.
از مادربزرگم شنیده بودم که حتی وقتی به دنیا آمدم، پدرم از بیمارستان بیرون رفت و حتی صبر نکرد تا مرا ببیند. همواره یک احساس عمیقی از دوستداشتنینبودن، اضافیبودن و سرباربودن داشتم.
آن روز و روزهای بسیاری بههمان منوال گذشت و سهم من شد کولهباری از شرم و احساس گناه! من هرگز نفهمیدم که دقیقا بابت کدام خطا، مواخذه میشدم؟ اما باوری کهنه و پوسیده در من شکل گرفت که «من دوستداشتنی و ارزشمند نیستم» و برای اینکه خلافش را ثابت کنم، سالها جنگیدم و تلاش کردم. یک جایی فهمیدم که چقدر انرژی گذاشتم بابت اثبات چیزی که از اول حقم بوده و بیجهت از من دریغ شده بود.
حمایت یا تعصب؟
بین حمایت و تعصب فرسنگها فاصله هست. جایی که روابط رنگ و بوی جنسیت به خود میگیرند، مخدوش شده و اسیر تعصب میشوند.
چهکسی گفته که دخترداشتن سخت است؟ چهکسی تشخیص داده که در یک خانه، حقوق دختر و پسر متفاوت است و پسر حق ابراز عقیده دارد، اما دختر خوب، دختری است که بیشتر شنونده باشد و چشم بگوید؟
از مراجعی دیگر که دختری ۲۵ ساله بود، شنیدم که میگفت: «وقتی پدرم میخواست خیلی به من عزت و احترام بگذارد، من را «پسرم» خطاب میکرد!» درواقع پدر او با این کار، نهتنها عزتنفس دخترش را خدشهدار میکرد، بلکه هویت جنسیتی او را هم بیاعتبار میساخت. این دختر میگفت: «همیشه این سوال را داشتم که مگر دختربودنم چه ایرادی داشت که باید مرا «پسرم» صدا میزد؟ مگر توانمندیهای من در گرو دختربودن یا پسربودن من بود؟»
چطور میتوان بدون تعصب جنسیتی از فرزند خود حمایت کرد؟
متاسفانه خیلی از آقایان نیز قربانی نقشپذیری جنسیتی میشوند که فرهنگ و اجتماع به آنها القا میکند. بهعنوان مثال، پدران ممکن است این فکر را بکنند که وظیفه تامین معاش، مهمترین و اصلیترین وظایف آنهاست و پدر کافی، پدری است که این نیاز فرزندانش را تامین کند. درحالیکه وقتی پای درددل دخترانشان مینشینیم، از فقدان عاطفه و صمیمیت سخن میگویند.
این نقش جنسیتی، خیلیوقتها اینطور به پدرها القا میکند که برای اینکه مردانگی و غیوربودن خود را حفظ کنند و حرفشان ارج و قربی داشته باشد، لازم است فاصله خود را بهخصوص با دخترانشان حفظ کنند؛ لازم است از ارتباط بیواسطه با دخترانشان پرهیز کنند تا رویشان به روی هم باز نشود! درحالیکه اولین مردی که هر دختری میشناسد، پدرش است؛ پس چه بهتر که این دلبستگی اولیه، امن و ایمن و در بستر همین خانه فراهم شود تا با یک دیدهشدن ساده یا وعده آغوشی امن، به اولین ارتباطی که رسیدند، تن ندهند.
بارها شنیدهایم و خواندهایم و در بین مراجعان هم دیدهایم که افراد، برای فرار از خانهای با محدودیتهای ناسالم و سخت، تن به ازدواجی نسنجیده دادهاند؛ غافل از اینکه از چاله به چاه افتادهاند.
برای دخترتان پدری کافی باشید
روی سخن با پدران است. فرق است میان تعصبات خشک و کهنه با اقتدار و محدودیتهای سالم که میتواند حمایتگری را ایجاد کند و از شما یک پدر کافی بسازد.
دخترهای ما، بیش از اینکه به قانون و قواعد دستوپاگیر و کهنه پوسیده نیاز داشته باشند، به پدری نیاز دارند که از او عشق، محبت، آغوش امن، توجه و احترام را دریافت کنند.
ما اول باید تکلیف خودمان را با بایدونبایدهای کهنه و پوسیده روشن کنیم. گذشت زمانیکه با محدودکردن و کنترلکردن و تنبیه و تهدید و محرومکردن، بچهها وادار به اطاعت میشدند.
نسل کنونی، گفتوگو را ترجیح میدهد. باید برای بچههای امروز، واضح و شفاف و متناسب با سنشان گفتوگو کنید و بهجز اینکه برطرفکردن نیازهای مادیشان در اولویت باشد، حال دلشان را نیز بپرسید، از رویاهایشان بپرسید، قبل از اینکه بخواهید آرزوهای زندگینشده خود را در آنها بیابید.
از آنها بپرسید چه تصویری از آینده خودشان و چه ترسها و امیدهایی دارند؟ آیا دوست دارند ازدواج کنند؟ اگر پاسخشان مثبت است، راجع به دوستداشتن و دوستداشتهشدن و حدوحدود روابط بنا به چهارچوب خانوادگی یا فرهنگتان با آنها صحبت کنید تا کمکم به راهبردی مشترک دست پیدا کنید.
اقتدار یک پدردر تربیت فرزند
اقتدار جزو ویژگیهای بارز یک والد کافی است؛ با این حال، باور کنید که اقتدار در گرو فاصلهگرفتن عاطفی، پرخاشگری یا متعصبانه برخوردکردن با بچهها پدید نمیآید، بلکه اقتدار یک پدر در این است که اگر قانونی وضع میکند، اولا نیازهای دو طرف در آن دیده و شنیده شده باشد و از طرف دیگر، فرزند هم با پیامد طبیعی آن رفتار که برایش مشخص است، مواجه شود. قاعدتا این موضوع با رفتارهای پرخاشگرانه و تنبیه و تهدید و تعیینکردن بایدونبایدهایی که بهعنوان مثال هیچ تناسبی با ویژگیهای یک دختر نوجوان ندارد، بسیار متفاوت است.
هر قدر فضای خانه امنتر و ارتباط بین پدر و فرزند شفافتر و بیواسطهتر باشد و دختر بداند که اگر هر جایی توهین و بیاحترامی دید و شنید و هر جا که برای انتخابی، شکی به دلش افتاد، یک مکان امن و یک پدر حامی دارد که همیشه و در همه حال پذیرای اوست، بهموقع راهنماییاش میکند و اگر هم تشخیص میدهد و محدودیتی متناسب با سن برایش درنظر میگیرد، به او توضیح میدهد و فرصت گفتوگو با او را دارد، میزان آسیب به مراتب کاهش مییابد و ارتباط والد و فرزندی تسهیل میشود.