menu button
سبد خرید شما
گفت‌و‌گوی اختصاصی با دکتر صادق پیوسته، جامعه‌شناس و پژوهشگر در مورد آسیب شناسی نظام اموزشی ایران
موفقیت  |  1403/02/12  | 

گفت‌و‌گوی اختصاصی با دکتر صادق پیوسته، جامعه‌شناس و پژوهشگر در مورد نظام اموزشی ایران

مدرسه؛ یک دیکتاتوری کوچک

شاید در هیچ دوره‌ای از تاریخ، تا این اندازه افراد از نبض جامعه مطلع نبوده‌اند؛ نبضی که امروز بیش از هر زمان د‌یگری تند می‌زند. این آگاهی را مدیون شبکه‌های مجازی هستیم که کارکردی قدرتمند در جامعه‌ی ایران دارند. در جایی که می‌تواند خیلی هم دور باشد اتفاقی می‌افتد، دوربینی آن را به تصویر درمی‌آورد، خیلی زود دست‌به‌دست می‌شود و آن‌قدر منتقل می‌شود تا خبر بعدی از راه برسد. در چنین شرایطی، هر خبری پتانسیل تبدیل‌شدن به یک جنجال را دارد. یکی از این اتفاقات، فیلمی بود که چندی پیش از یک مدرسه‌ی پسرانه به بیرون درز کرد. در این فیلم دیدیم که مدیر مدرسه چگونه با بی‌رحمی، موهای پسران نوجوان را قیچی می‌کند. سیل انتقادات چنان بالا گرفت که مقامات عالی آموزش‌وپرورش ضمن عذر‌خواهی، خبر از تعلیق فعالیت آن مدیر مدرسه دادند؛ هرچند که این تنبیه و عذر‌خواهی برای خیلی‌ها که بهت‌زده بودند، کافی نمی‌نمود. این تصاویر اما برای خیلی‌های دیگر ناآشنا نبود. همان‌هایی که تحقیر شدن، بخشی از خاطرات مدرسه را برایشان شکل داده؛ کسانی که اگر به عقب برگردند و البته حق انتخاب داشته باشند، شاید هرگز به مدرسه نروند. حجم بالای واکنش‌ها به این اتفاقات و البته رخدادهای مشابه، سبب ایجاد این پرسش در ذهن می‌شود که آیا اساسا سیستم آموزشی کشور دچار اختلال و ناکارآمدی ا‌ست؟ برای پاسخ به این پرسش، گفت‌وگویی با دکتر «صادق پیوسته» جامعه‌شناس ترتیب داده و سعی کردیم در خلال این گفت‌وشنود، به حقایقی که احتمالا تنها از دریچه‌ی نگاه جامعه‌شناسی می‌توان آن را دید، برسیم.


• این روزها صحبت‌هایی جدی مبنی بر عدم کارایی سیستم آموزشی کشور در سطح جامعه، چه از‌سوی کارشناسان و چه در میان خانواده‌ها، مطرح می‌شود. آیا با سنجه‌های جامعه‌شناختی، این امر واقعیت دارد؟

دانش‌آموزان در مدارس زیر فشارهای زیادی قرار دارند؛ فشارهایی که می‌تواند اصلا وجود نداشته باشد. برای مثال، ما مجموعه‌ای از کتاب‌هایی را داریم که بچه‌ها به آن‌ها واقعا نیازی ندارند. تغییر سیستم نمره‌دهی که در سال‌های اخیر صورت‌گرفته پیشنهاد خوبی بود اما در‌کنار آن‌، دانش‌آموزان باید مهارت‌آموزی کنند. در دو دهه‌ی اخیر، مدارس به‌شدت گران‌تر شده‌اند و فاصله‌ی خدماتی که مدرسه‌های گران‌قیمت می‌دهند با مدارس معمولی بسیار زیاد ا‌ست. اگر پدر و مادری بخواهند فرزند خود را به یک مدرسه‌ی معمولی بفرستند، انگار اصلا آن بچه مدرسه نرفته و تمام سال را باید خود والدین با فرزندشان کار کنند. این شرایط، خانواده‌ها را تحت‌فشار قرار داده ا‌ست و به‌خصوص، این موضوع در تهران بیشتر مشاهده می‌شود. ازاین‌جهت در مراکز ا‌ستان‌ها و به‌خصوص تهران، افراد زیادی به‌خاطر وجود مراکز گران‌تر، ترجیح می‌دهند آنجا باشند و بقیه‌ی مدارس هم بی‌انگیزه کار می‌کنند.




• این پدر و مادرهایی که نقد می‌کنید، ما و شما هستیم که دست‌پرورده‌ی همین سیستم آموزشی هستیم. پس آیا باز هم دوربین را باید روی سیستم آموزشی برگرداند؟

در سیستم آموزشی مجموعه‌ای از کتاب‌ها وجود دارند که بخش زیادی از آن‌ها اعتقادی و مذهبی ا‌ست. بچه‌ها اعتقاد را در مدرسه یاد نخواهند گرفت بلکه باید در منزل فرابگیرند. من در این‌جا والدین را نقد نمی‌کنم. اتفاقا معتقدم این پدر و مادرها هستند‌.که به بچه‌ها درس می‌دهند، جز در معدود مدارس غیرانتفاعی که آن‌ها هم هزینه‌ی بسیار بالایی دارند. نکته‌ی دیگر آن‌که وقتی پایه‌ی تحصیلی بالاتر می‌رود، انتظار داریم فرد دانش‌آموخته‌تر باشد و مهارت یاد بگیرد، درصورتی‌که چنین نیست. برای مثال، شخصی دیپلم خود را گرفته‌اما هنوز بلد نیست یک حساب بانکی برای خود باز کند. در‌واقع نمی‌تواند ساده‌ترین مطالبی که در زندگی روزمره‌ به‌کار می‌آید را انجام دهد. پس تفاوت فرد دانش‌آموخته و نیاموخته چیست؟ این باور وجود دارد که بچه فقط باید درس بخواند در‌حالی‌که کسب مهارت جزو الزامات دوران تحصیل ا‌ست. زمانی‌که ما این موارد را می‌بینیم، نباید بگوییم نوک پیکان انتقادات فقط سمت آموزش‌وپرورش برود. در‌واقع این موضوعی ا‌ست که نهادهای اجتماعی با آن درگیر هستند‌. 

برای مثال شخصی از ۱۵ تا ۱۸سالگی کاملا آمادگی دارد تا یک کار صنعتی را یاد بگیرد و در ۲۰سالگی آماده ا‌ست برای فعالیت در یک صنعت یا یک حرفه در بازار و در سن ۲۳سالگی حتی می‌تواند مدیر جایی باشد. اما کاری که ما انجام می‌دهیم این ا‌ست که شخص تا سن ۲۷سالگی همین سیستم معیوب را در دانشگاه ادامه می‌دهد؛ در‌حالی‌که اصلا معلوم نیست که آموزش وی، کجای نیاز‌های کشور قرار دارد. حال این مورد را در‌کنار آموزش سیستم اعتقادی بگذارید که به‌نظر من نیازی نیست باشد اما وجود دارد. تمام این مسائل باعث می‌شود مجموعه‌ای از مطالب و دروس را داشته باشیم که واقعا نیازی به آن‌ها وجود ندارد و در مقابل، مطالبی که واقعا نیاز هست را نمی‌بینیم. 

مسئله‌ی دیگر آن ا‌ست که ما به‌طورکلی در ایران آموزش خصوصی نداریم. درست ا‌ست که می‌گوییم مدارس غیرانتفاعی و پولی، اما این‌ها خصوصی نیستند. خصوصی یعنی یک حداقلی از مهارت را باید تعیین کنیم که فرد دانش‌آموخته داشته باشد؛ برای مثال اگر ایران‌خودرو یا شرکت نفت نیرویی می‌خواهند باید آن را در مدارس خود پرورش دهند. در تمام دنیا باید چنین چیزی باشد و به آموزش مسائل مالی و در کل اموری که شخص با آن مواجه ا‌ست، بپردازند تا بتوانند یک نیروی کار قدرتمند بسازند. این امر نیازمند آن ا‌ست که سیستم آموزشی ما خصوصی باشد نه این‌که فقط هزینه‌های بالا دریافت شود. در همه‌ی کشورهای دنیا هم نیمی از آموزش باید دست نهاد خصوصی باشد. 

حال بین این نهادهای خصوصی رقابت به‌وجود می‌آید و مهارت و کارایی را در فرد به‌وجود می‌آورند؛ برای مثال مدارس فوتبال و والیبالی هستند‌.که فقط آن رشته‌ی ورزشی را آموزش می‌دهند. در این مدارس، درس هم می‌دهند اما دانش‌آموز را آماده‌ی رقابت‌های ورزشی می‌کنند. همین‌طور در هنر، فرهنگ و بازار اگر این بستر فراهم شود، جامعه آماده‌ی برقرار‌کردن چنین نهادهای آموزشی خواهد شد. اما نهادهای آموزشی ما به‌شدت رسمی هستند‌.به‌طوری‌که خیلی چیزها را همه‌ی افراد باید بلد باشند. درصورتی‌که چنین چیزی شکل نمی‌گیرد زیرا آن نهاد قدرتش را ندارد و این جریان به یک اتلاف وقت بزرگ تبدیل خواهد شد.



• این‌قدرت از کجا نشئت می‌گیرد و پشتیبان آن باید چه‌کسی باشد؟

قاعدتا در عصر جدید چنین قدرتی را نمی‌شود به‌وجود آورد. دلیل قدرت یک سیستم آموزشی، مدیریت خصوصی ا‌ست. در میان اقشاری که کم‌در‌آمدتر هستند‌.و امکان حضور در مدارس خصوصی وجود ندارد، دولت مدارسی را ایجاد می‌کند، اما بازار اصلی مربوط به بخش خصوصی ا‌ست. یعنی دولت آن خلأها را پر می‌کند تا هرکسی که فرصت آموزش نداشته باشد، بی‌بهره نماند. در ایران اما این ماجرا برعکس ا‌ست و دولت می‌خواهد تمام نهاد آموزش را در اختیار داشته باشد و نتیجه همین می‌شود که می‌بینیم.

• چندی پیش فیلمی منتشر شد که در آن مدیر مدرسه‌ای موی دانش‌آموزان را قیچی می‌کند. البته این رفتار برای نسل ما یک صحنه‌ی تکراری و بازآفرینی یک‌سری تصاویر ناخوشایند در نوجوانی ما بود. عده‌ای معتقدند که آن معلم نبود که موی دانش‌آموزان را قیچی کرد بلکه یک سیستم بود که قیچی را به‌دست گرفته بود. چه مقدار با این دیدگاه موافق هستید؟ 

به‌طور کلی موافقم و البته من اسم آن را می‌گذارم دست‌های ناتوان، صدای ناتوان. برای مثال دو نفر با یکدیگر صحبت می‌کنند، سپس یک نفر شروع می‌کند به کتک زدن د‌یگری. زیرا آن شخص ا‌ستدلال ندارد و نمی‌تواند که با شخص مقابل صحبت کند و از روی بدبختی ذهنی شروع می‌کند به کتک زدن آن شخص. پس زمانی‌که ا‌ستدلال به پایان می‌رسد خشونت شروع می‌شود. این سیستم آموزشی به پایان خود رسیده ا‌ست. بلد نیست آموزش دهد. زمانی هم که بلد نیست، رفتاری را که با حیوانات هم انجام نمی‌دهند، با دانش‌آموزان انجام می‌دهد. قاعدتا باید بچه‌ها را مشتاق کنند و در‌کنار آن یک ارزشی را درون آن‌ها به‌وجود بیاورند. در‌واقع یک ارزش که در یک سیستم آموزشی نهادینه ا‌ست، در افرادی که در آن قرار می‌گیرند هم درونی می‌شود مانند این‌که شما فرزندانی را می‌بینید زمانی‌که پدر و مادر به آن‌ها اخم می‌کنند، ناراحت می‌شوند. در مقابل بعضی خانواده‌ها را مشاهده می‌کنید تا وقتی بر سر آن بچه نزنند، آرام نمی‌شود. قطعا کودکی که در چنین خانواده‌ای بزرگ شده، در آینده با دیگران به‌همان صورت رفتار می‌کند. این برخورد در مدرسه، نوعی دیکتاتوری ا‌ست و با ابزار‌های خام خود در تمام مویرگ‌های خودش جاری می‌شود. در‌واقع آن خون دیکتاتوری ا‌ست که اجازه‌ی هیچ گفت‌وگویی را نمی‌دهد.

من اعتقاد دارم چیزی که سیستم آموزشی را به جلو هدایت می‌کند اشتیاق ا‌ست که آموزنده دنبال دانش می‌آید. آموزنده و یادگیرنده بودن، بحث اساسی هر سیستم آموزشی ا‌ست. البته این را هم بگویم که این موارد ا‌ستثنا هستند‌.و اگر معلم با دانش‌آموز بد برخورد کند، خانواده‌ها به‌شدت پیگیر می‌شوند. 




• شما از اشتیاق صحبت کردید. شاید نبودِ اشتیاق باعث می‌شود که چنین نبردی را ببینیم و شاید این اشتیاق را بتوانیم اقتصادی هم ببینیم. مثلا ما در مورد بازنشستگان آموزش‌وپرورش هم می‌بینیم که به‌طور مستمر در‌حال اعتراض هستند‌. آیا این موضوع هم می‌تواند تأثیرگذار باشد؟

بله، بی‌شک مؤثر ا‌ست. به قول «میشل فوکو» فیلسوف فرانسوی، دانایی قدرت ا‌ست. اگر دانایی‌تان به قدرت تبدیل شود می‌تواند به سرمایه‌ی مادی یا محبوبیت و چیزهای دیگر تبدیل شود زیرا قدرت، واقعیت تمام کشمکش‌های بشری ا‌ست. اگر این‌قدرت به دانش منتقل شود اشتیاق هم می‌آورد زیرا میل به قدرتمندتر شدن و توانا شدن، در افراد اشتیاق به‌وجود می‌آورد. ولی در شرایط کنونی نه‌تنها در بچه‌ها اشتیاق به‌وجود نیامده که در معلم‌ها هم اشتیاقی وجود ندارد. قطعا معلمان هم این سیستم را نمی‌پذیرند و البته سیستم هم آن‌ها را دوست ندارد. سیستمی که افراد خودش را دوست ندارد، به آن‌ها حقوق نمی‌دهد، اهمیتی برایشان قائل نیست؛ جایگاهی در جامعه به آن‌ها نمی‌دهد و تنها آنان را به‌عنوان بردگانی می‌خواهد که چیز بیگانه‌ای به اسم دانش را که مجموعه‌ای محفوظات ا‌ست، از سر خود بگیرند و به سر دانش‌آموز منتقل کنند. این سیستم بیهوده، کم‌کارکرد و اغلب کج‌کار ا‌ست و در جایی هم که کار می‌کند بسیار ضعیف و ناتوان ا‌ست. به این دلایل ا‌ست که یک‌بار از معلمین و بازنشستگان، این اعتراض بیرون می‌زند، یک‌بار هم از دانش‌آموزان؛ یعنی مناسک بی‌محتوایی را در خود تکرار می‌کند.

•  به‌عنوان سوال آخر می‌خواهم بدانم آیا وضعیتی که در مورد آن صحبت کردیم در مقاطع بالاتر و البته فضای دانشگاهی کشور هم وجود دارد؟

به‌نظر من وضعیت در دانشگاه‌ها اگر بدتر نباشد بهتر از مدارس نیست یعنی دانشگاه‌های ما توان تولید کسی که به‌درد صنعت، بازار و دولت بخورد را ندارند. در‌واقع عمدتا کسی که از دانشگاه بیرون می‌آید مسئول لایقی نیست. حال یک‌سری ارتباطات بین خود دانشجوها ممکن ا‌ست رفتاری معقول را به‌وجود بیاورد اما به‌عنوان یک سیستم نظام‌مند انگار قرار نیست که سرمایه‌ا‌ی توانا تولید شود. 

جالب ا‌ست بدانید که هر‌چه در رشته‌هایی کمتر دست‌برده شده باشد دانشجوهای قوی‌تری تربیت شده‌اند. مثلا در فیزیولوژی ورزشی یا هر رشته‌ای که در آن دست‌کاری صورت‌گرفته، آن رشته را خراب کرده‌اند. این بدان معنا نیست که هر چیز بومی بد ا‌ست؛ در‌واقع این ما هستیم که بد عمل می‌کنیم، هدف مشخصی نداریم، به هر چیزی که دست می‌زنیم با اهداف صوری ا‌ست و تنها شکل آن را نگاه می‌کنیم. هیچ محتوایی در ذهنمان نیست و تنها به‌خاطر شعار ا‌ست که آن‌هم باعث می‌شود همه‌چیز خراب شود. در‌حالی‌که باید برعکس این جریان باشد یعنی هر‌چه دانش‌ها وارداتی باشند باید کمتر کارایی داشته باشند. 


آخرین مطالب


مشاهده ی همه

معرفی محصول از سایت موفقیت


مشاهده ی همه

دیدگاهتان را بنویسید

footer background