menu button
سبد خرید شما
من عاشق کنترل‌کردن هستم و هیچ تفریحی ندارم
سولماز فروتن  |  1403/10/10  | 
«کیم مورگان» با زنی مشاوره می‌کند که کمال‌گرایی و احتیاط، لذت زندگی او را ربوده اند

من عاشق کنترل‌کردن هستم و هیچ تفریحی ندارم



جلسه اول: تماشای تفریح مردم، ترکیبی از مخالفت و حس حسادت را در من برمی‌انگیزد

«آنا» در دهه سوم زندگی‌اش به‌عنوان محقق در اتاق فکر یک ارگان دولتی مشغول به کار بود. او درخواست کرد که یک جلسه اولیه با هم داشته باشیم تا ببیند آیا می‌تواند با من کار کند یا نه و از من درباره سوابق و صلاحیت‌هایم سوال پرسید. او جلسات مشابهی با یکی دو مشاور دیگر نیز داشت و زمانی که مرا برای کار انتخاب کرد، به خودم می‌بالیدم. قبل از ورود آنا به جلسه اول، احساس کردم برای برآوردن نیازهای او خیلی به خودم فشار می‌آورم و واکنش من نسبت به ارباب رجوع می‌توانست گاهی شاخص این باشد که دیگران چگونه واکنش نشان می‌دهند.

جلسه اول، آنا از من بیشتر درباره مشاوره و تضمین موفقیتی که می‌توانستم به او بدهم، سوال پرسید. من تصمیم گرفتم خیلی آرام او را به چالش بکشم و گفتم: «مشخص است آدم فوق‌العاده منظم و خودداری هستید. فکر می‌کنید از این قابلیت‌ها چه منافعی عایدتان می‌شود و چه هزینه‌هایی را ممکن است متحمل شوید؟»

سوال من او را در مسیرش متوقف کرد. او پرسید: «مشخص است که عاشق کنترل‌کردن همه چیز هستم؟ چون من دقیقا به همین علت اینجا آمده‌ام. این ویژگی در کارم خوب جواب می‌دهد، اما من در زندگی‌ام هیچ تفریحی ندارم. من به دیگران نگاه می‌کنم و تفریح آن‌ها، ترکیبی از مخالفت و حسادت را در من برمی‌انگیزد. من نمی‌دانم چطور خودم را خلاص کنم و می‌ترسم زندگی‌ام را هدر بدهم.»

به عنوان تکلیف شب از او خواستم درباره چیزهایی که به او حس لذت و معنا می‌دهند فکر کند.


جلسه دوم: چرا خودت را انکار می‌کنی؟

آنا فهرستی از هر آنچه به او احساس معنا و لذت می‌داد، نوشته بود. این فهرست شامل یادگیری مهارت‌های تازه، غذا‌خوردن بیرون از خانه و مسابقه‌دادن می‌شد. اما آیا مگر او همین لحظه مشغول همین کارها نبود؟ پرسیدم: «فکر می‌کنی چه چیزی جلوی تو را گرفته است؟» او خودش را می‌شناخت و پاسخ داد: «ترکیبی از اضطراب، خجالت، کمال‌گرایی، ترس از اینکه کاری را اشتباه انجام دهم و زیاد فکر‌کردن».

آنا به من گفت در خانه‌ای بزرگ شده است که هر فعالیتی به‌جز تحصیلات عالی، بی‌فایده به نظر می‌رسید: «نمی‌دانم با والدینم موافق بودم یا نه، اما هنوز خودم و دیگران را با استانداردهای پدر و مادرم قضاوت می‌کنم. به همین دلیل، به آدم‌هایی که تفریح می‌کنند و به طرز فکر دیگران اهمیت نمی‌دهند، حسودی می‌کنم، اما در‌عین‌حال به آن‌ها برچسب بی‌خیال‌بودن می‌زنم. من گمان می‌کنم همین طرز فکر از من در برابر احمق‌جلوه‌داده‌شدن محافظت می‌کند. من نمی‌خواهم هیچ کاری انجام دهم، مگر اینکه مطمئن باشم به سرانجام می‌رسد».

به او گفتم: «زندگی پر از تردیدهایی است که هیچ تضمینی برای آن‌ها وجود ندارد. تو نمی‌توانی حوادث نهایی را کنترل کنی و با این فکر که اگر کاری غلط پیش برود، متوقف می‌شوی، خودت را اسیر کنی». همان‌طور‌که صحبت می‌کردم، متوجه شدم آنا دست از یادداشت‌برداشتن برنمی‌دارد و برای اولین بار واقعا حضور ذهن داشت.

او موافقت کرد که مراقب افکار و احساساتش باشد و نسبت به طرز فکرش درباره همه‌چیز کنجکاوی نشان دهد. او را تشویق کردم تا به خودش اجازه دهد در همه امور خوب نباشد و آنا پذیرفت که به‌خاطر خودش و دیگران، استانداردهایش را ده درصد پایین‌تر بیاورد و به تفاوتی که ایجاد خواهد شد، دقت کند. از او خواستم به این سوال فکر کند که «اگر می‌دانستی در هیچ کاری شکست نخواهی خورد، چه کارهایی را انجام می‌دادی؟»

زیاد فکر‌کردن به اینکه کجای کار اشتباه بوده است، می‌تواند شما را اسیر کند.

***



جلسات بعدی: خداحافظ قضاوت! سلام شادی!

آنا برای تعریف‌کردن ماجرای بیرون‌رفتن با هم‌کلاسی‌هایش برای من، صبر و قرار نداشت. این کاری بود که قبلا هرگز انجام نداده بود. همان‌طور‌که جلسات مشاوره را پیش می‌بردیم، او تمرین می‌کرد که به صدای قضاوت‌گر ذهنش دقت کرده و افکارش را رها کند، بدون اینکه بر اساس آن‌ها دست به عمل بزند. او با کشف نکات جالبی درباره دیگران، شگفت‌زده شده بود و فرضیات منفی‌ای را که از آن‌ها در ذهنش ساخته بود، به چالش می‌کشید.

وقتی به او تبریک می‌گفتم، حرفم را قطع کرد و گفت: «تازه فقط این نیست؛ من عملکرد شجاعانه‌تری هم داشته‌ام!» او نسبت به گذشته خیلی گرم‌تر و پرشورتر شده بود: «در کلاس اسکی روی یخ ثبت‌نام کردم! فقط دو جلسه گذشته است، اما خیلی درباره اینکه درست‌انجام‌دادن یک کار آن‌قدرها اهمیت ندارد، یاد گرفته‌ام. همه زمین می‌خورند و این اشکالی ندارد. من احساس سرزندگی و نیرومندی می‌کنم».


تجارب مشاوره

  • زبان خود را عوض کنید

متوجه باشید که چند وقت یکبار از کلمات «باید» و «مجبورم» برای خودتان استفاده می‌کنید. همچنین حواستان باشد که به همین طریق چگونه دیگران را مورد قضاوت قرار می‌دهید. به تاثیر این کلمات دقت کرده و سعی کنید کلمات یا معنی اجبار را با واژگان نرم‌تر و پذیراتری مانند «ترجیح می‌دهم»، «دوست دارم»، «می‌خواهم» و «اولویت‌دادن» جایگزین کنید. تفاوتی را که این اصطلاحات جدید در طرز فکرتان رقم می‌زنند، بشناسید. سپس به اهدافتان دقت کنید. آیا آن‌ها کارهایی هستند که باید انجام دهید یا به انجام‌دادن آن‌ها علاقه دارید؟


  • با شخصیت‌های درونی خود ملاقات کنید

این تمرین جالبی برای زنده‌کردن شخصیت‌های زیرمجموعه درونی‌تان و توانایی شناسایی گفت‌وگوهای درونی است که شما را از انجام کاری که می‌خواهید، منع می‌کنند. خوب است این تمرین را با یک دوست انجام دهید و به نوبت شخصیت‌های درونی‌تان را کشف کنید.

تصور کنید یک تیم درونی دارید که مانند یک انجمن، بر زندگی و تصمیمات شما تاثیر گذاشته و حکومت می‌کنند. چشمان خود را ببندید و به این فکرکنید که آن‌ها چه کسانی هستند؟ چه شخصیت‌هایی در ذهنتان نمایان می‌شوند؟ ممکن است واقعی یا تخیلی، کارتونی یا بزرگانی از تاریخ و ادبیات باشند. شما می‌توانید آن‌ها را طراحی کنید یا تصاویری برای آن‌ها بیابید و نامشان را زیر عکس‌ها بنویسید. این‌ها کسانی نیستند که دوست دارید در جمع این انجمن حضور داشته باشند. برخی از آن‌ها ممکن است مثبت و مشوق باشند، اما سایرین می‌توانند جلوی شما را بگیرند.


زمانی که آن‌ها را شناسایی کردید، به این نکات توجه کنید:

  • چه کسی مسئول آن‌هاست؟
  • چه کسی جلوی پیشرفت شما را گرفته است؟
  • نام چه کسی بیشتر از همه در فهرست آمده است؟
  • صدای چه کسی اصلا شنیده نمی‌شود؟
  • دوست دارید کدام شخصیت را به‌خاطر تاثیر مثبتی که دارد، به تیم درونی خود دعوت کنید؟ او را احضار کنید!
  • آیا کسی هست که تمایل به حذفش داشته باشید؟ ادامه دهید و تاثیرهای منفی را حذف کنید.
  • آیا اگر شخصیت دیگری مسئول باشد، کمک‌کننده است؟ اگر چنین است، پست شخصیت‌ها را عوض کنید.


دفعه بعد که با یک موقعیت چالش‌برانگیز مواجه می‌شوید، به این فکر کنید که کدام شخصیت می‌تواند بهترین راهنما باشد و او را روی صندلی راننده بنشانید!


کیم مورگان / مترجم: سولماز فروتن

 


آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background