بررسی میل گستردهی نوجوانان به مصرف ماریجوانا در گفتوگو با علی مُلایی، مشاور نوجوان
۱۱ شب، روی موتور، آهای ساقی کجایی؟
چند ماه پیش که قرعهی «موبایلقاپی» بالاخره بهنام من هم افتاد، به هوای تنظیم ناامیدانهی برگهی شکایتم به کلانتری محل رفتم. در اتاق بازپرسی، نقشهی منطقه را در ابعادی بزرگ به دیوار چسبانده بودند. روی نقشه چند نقطه با نشانکهای رنگی مشخص شده بود. وقتی از معنای این نشانکها پرسیدم، فهمیدم که هر رنگ مربوط به کشف نوعی از مواد مخدر در یک نقطهی خاص است. چقدر زیاد بودند! این وسط، رنگ قرمز (ماریجوانا) از همه بیشتر خودنمایی میکرد. مگر چند نفر «گُل» میکشند که تازه این تعدادشان گیر افتادهاند؟ میدانستم که این فقط سوال من نیست و پرسش خیلیهای دیگر، از جمله پدر و مادران زیادی است که واقعا نمیدانند با این معضل فراگیر چه کنند. برای همین، موضوع مصاحبه با «علی مُلایی»، کارشناس ارشد مشاورهی خانواده و نوجوان را بر همین مبنا پیش بردیم. این مشاور جوان ۱۱ سال است که در سیستم آموزش و پرورش درخصوص «ساختار آسیبهای اجتماعی در حیطهی نوجوانان» فعالیت میکند.
• علت این همه گرایش و جذابیت مواد مخدر، بهخصوص گل و ماریجوانا در نوجوانان چیست؟
در پاسخ شما در خصوص علت گرایش و جذابیت مواد مخدر برای نوجوانان میتوان به سه دلیل اصلی اشاره کرد که حاصل مجموعهای از دلایل فردی و اجتماعی است.
میزان استرس و افسردگی در سطح جامعه بهخاطر شکستها و ناکامیهای و نشدنهای زندگی بر این نسل بسیار زیاد است. از قضا، مادهی مخدر گُل هم پناهگاه شادی است و فرد را برای مدتی از این افسردگی حاصل از شکست یا اضطراب بیرون میآورد.
از نظر اجتماعی هم میزان تورم، بیکاری، تنشهای جامعه و مشکلات خانوادگی عرصه را بر نوجوان امروزی تنگ میکند و پناهگاه اول، همان ماده مخدری میشود که خیلی راحت و ارزان دردسترس است. عدم حضور پدر و مادر هم مزید بر علت است. فشارهای اقتصادی باعث شده که والدین تمام روز سر کار باشند و فرزند باید در فضایی بدون والدین رشد کند؛ بنابراین نظارتی روی او نیست.
پارامتر بعدی این است که مادهی مخدر گل بسیار سهلالوصول بوده و کاشت، تولید و توزیعش هم بسیار ساده و ارزان است. دلیل بعدی میتواند عقاید و باورهایی باشد که پشت پردهی ماریجوانا و گل وجود دارد که آن را مشروع و مقبول میکند؛ مثلا میگویند: گل اعتیادآور نیست یا مثلا مصرف گل در اروپا آزاد است و ...
• دقیقا! نوجوانان اعتقاد دارند که گل اعتیادآور نیست و میگویند: مثل سیگار هرروز نمیکشیم و فقط مثلا آخر هفتهها و تفننی در دورهمیها مصرف میکنیم!
من همیشه از این افراد میپرسم که اگر گل اعتیادآور نیست، پس چرا ساعت ۱۱ شب، روی موتور و در سرما دنبالش میروی؟ میگذاشتی فردا میگرفتی! اگر گل اعتیادآور نیست چرا وقتی مضطرب میشوی، اولین چیزی که به ذهنت میرسد مصرف مواد است؟ اعتیاد به هر مادهی مخدری یعنی در شرایط مختلف زندگی و جایی که زندگی مواج و طوفانی میشود، اولین چیزی که برای آرامش و لذت به ذهن میرسد، این است که بروم سراغ آن؛ پس اعتیاد است. بهنظرم دلیل اصلی و زیربنای این باورها، ماجرای تجارت است؛ مارکتینگی که گردش مالی بسیار خوبی دارد. سیاستهای برنامهریزیشدهای هم پشت این داستان وجود دارد. همین سیاستها میگویند که مادهی مخدر جدیدی که گرس یا علف یا گل نام دارد، اعتیاد ندارد. البته هیچکس نمیداند که واقعا چهکسی گفته که اعتیاد ندارد! این گفتهها برای این است که مثلا نوجوان قانع شود و بخرد! به این میگویند سیاست فروش!
• روزگار نوجوان امروزی این شکلی است؛ فضای سیاسی بهشدت محدودکننده است؛ اقتصاد از آن فاجعهبارتر. راه امید به آینده هم برایم از هر زمان دیگری باریکتر است. پس چرا گاهی سرخوشی و شادی کشیدن گل را تجربه نکند؟ به کجای زندگیاش قرار است لطمه وارد شود؟ وقتیکه خودش هم روی آن کنترل دارد.
باید از چند زاویه به این سوال خوب شما پاسخ دهم. سن مرزی قدرت تخریب ماریجوانا ۲۵ سالگی است؛ یعنی هرچه از ۲۵ سال پایین میآییم، میزان آسیب و تخریب ماریجوانا بیشتر و هرچه از ۲۵ سال بالاتر میرویم، آسیب کمتر است. اما ماده مخدر ماریجوانا چه چیزی را تخریب میکند؟ هیجان، احساسات و درنهایت عملکرد مغز را. چون این ماده ارتباط بین نورونها را دچار اختلال میکند. برای همین کسانی که در درازمدت حشیش یا گل مصرف کردهاند، میگویند یادگیریشان کُند شده است؛ چون با مصرف این ماده، ارتباط سلولهای مغزی به مراتب کمسرعت میشود و از بین میرود. وقتی میگویم احساس و هیجان، به این خاطر است که این مصرفکنندگان زودتر عصبی میشوند و کنترلی روی هیجاناتشان ندارند. اختلال خواب، فحاشی، پرحرفی، خندههای افراطی، تحریکپذیری و نوسانات خلقی شدید و ... از دیگر عوارض این ماده مخدر است.
عوارض جسمانی مصرف گل
مصرف گل، بهجز ابعاد روانی، ابعاد جسمی هم دارد؛ مثلا رفلاکس معده میدهد و بهشدت روی دستگاه گوارش تاثیر میگذارد. نکتهی مهم دربارهی مصرف این مادهی مخدر، این است که سطح تحمل ایجاد میکند؛ یعنی اگر در شش ماه یا یکسال اول با مصرف روزانهی فلان مقدار حالم خوب است، در سال دوم باید دو برابرش کرد. مسئلهی دیگر، فرهنگهای متفاوت است. بر خلاف نظر خیلیها، در هیچ کشوری گل بهصورت کاملا آزاد در تمام سطوح جامعه و برای همهی سنین مجاز نیست، بلکه مشروط به توصیهی پزشک است آنهم با مقداری مشخص. مسئلهی سوم که بهنظر من مهمترین بخش است و معمولا مردم آن نمیبینند، این است که علم روانشناسی میگوید اینکه از دنیای واقعی خارج شویم و به دنیای خیالی پناه ببریم، درست نیست. اگر این اختلال عمیق و ریشهدار باشد، میشود سایکوز یا روانپریشی؛ یعنی قطع ارتباط با دنیای واقعی و واقعیتها؛ مانند اسکیزوفرنی.
چرا باید نسبتبه افرادی که گل مصرف می کنند بسیار مراقب بود؟ چون اینها با دنیای واقعی در ارتباط نیستند. آنها کسی را میبینند که من و شما نمیبینیم. کمکم این نوجوان عادت میکند به اینکه بهجای مهارت حل مسئله و مواجهه با مشکلات زندگی و تلاش برای حلکردن آنها، چیزی مصرف کند و دو، سه ساعت از این فضا خارج شود و به دنیای خیالی و لذتبخشش برود. اینها همان پناهگاههای شادی موقتی است که خطرناک است. لازم است بدانید مصرف گل بیشتر از یکسال کمکم میتواند منجربه دو اختلال روانی مهم شود: «بایپولار» یا «اختلال دوقطبی»؛ حالتی که در آن نوجوان نمیداند با مصرف زیاد گل، دو بُعد پیدا کرده و آرامآرام در آن ابعاد ریشه میکند: بُعد افسردگی و بُعد مانیا یا شیدایی، بهطوریکه تا مصرف میکند شاد و سرخوش است و از زندگی لذت میبرد و به زمین و زمان میخندد و هنگامیکه مصرف نمیکند، افسرده و غمگین میشود. اختلال بعدی «اسکیزوفرنی» است. این دو اختلال حساس، روند درمان طولانیمدتی هم دارند.
• من هروقت پسر یا دختر نوجوانی را میبینم که دارد ماریجوانا مصرف میکند، اینطور تصور میکنم که او یک بچه است و میخواهد در آنِ واحد، بزرگسالی پرریسکی را در لحظاتی تجربه کند.
نوجوان موجودی است نصف «کودک» و نصف «بزرگسال». بُعد کودکانهاش فقط بهدنبال برطرفکردن غم و لذتهای لحظهای است و آیندهنگری ندارد. اما نیم دوم آن، یعنی بُعد بزرگسالانهی او، احترام میخواهد، دوراندیشی دارد و اولویتبندی را بلد است. او مسائل را از جوانب مختلف بررسی میکند و تفکر انتزاعی در او غالب است. او احترام و استقلال میخواهد، چون در پی شخصیت و هویت است. (طبق نظریهی اریکسون) در نوجوانی آرامآرام تشکیل هویت یا شکلگیری هویت در برابر بیهویتی اتفاق میافتد. اما موضوع این است که در اکثر نوجوانان، نیمهی کودکی غالب است و در تصمیمگیریهای زندگی، بیشتر براساس لذتهای لحظهای عمل میکنند. اینجاست که نقش خانواده و تربیت اهمیت پیدا میکند. خانواده باید به فرزندشان که دارد پوست میاندازد و از کودکی در میآید و بهسمت بزرگسالی میرود، کمک کند که بیشتر با این بُعد بزرگسالانه و بالغانه زندگی کند، تصمیم بگیرد، در پی لذتهای لحظهای نباشد و کمی دوراندیش باشد.
• خود نوجوان چطور میتواند آن بُعد کودکانه را کنترل کند؟
لذتهای لحظهای زیباست، اما نه اینکه کل زندگی بشود لذتبردن در لحظه! نوجوان باید در تصمیمگیریهایش متوجه باشد که آیا حاصل کاری که میکند، لذت لحظهای است یا در پس آن، لذت بلندمدت و باثبات و مفیدی وجود دارد؟ اما مشکل اصلی اینجاست که در این شرایط، نوجوان بداند چارچوبها و خط قرمزهایش کدامند.
متاسفانه امروز سن پورنوگرافی به دبستان رسیده و بلوغ زودرس اتفاق افتاده است. نوجوان امروز بهشدت لذتجوی بدون چارچوب و اخلاق شده است؛ یعنی به هر قیمتی، هر چیزی را که برایش جذاب است، میخواهد. مهمترین دلیل این مسئله هم قطعا فضای مجازی و اینترنت است، چون با تاثیرگذارترین خصلت سن نوجوانی، یعنی الگوگیری و همانندسازی سروکار دارد. مثلا رونالدو یک خط روی سرش میاندازد و یک عکس منتشر میکند و فردا هشتاد میلیون نفر که اغلب نوجوان هستند. روی سرشان خط میاندازند!
با این حال، بهنظر من جذابترین نوجوانان آنهایی هستند.که درکنار تمام این الگوگیریها، خط قرمز خود را دارند و تکلیفشان با خودشان مشخص است و اگر در جمعی بهشان بگویند فلان کار را بکن، میایستند و میگویند نه، این خط قرمز زندگی من است! این خیلی زیباست که مثلا شما فکرهایتان را کردهاید، چهارچوبها و عقایدتان را با تحقیق و تفکر مشخص کردهاید، هویت خود را یافتهاید و گفتهاید که اینجاها خط قرمز زندگی من و هویت من است. نوجوان باید بفهمد که عیبی ندارد یک جایی «نه» بگوید و این خیلی هم خوب و جذاب است. اگرچه حضور زیاد در اینطور محیطها آرامآرام قدرت نه گفتن را تضعیف میکند. پس مهارت جراتورزی بسیار برای نوجوان اهمیت دارد.
• میخواهم قالب پرسشگر را عوض کنم و به فضای والد بروم. تصور کنیم من والد هستم و دختر یا پسر نوجوانی دارم که بهشدت امروزی است، روحیهی معترض و عصیانگری در جامعه دارد و خیلی بیشتر از من از هنر مدرن و تاریخ معاصر را میداند. اصلا انگار زادهی من نیست و رسانه او را شکل دیگری تربیت کرده است. چطور میتوانم نوجوانم را بر حذر کنم از فضایی که احساس میکنم ممکن است دچارش شود؟
ابتدا بدانید که تربیت، یک فرایند شش ماهه و یکساله نیست. متاسفانه در سیستم تربیتی والدین ما، تا زمانیکه آسیب و مشکلی ایجاد نشده، کسی کاری نمیکند و وقتی مکافات ایجاد میشود، تازه به فکر میافتند که باید چه کار کنند؛ درصورتیکه دیر است.
تربیت یعنی پیشگیری؛ یعنی از ابتدای کودکی و نوجوانی باید شروع کنیم که نتیجه بدهد. اگر شما والد هستید، اول روی دوستان نوجوانتان تمرکز کنید. به قول سعدی: تو اول بگو با کیان زیستی/ پس آنگه بگویم که تو کیستی. گروه همسالان مهمترین نقش را در سن نوجوانی دارد. اگر دوست فرزند شما بگوید آن دیوار قرمز است و شما بگویید سفید است، نوجوان شما پاسخ میدهد قرمز است، چون دوستش گفته.
دوم اینکه باید ببینید نوجوانتان دنبال چه چیزی هست و تا چه حد آن را دنبال میکند! در بحث پیشگیری، سعی کنید اطلاعات کافی بهدست بیاورید که فرزندتان در هر مسئلهای، کجای ماجراست و چقدر اطلاعات دارد و متناسب با آن اقدام کنید. اعتماد و احترام بین والدین و فرزند بسیار مهم است. مثلا گاهی روی بنرهای اجتماعی که در سطح خیابان میزنند مینویسند گل درمان ندارد...درصورتیکه اشتباه است و گل درمان دارد! وقتی نوجوان چنین چیزهای بیپایه و اساسی را میبیند یا میشنود و میداند که درست نیست، اعتمادش اول به والدین و بعد به جامعه از دست میرود.
• پدر و مادری را تصور کنید که تمام عمر به شیوهی تربیت و رابطهی خودشان با نوجوانشان باور داشتند؛ اما یک روز اتفاقی میفهمند که فرزندشان گل مصرف میکند. در چنین موقعیتی صحیحترین نوع مواجهه با او که منجربه آسیب وحشتناک بعدی نشود، چیست؟ صرفا کمک گرفتن از مشاور است؟
اگر این کار را بکنند که خیلی خوب است، اما نمیکنند و ما اولین راهحل نیستیم بلکه آخرین راهیم! بهنظرم ریشهی این مشکل در عدم پذیرش است. ما خیلی چیزها را نمیخواهیم بپذیریم؛ نه فقط در بحث نوجوانان که در همهی مباحث اجتماعی. ما باید خیلی از تفاوتها و تغییرها را در سبک زندگی و افکار را بپذیریم. چرا برایمان اینقدر سخت است که تغییرات مهم عصر نوین را بپذیریم؟ شاید پدر و مادر هنوز متوجه نشدهاند که خیلی چیزها عوض شده و نسل آنها با این نسل تفاوت دارد. سیستم تربیت و زندگیاش هم عوض شده است.
• راه مواجهه درست با نوجوان چیست؟
اولین کار شناسایی فضای مجازی است که نوجوان و دوستانش در آن فعال هستند. گام بعدی برخورد خیلی محترمانه با نوجوان است. احترام در نظارت است. ما دو نوع برخورد داریم؛ یکی نظارت و دیگری دخالت. در نظارت، حریم خصوصی و احترام وجود دارد. وقتی شما برای ورود به اتاق نوجوانتان در میزنید، به او یاد میدهید که بعدا و در جامعه، مردم هم باید به حریم خصوصی او احترام بگذارند. بهنظرم اولین کاری که باید والدین انجام دهند، احترام و اعتمادسازی است. اینکه با فرزندشان با احترام صحبت کنند و بپرسند که آیا درگیر این مسئله هستی؟ آیا میخواهی راجع به آن صحبت کنی؟ من نگرانم که سبک زندگیاشتباهی را انتخاب کنی. ضمن اینکه به تجربهگرایی تو احترام میگذارم، چون ویژگی سن توست، ولی ممکن است خطری برای تو وجود داشته باشد! معمولا وقتی بچهها فضای امنی را حس کنند، حرف میزنند.
• اما نوجوانان معمولا انکار میکنند!
بله، چون قبلا راست گفتهاند و تنبیه شدهاند، دیگر راست نمیگویند. اما اگر احترام ببیند و فضای امنی برایش ایجاد شده باشد خود نوجوان خیلی چیزها را میگوید. اما اگر نگفت، بهتر است والدین روی آدمهای موثر زندگی فرزندشان تمرکز کنند. اگر به آن فرد مورد اعتماد فرزندتان بگویید و او در مورد این ماجرا با نوجوان صحبت کند، تاثیرش بیشتر از مادر و پدر است، چون جایگاه مادر یا پدر با دعواها و بیحترامیهایی که صورت گرفته، خراب شده است.
اما نکتهی مهم در مراجعه به مشاور این است که به یک دلیل دیگر به مشاور مراجعه کنیم. مثلا نگوییم «بیا برویم پیش مشاور، چون مشکوکی! تو دیگر معتاد شدهای و آبرویمان را بردهای!» بلکه به او یاد بدهیم که داشتن مشاور خصوصی باید بخشی از زندگیاش باشد تا در خلال زندگی، هرجا بهدوراهی خورد، به او مراجعه کند. فقط اینکه فراموش نکنیم که مشاور تصمیمگیرنده نیست و صرفا نظرش را میدهد و چراغ قوه میاندازد تا شما اگر دوست دارید، ببینید که کجا چاله و چاه هست و کجا نیست. دیگر اختیار با شماست.
• مورد دیگری هست که در این گفتوگو جا مانده باشد؟
من روانشناس هستم و وظیفهام امید دادن است، ولی نمیتوانم خیال بفروشم. نرخ امید به زندگی در نسل نوجوان خیلی پایین است. این جمله را نزدیک هزاربار از نسل نوجوان شنیدهام که میگویند «ما که آیندهای نداریم، حداقل امروز را خوش باشیم». برای همین سمت گل و مواد میروند. این نرخ امید به زندگی را چهکسی و چه چیزی ایجاد میکند؟ جامعه و سیاستهای کلان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی. ای کاش کمی جدیتر به نسل کودک و نوجوان پرداخته میشد، چراکه آیندهی این سرزمین در دستان این نسل است.