menu button
سبد خرید شما
نگاهی به زندگی و عملکرد ایرج طهماسب
موفقیت  |  1403/08/16  | 
مهمانخانه‌ی آقای مجری

نگاهی به زندگی و عملکرد ایرج طهماسب


مردی که پیر نمی‌شود

دهه‌شصتی‌ها، دهه‌هفتادی‌ها و دهه‌هشتادی‌ها سه نسل مختلف هستند که سلائق و عقاید متفاوتی دارند و حتی گاهی به زبان متفاوتی از یکدیگر صحبت می‌کنند. تفاوت‌های میان این سه نسل به‌گونه‌ای است که گویی از دو یا سه سیاره مختلف آمده‌اند. افراد و پدیده‌های بسیار اندکی تاکنون وجود داشته‌اند که توانسته‌اند همزمان محبوب همه نسل‌ها باشند و «ایرج طهماسب» بی‌تردید یکی از آن‌هاست. متولدین دهه‌های پنجاه و شصت که در سال‌های ابتدایی دهه هفتاد، چهارشنبه عصرها پای تلویزیون‌های ساده و قدیمی آن دوران می‌نشستند تا برنامه‌ی کلاه قرمزی را ببینند و جلوی سینماهای نمایش‌دهنده فیلم «کلاه قرمزی و پسرخاله» صف‌های طولانی می‌بستند، امروز هم سریال «مهمونی» و شخصیت‌هایی مانند «بچه»، کودک درونشان را نوازش می‌دهد. بعضی از آن‌ها به همراه فرزندانشان این بار پای تلویزیون‌های اینترنتی جدید می‌نشینند و هر دو با هم از یک محتوا و برنامه مشترک لذت می‌برند؛ پدیده‌ای که به‌ندرت و شاید هر چند ده سال یکبار ممکن است اتفاق بیفتد! طهماسب، هوشمندانه از جذابیت‌های نوستالژی بهره می‌گیرد اما او «زنده‌تر از خاطره» است و در نوستالژی متوقف نمی‌ماند. او در هر برنامه‌اش شخصیت‌های جدیدی را خلق می‌کند، به مسائل روز جامعه اشاره می‌کند، تغییراتی را که در سلیقه مخاطبان در هر دوره‌ای پدید می‌آید به‌خوبی می‌شناسد و در نظر می‌گیرد و...

در میان دیالوگ‌هایی که ایرج طهماسب در مهمونی گفت، این دیالوگ او بیش از همه مطرح شد که گفت: «من را ببخشید؛ پیر شده‌ام دیگر!» ولی واقعیتش این است که طهماسب هرگز پیر نمی‌شود، چون این هوشمندی را دارد که بتواند برنامه‌هایی بسازد که همزمان اصالت را در کنار طنز و سرگرمی، جذابیت را در کنار ارزش‌های انسانی و نوستالژی را در کنار نو شدن  داشته باشند.




خاطره‌سازی آقای مجری

آدم‌ها برای کوبیدن میخشان در خاطرات ما تنها نیاز به یکی دوتا اتفاق یا صفت خاص دارند. بعضی‌ها اما گویی با لشکری از صفات می‌آیند و جایگاهی ماندگار در ذهن جمعیِ ما می‌سازند. در دنیای امروز، این لشکرکشی گاهی از دل کتاب‌ها بیرون می‌آید و گاهی هم از فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی.

«ایرج طهماسب» از این نظر، یک تافته‌ی جدابافته است. با تلویزیون شروع کرد، در سینما درخشید و چند کتاب خواندنی منتشر کرد. او می‌داند از چه راهی و چگونه با مخاطبش حرف بزند؛ مخاطبی که می‌تواند یک کودک، نوجوان یا حتی هم‌سن و سال خودش باشد. طهماسب به‌درستی کار اضافه را از روند فعالیت‌هایش زدوده و آن‌قدر در حرفه‌اش عمیق شده که مخاطب راهی جز تماشای آثارش آن هم با احترام و اشتیاق ندارد.

کلیشه برای او معنای عام کلمه را نمی‌دهد و از قضا به این نکته باور دارد که ما آدم‌ها به کلیشه به‌عنوان تکیه‌گاهی محکم در زندگی پرسرعت امروز نیازمندیم. برای توضیح و شفافیت بیشتر، باید به یک ‌مثال اشاره کنیم: تصور کنید مسیرِ رفتن هر روزه‌ی شما به محل کار یا خانه از خیابانی می‌گذرد که هر روز مغازه‌ای جدید با محصولاتی جدید در آن افتتاح می‌شود. سرعت تغییرات ظاهری این خیابان به‌حدی است که پس از مدتی، تازگی‌اش را برایتان از دست می‌دهد و شما خیلی زود در آنجا احساس غریبگی می‌کنید. اینجاست که دلتان را به مغازه‌های قدیمی می‌سپارید تا خاطرات را برایتان آشنازایی کنند. کلیشه برای طهماسب، همان کارکرد خاطره‌هایی را دارد که می‌تواند ما را در زندگی امروز با همه‌ی تغییرات عجیب و غریبش نجات دهد.

شاید دلیل اینکه یک کلیپ کوتاه از کلاه‌قرمزی در فضای مجازی میان تعداد بی‌شمار ویدئوهای متفرقه، این ‌همه بازدید دارد، همین امر باشد. در واقع ما برای تلطیف خودمان در جهانی که تغییراتش را نمی‌شناسیم، به کلیشه‌هایی از این دست نیازمندیم و طهماسب، این نیاز را به بهترین شکل ممکن برای ما برآورده می‌کند.

آغاز کار او با برنامه‌ها و فیلم‌های عروسکی کودک و نوجوان و البته به‌عنوان دستیار، گوینده و عروسک‌گردان بود؛ اما خیلی زود مسیرش را کشف کرد، از قالب عروسکی بهره برد و خود را یکه‌تاز این حرفه کرد.

طهماسب با حضور فشرده در چند سریال، فیلم سینمایی و البته تعدادی برنامه‌ی عروسکی در دهه‌ی 60 خوش درخشید و زمینه‌ساز اوج‌گیری‌اش در دهه‌ی هفتاد شد؛ دهه‌ای که خصوصا کودکان و نوجوانان نیازی جدی به شادی داشتند و کلاه‌قرمزی پاسخی مناسب به این نیاز بود. 



بسیاری از کودکانِ آن نسل با شخصیت‌های کلاه‌قرمزی، پسرخاله و آقای مجری بزرگ شدند و برنامه‌ی جدید «مهمونی» چیزی بود که طهماسب پس از وقفه‌ای طولانی، این بار با حضور شخصیت‌های تازه راهی خانه‌ها کرد.

البته همه‌ی مسیر حرفه‌ای طهماسب بدون چالش نبوده است؛ عده‌ای از منتقدین وی نسبت به برخی از تصمیمات طهماسب در انتخاب و شخصیت‌پردازی آثارش نقدهایی را مطرح کرده‌اند. از جمله‌ی این‌ها می‌توان به نبود (یا کمرنگ بودن) زنان و دختران در مجموعه‌ی کلاه‌قرمزی اشاره کرد. این افراد حتی مسئله‌ی نگاه‌ها و تبعیضات جنسیتی را در آثار او مورد پرسش قرار داده‌اند. هرچند با توجه به محدودیت‌های سختگیرانه‌ی صداوسیما خصوصا در سال‌های اخیر نمی‌توان قضاوت کاملی در این‌باره داشت.

اما همان‌طور که در ابتدای این متن اشاره شد، طهماسب را نمی‌توان تنها در یک رشته بررسی کرد. آقای مجری از قضا توانمندی‌های متعدد دیگری هم دارد که شاید ما به‌عنوان مخاطب، کمتر از آن اطلاع داشته باشیم. از جمله‌ی این‌ها می‌توان به تدریس در دانشگاه، فیلم‌نامه‌نویسی، شعرنویسی و نویسندگی اشاره کرد. این آخری اتفاقا بیش از سایر توانمندی‌های آقای مجری، کنجکاوی‌برانگیز است زیرا وی در سال 1395 کتابی باعنوان «سه قصه» را توسط انتشارات چشمه به بازار داد که مورد استقبال خوانندگان هم قرار گرفت.

این کتاب، داستان‌هایی به‌نام‌های «بالشی پر از پر سفید»، «خروس سفید»، «ماه بر پیشانی» و «سرگذشت فنچ‌ها» را در خود جای داده و مخاطب آن بزرگ‌سالان هستند. شاید انتظاری که مخاطب از این کتاب در ذهن دارد، مواجهه‌ای است ساده و حتی کودکانه همچون شخصیت فیلم‌های او. اما طهماسب این‌بار روش تازه و غریبی برگزیده که کتاب را از تمام آثار هنری او مجزا می‌کند. نکته‌ی جالب اینکه وی این داستان‌ها را نه به‌تازگی، که در همان سال‌های فعالیتش با عروسک‌ها نوشته و این، نشان از آن دارد که ذهن وی چقدر مستقل از آثار کودکانه‌اش سیر می‌کرده و به‌واسطه‌ی آن توانسته چنین قصه‌هایی با فضایی کاملا سورئال، حاوی عناصر اروتیک و تا حدودی ژانر وحشت و در عین حال بسیار ایرانی ارائه دهد.

ایرج طهماسب البته تمرکز اصلی خود را در بیش از سه‌دهه فعالیت مستمر بر روی آثار عروسکی خود گذاشته و این نکته‌ای مهم برای طرفداران و مخاطبان برنامه‌هایش است؛ آن‌ها به‌خوبی می‌دانند حتی وقفه‌های نسبتا طولانی بین آثار آقای مجری، سبب نمی‌شود تا او دست از خاطره‌سازی و خلق آثار ماندگار بکشد.




طهماسب از هفت نگاه

تحلیل برندشخصی ایرج طهماسب بر اساس مدل7C’s

این مدل برندسازی شخصی، هفت سنجه را برای ساخت و تحلیل یک برند شخصی در نظر گرفته است

که در ابتدا به عناوین آ‌ن‌ها اشاره‌ای می‌کنیم:

  • لیاقت و شایستگی = Competent
  •  شفافیت و صراحت   = Clear
  • استواری = Consistent
  • ماندگاری = Constant
  • به‌روز بودن = Current 
  • مجاب‌کنندگی = Compelling
  • مرتبط بودن = Connected



در ادامه، تک‌تک این موارد را بررسی خواهیم کرد:




لیاقت و شایستگی   Competent

شاید بتوان اولین و چه‌بسا مهم‌‌ترین دلیل ساخت یک برند شخصی را صلاحیت آن فرد در یک حوزه‌ی تخصصی دانست.

به‌همین دلیل قصد داریم بفهمیم که ایرج طهماسب پیش از مشهور شدن، چه‌ میزان برای تخصص شغلی خود زمان گذاشته است؟

او متولد اردیبهشت 1338 است. از سن چهارده‌سالگی وارد هنرستان هنرهای زیبا شده و نقاشی ‌خوانده است. البته شاید حضور برادری که بیست‌سال از خودش بزرگتر و دوبلور موفقی هم بوده یعنی «ناصر طهماسب» در این انتخاب‌ها بی‌تاثیر نبوده باشد.

به‌هر روی ایرج می‌گوید از همان دوران نوجوانی مطلب می‌نوشتم و شعر هم می‌گفتم، حتی دوستی او با «حمید جبلی» یار و همکارش در پروژه‌ی معروف کلاه‌قرمزی از همان دوران آغاز شده است.

طهماسب بعد از دوران هنرستان، راهی دانشگاه هنرهای زیبای تهران شده و تئاتر می‌خواند.

در سال 1360 یعنی در بیست‌ودو سالگی به‌عنوان کارگردان، اولین فیلم، نه‌چندان معروف خودش را می‌سازد. او در این دوران، در حد و اندازه‌ی خودش برند شخصی کوچکی ساخته بود تا حدی که باعث می‌شود «مرضیه برومند» در فیلم مدرسه‌ی‌ موش‌ها به او نقش عروسک‌گردان و صداپیشگیِ دُم‌باریک را می‌دهد ولی تا چهارسال بعد هم، هنوز مردم ایرج طهماسب را نمی‌شناختند!

سال 1364 فرامی‌رسد و او در فیلم «خط پایان» به‌عنوان یک دوچرخه‌سوار با عنوان «خلیل سمندر» نقش ایفا می‌کند. شاید تازه اینجاست که در 26سالگی و تقریبا بعد از دوازده‌سال حضور جدی در دنیای هنر، برای بخشی از مردمان ایران شناخته می‌شود.

اما  تا 9سال بعد از آن، هنوز ایرج طهماسب به‌ظاهر رشد چندانی در بازیگری ندارد. با اینکه تقریبا هر سال در یک فیلم بازی کرده و چندین برنامه‌ی تلویزیونی ساخته، هنوز آن‌طور که باید و شاید شناخته‌شده نیست. دقت کنید گاهی در مسیری در حال حرکت هستیم و هر چه تلاش می‌کنیم، احساسمان این است که نمی‌توانیم از یک‌ خطی بالاتر برویم.

این موضوعی بود که پیش از این در زندگی‌نامه‌ی «فیل نایت» مالک برند نایکی هم برای شما آوردیم. زمانی که او متوجه شد در دوندگی حرفه‌ای هرگز نمی‌تواند از ایالت خودش فراتر رود، زمینه‌ی کاری‌اش را تغییر داد و به‌جای اصرار بر ادامه‌ی دوندگی حرفه‌ای، علاقه‌‌اش را با تخصص تجاری ترکیب کرده و به‌عنوان تاجر و تولید‌کننده‌ی کفش‌های نایکی یکی از موفق‌ترین‌های دنیا شد.

به‌نظر من طهماسب هم همین مسیر را گذراند و به‌درستی متوجه شد که در دنیای بازیگری ژانر فیلم‌های عمومی، نخواهد توانست از خطی بالاتر رود تا اینکه در سال 1373 کلاه‌قرمزی برای اولین‌بار خلق شد و او به‌عنوان نویسنده، بازیگر و کارگردان ایفای نقش کرد.

او میدان رقابت جدیدی برای خود ساخت؛ صفحه‌ی بازی را از ستارگانی مثل جمشید هاشم‌پور، خسرو شکیبایی، ابوالفضل پورعرب و... جدا کرد و میدان تازه‌ای برای خودش ساخت که تا سال‌ها یکه‌تاز آن باقی ‌‌ماند و شاید همین یافتن زمینِ ‌بازی جداگانه، یکی از مهم‌ترین دلایل موفقیت‌های آتی برند شخصی او شد.




تئوری 10هزار ساعت 

از آنجایی که یک آدم حرفه‌ای، احتمالا پیش از رسیدن به موفقیت، ساعت‌های طولانی برای تخصص خودش وقت گذاشته، بد نیست تا همین‌جا، یعنی اوج‌گیری برند شخصی ایرج طهماسب و زمانی که تقریبا همه‌ی مردم ایران او را شناختند- و پس از آن بود که موفقیت و ثروت به‌سمت او سرایز شد- را بررسی کنیم.

فرض می‌کنیم در دوران هنرستان او تنها روزی دوساعت به‌صورت تخصصی روی هنر زمان گذاشته که می‌شود هر سال تقریبا 700ساعت و در جمع 2800ساعت. دوران دانشگاه را نیز روزی سه‌ساعت برای او در نظر می‌گیریم که در مجموع چهارسال می‌شود ۴هزار ساعت. یعنی همان زمانی که مرضیه برومند پیشنهاد عروسک‌گردانی در مدرسه‌ی موش‌ها را به او می‌دهد، ایرج طهماسب حدود ۷هزار ساعت کار تخصصی هنری کرده است.

بیش از سه‌سال دیگر می‌گذرد تا او نقش خلیل سمندر را در خط پایان بازی کند که اگر این سه‌سال را هر روز هشت ساعت کار هنری در نظر بگیریم، تا اینجا بیش از ۱۴هزار و ۵۰۰ ساعت کار تخصصی هنری کرده است.

طبق نظریه‌ی ۱۰هزار ساعتی که آقای «مالکوم گلدول» در کتاب «جداماندگان» مطرح کرده، این عددیست که موفق‌های جهان در حوزه‌هایی مثل هنر، ورزش، علم و دانش برای رسیدن به تخصصی جهان‌شمول به آن نیاز دارند.

پس تا همین‌جا می‌توانیم مطمئن باشیم که ایرج طهماسب از اولین گزینه‌ی مدل برندسازی ما یعنی صلاحیت و شایستگی تخصصی بسیار سربلند بیرون می‌آید.

البته پیش از این خواندیم که تا موفقیت کشوری و متمایز او هنوز 9سال دیگر راه بوده و او طی این‌ سال‌ها همچنان تجربه کسب کرده است.




شفاف و صریحClear    

شفافیت و صراحت شغلی یا تخصصی ایرج طهماسب چیست؟

در مورد طهماسب قطعا هنرمند رسانه‌ی تصویری بودن، تخصص شفاف و صریح اوست. این عنوان شغلی حتی طی این سی‌سال نیز تغییر چندانی نکرده است؛ یعنی به‌طور مثال او به سیاست ورود نکرده، به صنعت ساختمان وارد نشده یا تصمیم نگرفته که برود وکالت بخواند و در دادگاه‌ها حضور پیدا کند!

با اینکه طهماسب به‌ظاهر چندین عنوان شغلی دارد اما  غلظت حوزه‌ی اصلی او همچنان حفظ شده و این نکته‌ای بسیار مهم است. تمام رده‌هایی که او در آن‌ها کار انجام داده‌ همگی در یک حوزه‌ی کلی قرار می‌گیرند و به‌هیچ وجه تناقض خاصی 


با یکدیگر ندارند. شاید موضوع مهم این است که مخاطبان این رده از افراد، توقع دارند که صاحب این برند بین بازیگری، کارگردانی، مجری‌گری و نویسندگی رفت‌وآمد کند و این کاملا در این صنعت پذیرفته است.


استوار    Consistent            

این به‌معنای ایستادن روی یک حرف درست، روش یا عقیده برای سال‌های طولانیست.

مانند گاندی، ماندلا، ماری کوری، فیدل کاسترو، وارن بافت، امیرکبیر، ستارخان، باقرخان و...

ابتدا شما را جدی نمی‌گیرند و می‌خندند، بعد به‌شما حمله می‌کنند و سپس شما را می‌پذیرند و البته حمله‌ها تمامی نخواهد داشت!

دقت کنیم که اگر قرار است یک برند قدرتمند بسازیم، نمی‌توانیم برای همگان، همه‌چیز باشیم.

طهماسب در مسیر 41ساله‌ی فعالیت حرفه‌ای خود مطمئنا بارها و بارها دچار مشکلاتی شده است. بیایید همان یازده‌سال بعد ازدواج او یعنی از سال 1362 به‌بعد را در نظر بگیریم. شما ازدواج می‌کنید، بچه‌دار می‌شوید و شغلتان بازیگری است. شاید خیلی از افراد شما را بشناسند اما این به‌تنهایی برای شما آب و نان نمی‌شود. باید خرج خانه و زندگی را دربیاورید. حتی ممکن است سالی یک فیلم هم بازی کنید اما آیا با بازی در نقش چندم یک فیلم، واقعا می‌توانید از پس مخارج زندگی برآیید؟

خیلی افراد در رده‌ی شغلی ایرج طهماسب بودند که همین‌جاها کم آورده، بی‌خیال ادامه‌ی مسیر شده و به یک شغل مشخص کارمندی یا آزاد روی می‌آورند و عطای هنر را به لقایش می‌بخشند. اما طهماسب پای شغلش و علاقه‌اش می‌ایستد و نتیجه‌ی واقعی این زحمات را در سال 1373 و بعد از موفقیت کشوری کلاه‌قرمزی به‌خوبی می‌گیرد.




ماندگار   Constant         

در این بخش باید بتوانیم یک سهم ذهنی خلل‌ناپذیر و ماندگار در ذهن مشتریان و بازار هدف را به خودمان اختصاص دهیم.

برند ژاپنی تویوتا ده‌ها سال است که در جهان به ساختن ماشین‌هایی فوق‌العاده با کیفیت و کم‌هزینه معروف است. آن‌ها همانطور که در چند مقاله پیش از این برای شما آوردیم، بارها مورد حملات کمرشکن قرار گرفته‌اند اما همچنان ماندگار هستند

در دنیا کسب‌وکارها به این راحتی اجازه‌ی تغییر جایگاه، تحت یک برند یکسان را ندارند.

ارج طهماسب را از زمانی که می‌شناسیم همانی است که بوده! او شخصیت برنامه‌ساز دوست‌داشتنی اما در عین حال جدی را بازی می‌کند و این صرفا محدود به کلاه‌قرمزی نبوده‌ است. هر چند که خیلی‌ها گمان می‌بردند آقای مجری بدون کلاه‌قرمزی موفق نخواهد شد اما برنامه‌ی موفق «مهمونی» نشان داد که طهماسب خودش یک برند شخصی قدرتمند است و قطعا وابسته به یکی از ساخته‌های خودش نخواهد بود.




به‌روز     Current

این یک شاخصه‌‌ی بسیار مهم است، دمیدن انرژی به برند!

برندهای مطرح دنیا هر لحظه و هرثانیه در حال نوآوری هستند و اگر غیر از این باشد از دور رقابت خارج می‌شوند.

طهماسب اما نوآوری‌های خاص خودش را دارد. او می‌گوید: «من در عین نوآوری عاشق کلیشه‌ها هستم!»

اما کلیشه از نظر او بیشتر تعریف مدل را دارد. شاید برخی از ما تصورمان این باشد که برندهای خلاق باید هر روز در حال خلق چیزی جدید باشند اما واقعیت این‌طور نیست

اگر برند معروف اسباب‌بازی «لِگو» را در نظر بگیرید، متوجه این داستان خواهید شد.

لِگو برای خودش یک چارچوب مشخص دارد یا اگر بخواهیم به‌زبان طهماسب بگوییم، یک کلیشه دارد و آن‌هم همان نحوه‌ی اتصال مشخص قطعات یا بریکس‌های آن هستند!

هرچیزی که با لِگو قرار است ساخته‌شود باید منطبق بر آن بریکس‌ها باشد.

طهماسب هم می‌گوید: «نوآوری خوب است اما باید روی یک چارچوب باشد؛ درست به‌مانند خانه‌ای که هرچه هم نوآورانه باشد اما اگر قرار باشد مردمانی در آن خانه زندگی کنند و آن را بپسندند قطعا باید آشپزخانه، اتاق و سرویس بهداشتی داشته باشد.»

او نیز سبک عروسک‌سازی و شخصیت‌پردازی خاص خودش را دارد. چه با شخصیت‌های کلاه‌قرمزی و پسرخاله که ماپت‌های قدیمی او بودند و چه بادام و پشه و... که ماپت‌های نسل جدید او هستند

و دقت کنید که از سال 1373 تا سال 1397 یعنی بیست چهارسال طولانی همواره شخصیت‌های وابسته و تاثیرگذاری به مجموعه کلاه‌قرمزی -البته با حفظ چارچوب‌های خاص طهماسب- افزوده شدند و به این برند انرژی دمیده شده است. او هرگز درجا نزده است!




مجاب‌کننده       Compelling        

باید بتوانیم برای مخاطبان خود جذاب باشیم و این جذابیت را حفظ کنیم تا آن‌ها مجاب شوند که پول و زمانشان را برای ما بپردازند.

بخشی از این مجاب‌شدن‌ها از تخصص نشات می‌گیرد و بخش مهم دیگر از عشق، علاقه، شور و شوق!

طهماسب از کودکی عاشق هنر بوده است؛ از گفتن غزل و رباغی گرفته تا کشیدن نقاشی را انجام داده است.‌ نوشتن را از 12سالگی آغاز کرده و این، بخشی مهم از روح و جان اوست. به‌همین دلیل، علی‌رغم تیپ و قیافه‌ی نه‌چندان خاص و جذابش، انعکاس شور و علاقه در اعمالش پیداست. حتی مرضیه برومند در مراسم بیست‌و‌ششمین جشنواره‌ی قصه‌گویی که به او جایزه‌ای غافلگیرانه دادند، گفت: «من موندم این آدم بد‌اخلاق و عبوس را چرا مردم این‌قدر دوست دارن؟»

دلیل؟ مجاب‌کنندگی خاصی که درون طهماسب نهفته است؛ بدون اینکه تلاش کند غیرخودش باشد. او حدود سی‌سال است که مدل مو و تیپ ظاهری خودش را حفظ کرده و به‌دنبال کاشت مو یا رنگ کردن مویش نبوده است و همین شاید اعتماد‌پذیری به او را  نزد مخاطب بالاتر می‌برد.

نمونه‌هایی از این دست را قبلا در نوع پوشش خاص استیوجابز، مسعود کیمیایی، کلنل ساندرز مرغ‌های کی‌اف‌سی و... دیده‌ایم.


مرتبط و متصل       Connected

یک برند شخصی باید به مخاطبانش مرتبط و متصل باشد.

این روزها قدرتمندترین کانال‌های ارتباطی، شبکه‌های اجتماعی هستند و برنامه‌های طهماسب همیشه نقل محافل بوده‌اند. او با اینکه چندسالی به‌ظاهر کم‌کار بود اما دوباره با شروع قدرتمندانه‌ی برنامه‌ی مهمونی، توانست به مخاطبان خودش که همانا مردم ایران در سراسر جهان هستند، مرتبط و متصل شود؛ برنامه‌ای که تکه‌های کوچک آن به‌صورت یکی‌دو دقیقه‌ای، نقل مجالس و محافل است و اصطلاحات و تکیه‌کلام‌های آن فراگیر شده است.

این‌ها همگی نشان از تجربه، اصالت، تخصص و حرفه‌ای‌گریِ طهماسب دارند.

 


آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background