
پیششرط موفقیت مستمر
فرض کنید میخواهید چیزی را تغییر دهید یا شرایطی را دگرگون کنید. بدیهی است که ابتدای کار قلم و کاغذ دست میگیرید و شروع به هدفسازی و خلق اهداف ریز و درشت میکنید. بنابراین قصد داریم به موضوعی متفاوتتر بپردازیم و آن «دلایل انتخابشدن این اهداف» است.
فرض کنید یکی از اهداف زندگی شما خرید اتومبیلی معمولی بوده است. برای رسیدن به این هدف، کلی برنامهریزی کرده و صدها مورد از خریدهای خود را با وسواس مدیریت کردید تا بهتدریج و اندکاندک در بازهای از زمان، مبلغی را پسانداز کنید و خودروی رویایی خود را بخرید؛ اما ناگهان تحریم اقتصادی جهانی باعث شد تا ارزش پول وطنی به سرعت کم شده و در نتیجه مبلغ خودروی رویایی شما ناگهان سه برابر شود.
بقیهی قصه را خودتان بهخوبی میدانید؛ اما نکتهی این مطلب، تغییر و چرخش اساسی و بنیادی و مهمی است که شما در تصمیمهای کلان و اهداف کلیدی و طلایی زندگی خود بهواسطهی تغییر گریزناپذیر شرایط بیرونی، مجبور به پذیرش آن میشوید.
روزی که شما مشغول پروراندن آرزوی خرید خودروی دلخواه خود بودید، عامل یا متغیری به نام شرایط بازار و وضعیت اقتصادی کشور برایتان مهم نبود؛ اما امروز که این عامل، قدرت و تاثیر خود را نشان داد، شما مجبورید اهداف خود را، چه دلتان بخواهد و چه خیر، عوض کنید.
اما این یعنی چه؟ «این یعنی اهداف ما، آنگونه که فکر میکنیم، مستقل و ناوابسته به وضعیت کنونی شناختی، هیجانی و احساسی ما نیست و هر هدف و تصمیمی که انتخاب میکنیم و هرگزینهای را که جدی میگیریم، همینطوری برگزیده و برجسته نمیشود؛ در واقع ما بهتنهایی تصمیم نمیگیریم!»
بنابراین «اهداف بلندمدت و کوتاهمدتی که ما با افتخار برای خود انتخاب کردهایم و بر اساس آنها، اهداف ریزتر را تعریف و برایشان یک سری برنامهریزی زمانی و.... طراحی کردهایم، آنقدرها هم که فکر میکنیم اصیل و ناب و مستقل و ثابت نیستند و با تغییر شرایط کلا دگرگون میشوند.» شاید برای همین است که دو نفر با عشق و محبت فراوان با هم پیوند زناشویی میبندند و چند سالی که میگذرد و شرایط زندگی دگرگون میشود، دیگر آن آدم اول نیستند و با شک و تردید به هم نگاه میکنند.
خوب اگر اهداف مستقل نیستند و با گذر زمان به صورت تحمیلی و اجباری عوض میشوند، چه کاری از دست ما برمیآید؟
«اولین کار آگاهی مستمر و حواسجمعی پیوسته و دائمی نسبت به شرایط است. این روش که هدف ثابتی را انتخاب کنیم و متعصبانه بگوییم «همین است که هست» و با وجود آسیبها و نرسیدنها همچنان مقاومت کنیم و لجوجانه هزینه بدهیم، جواب نمیدهد و دیر یا زود زمانی فرا میرسد که هدف بهقدری بیمعنا و پوچ و بیارزش میشود که فرد بهخاطر بیاعتباری هدفی که زمانی مقدس بود، به این نتیجهی اشتباه میرسد که اعتبار و عزت و حرمت خودش از بین رفته است.
دومین کار، انعطافپذیری بالا در پذیرش زمان تغییر اهداف قدیمی است؛ در واقع به محض اینکه احساس کردیم اهداف ارزشمند و متعالی قدیمی ما از ارزش و اعتبار افتادهاند، باید بهجای لجبازی برای حفظ آنها به هر قیمتی که شده، روی یافتن اهداف سازگارتر با شرایط کنونی متمرکز شویم. این امر نیاز به روحیهای سیال و نگاهی وسیع و کلنگر دارد که بهراحتی به دست نمیآید؛ چراکه آدمها معمولا عادت دارند خودشان را با اهداف بزرگشان همهویت بدانند و هنگامی که جبر روزگار و شرایط زندگی آنها را وادار میکند که اهداف را به شکل متناسب تغییر دهند، احساس غبن و ضرر و آسیب و ویرانی میکنند.
در نتیجه «این اهداف نیستند که باید ثابت و غیرقابلتغییر بمانند؛ این آرامش و عزتنفس و احساس شادی و راحتی شماست که در طول زمان باید همیشه در سطح عالی باقی بماند. برای حفظ شادی و آرامش خود، هر چیزی را که لازم است به قدر نیاز و به شکلی معقول و خردمندانه تغییر دهید؛ اهداف که جای خود دارند!»


چند راهكار اساسي براي برقراري ارتباط بهتر با نوجوان

پیششرط موفقیت مستمر

وقتی اعتماد تکهتکه میشود...
