دوقلوهای شبیه اما بسیار متفاوت!
موردکاوی اضطراب جدایی در بزرگسالان
آیا میدانید ریشه احساس خودارزشمندی و پذیرش خود یا نسبت به دیگران پاسخگوبودن، اطمینانداشتن از اینکه موقع نیاز کسی وجود دارد که به نیاز ما پاسخ بدهد، از کجاست؟ آیا دیگران قابلاتکا هستند و ما چقدر به دیگران اعتماد داریم؟ شاید برایتان جالب باشد که بدانید ویژگیهای مثبتی که یک فرد با سلامت روانی دارد، همچون خودباوری، لذتبردن از روابط صمیمانه، جستوجوی حمایت اجتماعی، توانایی در بهاشتراکگذاشتن احساسات با دیگران، روابط عاطفی و عاشقانه پایدار و منعطف داشتن با همسر و... همه به خوششانسی فرد در خردسالی مربوط میشود؛ اینکه والدین و سرپرستان چقدر در ایجاد احساس امنیت و دلبستگی امن موفق بودهاند و با روش صحیح عمل کردهاند. اما بسیاری از افراد این شانس را نداشتهاند که نیازهای روانی و جسمانیشان بهخوبی برآورده شود. در این مطلب درباره اینکه احساس ناامنی چگونه تمام زندگی را تحتالشعاع قرار میدهد، با بررسی موردی، سخن خواهیم گفت.
آرین و آریا شمس/ 14 ساله
- «آریا بیا قهر نکن، بیا ببینم پسر! دلت برای بابا تنگ نشده؟
- «نه، نه، نه!»
«قیافه عبوس و اخموی «آریا»، برادرم، و نازکشیدن پدرم، هر بار که از سفر برمیگشت، ازخاطرات عمده کودکی من است. راستش را بخواهید، من خوشحال میشدم آریا روی خوش نشان نمیدهد، چون من بیشتر در آغوش پدرم میماندم. نرمی و گرمی دستان پدرم برایم مثل یک حلقه بزرگ حفاظتی و امن بود. حتی وقتی که در بغلش بودم هم دلم برایش تنگ میشد و ترس داشتم که باز برود یا نباشد. من تحمل نداشتم پدرم آریا را بغل کند. آریا و من دوقلو هستیم و برعکس تمام دوقلوها، با هم فرق داریم. آریا بیاحساس و گوشهگیر و بداخم است و من احساسی و استرسی هستم. از همان کودکی یادم هست که نمیتوانستم درکش کنم. پدر ما بهخاطر کار و تجارت بیشتر در رفتوآمد به اروپا بود و ما به پدر بیشتر وابسته بودیم، چون بیشتر از مادرم به ما محبت میکرد. مادرم بعد تولد ما دچار افسردگی شده بود و بیماری او تا چند سال ادامه داشت. من همیشه از دوری پدرم غمگین بودم و اضطراب داشتم. وقتی پدرم از سفر برمیگشت، من تا چند روز از بغلش دور نمیشدم و مدام با پدرم همراه بودم. ولی آریا اینطور نبود. وقتی پدرم از سفر برمیگشت، آریا از او دوری میکرد و مدام بداخلاق بود و پدرم باید نازش را میکشید. هنوز هم رفتارش به همین شکل است. ما حالا 14 ساله هستیم، اما او هنوز هم به کسی اعتماد نمیکند و با کسی دوست نمیشود، مگر با دو، سه نفر ازهمکلاسیهایش که البته با آنها هم زیاد صمیمی نیست! من هم مشکلاتی دارم؛ مثلا با هر کسی دوست میشوم، مرا درک نمیکند و اضطراب دارم که تنها بمانم. مدام خواب میبینم برای کسانی که دوستشان دارم، اتفاقی افتاده است. گاهی از شدت نگرانی دچار حالت تهوع و معده درد شدید میشوم و هر لحظه هم نگران مادر و پدر و برادرم هستم. شاید بدترین دوستانم را، حتی اگر به من بدی هم کنند، رها نمیکنم. من تنهایی جایی نمیروم، اما آریا بیاحساس و بدجنس است و کسی برایش مهم نیست. او بهراحتی در اتاقش تنها میماند و بیرون نمیآید یا تمام کارهایش را بهتنهایی انجام میدهد. من همیشه دلم میخواست بفهمم که چرا ما با ژنتیک شبیه و خانواده و تربیت یکسان، اینقدر با هم تفاوت داریم!
تحلیل روانشناختی
محیط و بستر مراقبتی و رسیدگی به نیازهای اولیه کودک بعد از بهدنیاآمدنش، توسط مراقبین (که اغلب مادر و پدرهستند) شکل داده میشود و سبک دلبستگی فرزندشان را تعیین میکند. حتی حالات هیجانی این مراقبین هم بر کودک تاثیرگذاراست. در این مورد، مادر افسرده خانواده درایجاد فضای امن برای کودکانش ناموفق بوده است؛ زیرا هر دو فرزندش را دچار سبک دلبستگی ناایمن با اضطراب جدایی کرده است.
سبکهای دلبستگی نحوه ارتباط فرد با دیگران را حتی در بزرگسالی شکل میدهد. در هفتههای اول زندگی، کودک به طور کامل از نظر جسمانی و روانی به مادر خود وابسته است؛ اما دلبستگی از شش ماهگی شروع میشود و بهطور طبیعی با رشد کودک کاهش مییابد. کودکان یکسری رفتارهای دلبستگی مثل گریهکردن، لبخندزدن، دنبالکردن، جهتیابی چشمی و ... را انجام میدهد که اگر مادر به این رفتارها پاسخ مناسب بدهد، کمکم احساس دلبستگی در کودک شکل میگیرد. افرادی که در دوران کودکی مادر همیشه در دسترسشان بوده، ولی متوجه نیازهای کودک نمیشده، در دوران بزرگسالی بهشدت نگرانند که همان روابط نصفهونیمه خود را هم از دست بدهند.
این دوقلوهای مورد بررسی ما، بهخاطرتفاوت در سبک ناایمن متفاوتشان، رفتار متفاوتی هم دارند. آریا سبک دلبستگی اجتنابی و آرین سبک دلبستگی اضطرابی دارد. کودکان در نوع دلبستگی اضطرابی گمان میکنند که هیچکس نمیتواند آنها را درک کند و دوستشان داشته باشد و مانند آرین نمیتوانند از خانه دور شوند یا بدون خانواده به مسافرت بروند؛ زیرا از جداشدن میترسند. این بچهها وابستگی شدیدی به دیگران دارند و در مورد افرادیکه به آنها وابستهاند، مدام کابوس میبینند که اتفاق ناگواری برایشان افتاده یا ترکشان کردهاند. این کودکان سعی میکنند که اضطراب جدایی خودشان را کاهش بدهند؛ اما حتی در بزرگسالی هم این ترس و نگرانی را در روابط عاشقانه و زناشوییشان به شکل چسبندگی به معشوق یا همسر نشان میدهند. این افراد به هر کسی اعتماد کنند یا وابسته شوند، حتی اگر به آنها آسیب هم بزنند یا برایشان رابطه بیفایده هم باشد، باز از ترس طرد و تنهاشدن، مدارا و تحمل میکنند.
اما سبک دلبستگی آریا اجتنابی است. او از پدرو مادرش آسیبهای زیادی دیده است؛ رهاکردنها و بیتوجهیها در برآوردهکردن نیازهای اولیه و عاطفیاش. او به دلیل ترس از تکرار این رنجها، ترجیح میدهد به کسی اعتماد نکند؛بنابراین از اینکه به دیگران دل ببندند و با آنها صمیمی شوند، اجتناب کرده و سعی میکنند به دیگران نزدیک نشوند. اساسا این افراد سعی میکنند به کسی وابسته نشوند؛ مانند کودکی که بود و نبود مادر برای او یکی است و هیچگاه تمایل و کششی نسبت به او ندارد. این افراد حتی توان اعتماد و صمیمیت با کسی را ندارند. این افراد بدجنس یا بد نیستند، بلکه با اجتناب و بیاحساسی، میخواهند هیجان و اضطرابشان را کمتر یا کنترل کنند.
در نهایت مسافرت و ترککردنهای همیشگی پدر و همچنین سردی و عدم رسیدگی مادر به کودکانش، این پسران دوقلو را دچار اضطراب و دلبستگیهای ناایمن کرده است.
.