درخواست یا دستور؟
چرا ما از نه شنیدن و نه گفتن میترسیم؟
آیا تابهحال در موقعیتی قرار گرفتهاید که نیاز به کمک داشته باشید، اما از درخواست کمککردن امتناع کرده باشید؟ ممکن است شرایط بسیار سختی را تحمل کرده باشید، اما همچنان کمکگرفتن برایتان سخت بوده و ترجیح دادهاید که هر طور شده، خودتان از پس آن بربیایید! بهراستی چرا درخواستکردن برای ما تا این حد سخت و پردرسر به نظر میرسد و حاضریم بهای هنگفتی بپردازیم یا فرصتهایمان را از دست بدهیم، اما از کسی درخواستی نکنیم و از هر موقعیتی که به درخواست منجر میشود هم دوری کنیم، چون نمیخواهیم ضعیف، نیازمند یا آویزان به نظر بیاییم؟
به بیان دیگر، ما درخواست نمیکنیم، زیرا اگر با پاسخ «نه» مواجه شویم، طرحواره نقص و شرم در ما بیدار میشود؛ یعنی هر بار که نه میشنویم، آن «نه» را به خودمان نسبت میدهیم و تفسیرمان از پاسخ نه این است که وجود ما طرد شده است؛ بنابراین احساس شرم میکنیم. در واقع، ما نهتنها نمیتوانیم به درخواستمان به صورت خنثی نگاه کنیم و به آن بار معنایی میدهیم، مثلا میگوییم اگر من برای او مهم بودم، درخواستم باید اجابت میشد (نسبتدادن درخواست به وجود خود)، بلکه معمولا حتی بهدرستی نمیدانیم یک درخواست چه ویژگیهایی دارد؟!
تعریف درخواست
درخواست یعنی هر پرسشی مبنی بر انجام رفتاری که بتواند دو پاسخ «بلی» یا «خیر» داشته باشد! درست خواندید؛ یعنی امکان پذیرفتن یا نپذیرفتن داشته باشد. در غیر اینصورت، باید با خودمان صادق باشیم و بدانیم که ما درخواست نمیکنیم، بلکه میتوان گفت توقع داریم یا دستور صادر میکنیم و بدیهی است که در پاسخ به دستور، انتظار همیشگی ما این است که آن خواسته برآورده شود؛ وگرنه ما سرخورده میشویم و ممکن است با خودمان عهد کنیم که دیگر هرگز از کسی درخواستی نکنیم.
انگار ما با هر بار نه شنیدن، یک بار دیگر احساس مهمنبودن، بیارزشی یا طردشدن را تجربه میکنیم و این یادآور تمام لحظاتی است که از کودکی تاکنون، این احساسها را داشتهایم.
تجربه این احساسها معمولا دردناک و اضطرابآور است؛ پس ما از رویارویی با آنها اجتناب میکنیم؛ یعنی انتخاب میکنیم که درخواست نکنیم تا مبادا نه بشنویم و بهدنبال آن، احساس بیارزشی در ما به وجود بیاید! اما این فرار، فقط صورت مسئله را پاک میکند، چون به قول دکتر «سو جانسون»، انسانبودن بهمعنای نیازمند دیگران بودن است و این مسئله هیچ نقطه ضعفی محسوب نمیشود، بلکه فرصتی برای تجربه احساس کارآمدی و موثربودن و همکاری است.
معمولا کسانی که نه شنیدن برایشان سخت است، همان افرادی هستند که خودشان هم نمیتوانند بهراحتی به دیگران نه بگویند. به تعبیر بهتر، میتوان گفت: «ازآنجایی که شما در هر زمانی امکان انجام کاری را ندارید، بهراحتی نمیتوانید نه بگویید؛ پس به جای نه، میگویید آری و خودتان را تحت فشار میگذارید و حالا که نوبت به شما میرسد، انتظار دارید دیگران هم مثل شما رفتار کنند.»
توانایی نه گفتن و نه شنیدن
پس اولین قدم در ایجاد توانایی نه شنیدن و نه گفتن، این است که باور خود را نسبت به «نه» تغییر دهید: «افراد به ما نه میگویند، چون به هر دلیلی، امکان یا تمایل به انجام درخواست ما را ندارند و این طبیعی است.» با این نگرش، شما هم راحتتر میتوانید هر وقت لازم بود، نه بگویید.
در قدم بعدی، لازم است بدانید توانایی نه شنیدن و نه گفتن یک مهارت است و با تمرین میتوان این مهارت را به دایره تواناییهای خود اضافه کرد. یکی از راههای تمرین آن هم به پیشنهاد کارآفرین کانادایی، «جیسون کوملی» بازی تمرین عدم پذیرش است. بدین صورت که شما برای 30 روز، بهدنبال مواردی برای ردشدن میگردید و هر بار که درخواست شما رد میشود، احساسات ناخوشایند خود مثل طردشدگی و شرم را تجربه کنید و به خود بگویید: «این فقط یک «نه» به درخواستم بود، نه به شخصیت من و تجربه این احساس طبیعی است و هیچ آسیبی به من نمیرساند.»
در نهایت، هر بار که این تجربه تکرار میشود، کمکم از شدت آن هیجان کاسته خواهد شد. مثلا میبینید که کسی به درخواست شما نه گفت، ولی شما همچنان زندهاید و هیچ اتفاقی هم در حقیقیت رخ نداد! این فقط یک ترس و یک فکر است و هیچ نسبتی هم با واقعیت ندارد و اگر کمی طاقت بیاورید، بعد از گذشت ده روز، متوجه تفاوتهای مهمی در خودتان نسبت به روز اول خواهید شد.